سینماسینما، زهرا مشتاق
با هادی مقدم دوست در یکی از دوره های«شورای مرکزی انجمن منتقدان و نویسندگان» همکار بودیم. این نزدیک ترین همکاری با او بود. در جلسات طولانی با دیگر اعضا حرف می زدیم، مصوبه می نوشتیم، تصمیم گیری می کردیم. او هم بود، نظر می داد، ایده پردازی می کرد. اما در قید و بند آن نوع روال ها نبود. این طور نبود که سر وقت بیاید و سر وقت برود. نه اینکه نظم نداشته باشد. اتفاقا این سال ها نشان می دهد که نظم او در بستر نوشتن تعریف می شد. آن فعالیت ها از جنس او نبود. هدر دهنده بود. باید وقت خودش را وقف نوشتن می کرد که کرده. قشنگ ترین جملاتی که او را به وجد می آورد، صحبت درباره پسرش بود که چشم هایش را برق می انداخت.
خانه ما در سربالایی ترین کوچه دنیا قرار دارد. یک جمعه عصر در کلافه ترین حالت ممکن از خانه بیرون زدم تا بروم جایی گمشوم. آنقدر عصبانی بودم که حتی نمی توانستم گریه کنم. درست دوازده قدم از درخانه گذشته بودم که چشمم به پشت بام یکی از همسایه ها افتاد که دو نفر در حالتی کنجکاوانه روی آن ایستاده بودند و خانه همسایه دیگرمان را نگاه می کردند. این موقعیت کمی توصیفی است، ولی اگر حوصله کنید به جاهای جالبی می رسیم. جایی که این دو نفر روی پشت بامش ایستاده بودند، شاید بشود گفت باریک ترین خانه دنیا است و به نظرم از قناسی یک خانه خیلی بزرگ متولد شده است. برای همین پشت بامی که آن دو نفر روی آن ایستاده بودند، در واقع سقف خانه هم می شد و خانه ای را تماشا می کردند که من همیشه از تراس خانه مان، دیر وقت های شب دو روباه دم سفیدی را نگاه می کردم که در حیاط درندشت برای خودشان راه می رفتند و غذایی را که برای آنها گذاشته شده بود، می خوردند. به سقف نگاه کردم و فکر کردم چطور ممکن است این دونفر این اندازه شبیه مانی میرصادقی و هادی مقدم دوست باشند. خودشان بودند. با تعجب گفتم شما آن بالا چه کار می کنید؟ دعوتشان کردم بیایند خانه ما گپی بزنیم و شربتی بنوشیم.
مانی میرصادقی قصه تاریخی و شگفت انگیزی از آن خانه برای همه ما تعریف کرد که می دانم برای شما هم بسیار جالب خواهد بود.
آقای نگهبان وقتی از یکی از شهرهای جنوبی خوزستان نماینده اولین یا دومین دوره مجلس شورای ملی می شود با زن و بچه هایش راهی تهران می شود. ولی چون یک بیماری تنفسی داشته، تصمیم می گیرد در جایی با هوای خوب زندگی کند و این خانه را می خرد. اما عمر او کفاف نمی دهد و از دنیا می رود. اگر داستان را خوب یادم مانده باشد، نخست وزیر وقت که آقای علم بوده اند؛ نمی گذارند زن و بچه آقای نگهبان برگردند جنوب و می گویند شما تا آخر عمر از دولت حقوق دریافت خواهید کرد. خلاصه آنها می مانند. بچه ها بزرگ می شوند و ازدواج می کنند. یکی از بچه ها عزت الله نگهبان بوده است. پدر باستان شناسی مدرن ایران.
حالا داستان مانی میرصادقی درست از همین جا شروع می شود. دو پسر بچه دوست های صمیمی هم هستند. بهمن پسر عزت الله نگهبان باستان شناس و مانی میرصادقی پسر نویسنده بزرگ جمال میرصادقی. خانه مانی درست پشت گورستان ظهیرالدوله است که آن وقت ها هنوز سرپا و پرآمد و شد است. بهمن و مانی با هم می روند و می آیند. اما بیشتر خانه بهمن هستند، در همین حیاط درندشت چند هزار متری بازی می کنند و گنج ها کودکی شان را لا به لای شکاف آجرها پنهان می کنند. مانی میرصادقی می گفت اگر همین حالا بگذارند بروم داخل حیاط چشم بسته می توانم گنجمان را پیدا کنم. آقای دکتر نگهبان به بهمن و مانی کوچک اجازه می داده وارد اتاق کارش شوند. فضای داخلی خانه شبیه به تخت جمشید درست شده بوده و در قفسه هایی مخصوص هزاران فریم اسلاید از سفرهای اکتشافی و باستان شناسی آقای دکتر با نظم و دقت بسیار قرار داشته. همسر دکتر نگهبان یک خانم آمریکایی بوده است. مانی در این خانه یکی از بزرگترین زنان جنایی نویس دنیا را هم ملاقات می کند؛ آگاتا کریستی. البته مانی و بهمن آن روزها خیلی کوچک و در عوالم خودشان بودند و خانم کریستی را تنها به چشم یک مهمان که دوست مامان میریام لوییس است نگاه می کرده اند.
پس از انقلاب آن خانه و آدم هایش سرنوشت غم انگیزی پیدا می کنند. دکتر نگهبان و خانواده اش به آمریکا می روند و تنها عمه خانم، در یکی از عمارت های باغ زندگی می کرده. در هیجانات ابتدای انقلاب خانه دکتر نگهبان نیز مصون نمی ماند و در هجوم افرادی از یک نهاد انقلابی محفظه های نگهداری از آن همه اسناد باستان شناسی که حاصل یک عمر فعالیت عزت الله نگهبان بوده است، از بین می رود. خانه پلمپ می شود و برای آقای نگهبان هم خط و نشان کشیده و جرم هایی تعریف می شود. اما روزی در آمریکا به عزت الله نگهبان از سوی شخص مهمی از روحانیون تلفن زده و گفته می شود امکان تخریب تخت جمشید وجود دارد؛ او با تمام خطراتی که جانش را تهدید می کرده به ایران می آید تا تخت جمشید را نجات دهد. همان وقت هاست که بالاخره اجازه پیدا می کند به خانه اش بازگردد و با هزاران اسناد و اسلاید نابود شده رو به رو می شود که بر زمین مرطوب و میان شیشه های شکسته کپک زده و از بین رفته اند.
همه ما از داستان مانی میرصادقی با آن همه جزئیات هنوز مبهوتیم و من صد دفعه با خودم دعوا کرده ام که چرا صدایش را ضبط نکردم تا آن همه جزئیات درخشان را از یاد نبرم.
بعد از ماجرای خانه آقای نگهبان و آگاتا کریستی و آن بعدازظهر عجیب، هادی مقدم دوست را بیشتر می بینم. کوچه کناری ما یک دفتر سینمائی است که هادی همیشه آنجاست. جای دنجی است که ساعت ها می نشیند و می نویسد. وقت هایی همدیگر را می بینیم، سلام و علیکی می کنیم و از پسرهایمان گپی می زنیم و می رویم. می شود عصرهای زیادی او را دید که با همان ظاهر ساده همیشگی و اسپرتش با انبوهی موهای ژولیده و کیفی آویزان روی دوشش مسیر دربند تا تجریش را پیاده می رود. مردی که در عوالم خاص خود زندگی می کند. عوالمی که از نظر من بسیار انسانی و به شدت، در هسته ای قدرتمند از ساحت بی نظیر کودکی قرار دارد. هادی مقدم دوست یک کودک مردنما است. این کودکی است که به نوشته های او جنبه ای لطیف، متفاوت و بسیار درونی می بخشد. «وضعیت سفید»، «سر به مهر» و حالا «سرباز». خود درونی او بکر و پاکیزه مانده، خودی که در آثارش تبلوری خاص بروز می دهد.
اگر مثلا در سرباز و در سکانس به نظر اغراق آمیز خوابگاه و در شب اول اقامت همه سربازان لیوانی آب قند به دست دارند؛ این بزرگنمایی از دید کودکی است که قصه ها در ناخودآگاهش این چنین دیده می شود.
یا وجود صدای راوی؛ تاکیدی است دوباره برای شنیده شدن صدای درونی که فریاد می شود تا به هر شکل شنیده شود. یا عنصر پیامک که در سر به مهر با بازی روان و به یاد ماندنی لیلا حاتمی نیز به شکلی پر رنگ و پیش برنده قصه تعریف شده بود؛ تاکید هزارباره به اهمیت بازنمایش درون های فراموش شده است.
سرباز قصه ای اغراق شده نیست. کافی است به یاد بیاوریم قصه را کودکی مردنما تعریف می کند. از چشم ها و ذهن اوست که جهان پیرامونش به این شکل تعریف می شود. سرباز فرصتی است برای غور کردن. سفر به درون. کودک شدن و همراه شدن با عوالم و خلوتی فراموش شده. یحیا و منصور شاید نماد کودکی و مادرانگی باشد. کودکی بالغ نشده، کودکی که هنوز دلش می خواهد زندگی اش در کودکی باقی بماند و یحیای مادرگونه که سعی در مهیا کردن او برای ورود به دنیایی دیگر دارد. سربازی که پوسته ای دیگر برای ورود به مرحله ای جدید است و انگار باید اتفاق بیفتد تا بلوغ حاصل شود.
هادی مقدم دوست قصه هایش را قشنگ تعریف می کند. قصه هایش جدید نیست. اما بلد است قصه های قبلا شنیده شده را چطوری، دوباره از سر و خوب تعریف کند تا شما دستتان را زیر چانه تان بگذارید و بگویید خب بعد، بعد چه شد.
آدم هایی هستند که برای چیزهای خاص به دنیا می آیند. ماموریت مهم هادی مقدم دوست نوشتن است. آدم های قصه او و حتی مخاطبان قصه او فقط کسانی می توانند باشند که هنوز در عوالم انسانی، اخلاقی و بکر و پاکیزه کودکی نفس می کشند. کودکانی مرد-زن نما.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛ معرفی هیأت انتخاب و داوری بخش فیلم کوتاه
- «آتش بس ۳» و دو فیلمنامه دیگر پروانه ساخت گرفتند
- هادی مقدمدوست درباره برگزاری آنلاین جشنواره سینما حقیقت مطرح کرد/ شیوه آنلاین، میتواند باعث جهانی شدن جشنوارهها شود
- در وفای عشق…/ نگاهی به سریال «سرباز»
- سیل خوزستان داستان سریال «سرباز» را تغییر داد
- همزمان با برگزاری جشنواره فیلم ۱۰۰؛ کارگاه از «ایده تا فیلمنامه» در سینما آزادی برگزار میشود
- بازیگران جدید به «سرباز» پیوستند/ داستان یک عاشقانه حماسی
- سومین همکاری هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله در «سرباز»
- تمجید اینستاگرامی تهیه کننده سینما از «هیهات»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- ردپای یک کارگردان مؤلف / نگاهی به فیلمهای کوتاه سعید روستایی
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
آخرین ها
- برگزاری پانزدهمین کنفرانس بینالمللی فناوری اطلاعات و دانش با حمایت همراه اول
- برگزاری جشنواره فیلم ۱۰۰ در اردیبهشت سال آینده/ «فراصد» بخش جدید جشنواره با رویکرد فلسطین
- حذف فرهنگ از سبد طبقه متوسط؟/ هزینههای سبد فرهنگی خانواده ۴نفره در تهران چقدر است؟
- نکوداشت زنده یاد اکبر عالمی و بزرگداشت مهدی رحیمیان در آیین معرفی برندگان هفتمین جایزه پژوهش سال سینما
- با پیشتازی «۴۷» و «مخفیانه»؛ نامزدهای جوایز اسکار سینمای اسپانیا معرفی شد
- همزمان با سالگرد اولین نمایش عمومی «قیصر»؛ بزرگداشت مسعود کیمیایی برگزار میشود
- دو خبر از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر؛ زمان بازبینی حضوری و انتخاب نهایی آثار بخش دیگرگونههای نمایشی/ آغاز ثبتنام اصحاب رسانه و منتقدان
- برگزاری نمایشگاه پشت دریای وهم
- حضور همراه اول با مجموعهای از سرویسهای فناورانه در نمایشگاه تلکام ۲۰۲۴
- بازگشت جنابخان به تلویزیون همراه با محسن کیایی
- «در آغوش درخت» بهترین فیلم بلند سینمای جهان جشنواره هندی شد
- نکوداشت خسرو خسروشاهی در جشنواره فیلم رشد
- «شهر خاموش» و «شناور» در شبکه نمایش خانگی
- به پاس یک عمر دستاورد سینمایی؛ خرس طلایی افتخاری برلین به تیلدا سوئینتون اهدا میشود
- کنسرت نمایش ایرج، زهره، منوچهر / گزارش تصویری
- حقایقی درباره محمد نوری به بهانه سالروز تولد او/ مردی که از شکست هراس نداشت
- ذلت ماندن یا لذت رفتن و رستن!
- جدول فروش سینمای ایران در آخرین روز پاییز/ پنج فیلمی که از ابتدای امسال بیش از ۱۰۰ میلیارد فروختند
- نمایش «دِویل» تمدید شد/ آغاز اجرای نمایش «تشنگان» از ۴ دی
- شایعه فروش آثار تجسمی مربوط به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری/ سریال و فیلم مستند سهراب و فروغ به زودی کلید میخورد
- نامزدی یک فیلم کوتاه ایرانی-آمریکایی در جوایز آکادنی فیلم سوئد
- نشست خبری بزرگداشت فروغ فرخزاد / گزارش تصویری
- درباره سه مستند سینماحقیقت/ از جسارت نمایش عریان اعتیاد تا عشق به سینما در اتاق آپارات
- به خاطر نقش برجسته در صنعت سینما؛ کریستوفر نولان و همسرش، شوالیه و بانوی فرمانده شدند
- چرا «لیلی» سریال «داییجان ناپلئون» زشت بود؟/ پاسخ ناصر تقوایی را بخوانید
- «تیآرتی» ترکیه آغاز به کار کرد؛ صداوسیما هنوز در فکر سانسور است
- سیمرغ مردمی به جشنواره فیلم فجر بازگشت
- بستههای ویژه شب یلدای همراه اول با هدیه دیجیتال معرفی شد
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد