سینماسینما، زهرا مشتاق
نمایش «انسان/ اسب، پنجاه/ پنجاه»، نویسنده: هاله مشتاقی نیا، مرتضی اسماعیل کاشی (با نگاهی به نمایشنامه «زیک و زاک» نوشته برتولت برشت به ترجمه کمال الدین شفیعی)، طراح و کارگردان: مرتضی اسماعیل کاشی
هیچکس، در پایان تشویق نخواهد شد؛ چون آنها همه مرده اند. و دسته گل های بزرگ و کوچکی که برای تشویق بازیگران آورده شده، در رنجی که بر تشویق کنندگان مستولی می شود، بلعیده خواهد شد. هم چنانکه هرتا و برونو چنین کردند. در آوریل سوزان ۱۹۴۴، آنگاه که تبدیل به اسب شدند و از شدت درد شیهه هایی جانکاه کشیدند.
آدم ها در اردوگاه مرگ، به نوبت کشته خواهند شد. و در این صف طولانی که در بستری خونین قرار دارد، بازیگرانی هستند که برای خوشایند حاکم بزرگ، در نقش های دستوری خود، دیکتاتورهای کوچک دیگری را بازآفرینی می کنند. و چنین است که ایگناس بازیگر به نقش آنجلو ایبرین چنین مخوف و ترسناک ظاهر می شود!
ادعای او همچون تمام دیکتاتورهای بزرگ و کوچک پیش و پس از خود است. از فرعون تا موسولینی، از کاهنان دروغگو تا صدام و قذافی، از هیتلر تا همین اکنون. پشت دیوار خانه ها، تا درون خانه ها، میان تکه های لباس و رخت خواب و تمام زار و زندگی. رخنه هایی برای ورود. دیوارهای بلند و بی نفوذ. سخت گیری های دروغین برای یغمای انسانیت، چپاول باورها، استیلای روش های مزورانه و نابود کردن زیست انسانی.
و اینک ادعای یک دروغگوی دیگر، برای افزوده شدن یک نام دیگر در کتاب فربه تاریخ: «این سرزمین را از دشمن، خون، شوربختی نجات خواهم داد.»
او دروغ می گوید. توضیح شعارهایش او را رسوا می کند: «من با تقسیم کردنِ مردم به دو دسته، بر اساس فرمِ کله ها، چنین خواهم کرد. کله گردها، خودی ها و کله تیزها، غیرخودی ها! من! آنجلو ایبرین! شما را به دو گروه تقسیم می کنم: زاک و زیک!»
من های تکرار شونده، هر بار به نامی، در کسوتی، لباسی، دستاری، کلاهی یا هر لباس وامانده دیگری که بشر را به آشوب و تباهی می کشاند. انسان های شلاق خورده که از شدت درد و تباهی روح، ناگزیر تبدیل به چیزی غیر از خویش می شوند. و در اینجا، تبدیل به اسب. اسب هایی که از شدت درد، شیهه می کشند و گویا انبوه یال هایشان تبدیل به ریسمانی محکم برای مرگ و سقوط در سیاه چاله هایی بی برگشت می شود.
حاکمان با فریب، با تقسیم بندی های دروغین، و تبدیل آنها به خودی و غیر خودی، انسان ها را بر یکدیگر می شورانند و آنها را چون گلادیاتورها ناگزیر به جنگیدن می کنند. مصافی بی پایان و همراه با دروغ هایی عظیم. اینجا همه خواهند مرد. هم خودی ها و هم غیر خودی ها. چون از ایبرین تا دیگران، همگی، عروسک هایی هستند که نخ بلند و ضخیمی، آنها را از بالاتر، حتا از جایی دیگر، به مسیری که مورد دلخواه و همسو با منویات آنان باشد، هدایت خواهند شد. اینجا چه خودی باشی و چه غیر خودی، چه زیک و چه زاک، چه کله گرد و چه کله تیز، چه شهروند درجه یک و چه درجه چند، هر چه که باشی، باید در صف مرگ باقی بمانی. مرگ هایی که نقش خودی یا غیر خودی بودن، آن را تلخ یا تهوع آور می سازد. وقتی در کسوت خودی، ظلم های فراوان کرده باشی، به هنگام مرگ، غیر خودی هایی که بسیار از خودی ها، آزار و شکنجه دیده اند، بر جسدشان تف و لعنت خواهند کرد و حتا اگر در توانشان باشد، جسد را مثله کرده و خواهند سوزاند. چون چنین باید باشد سزای ظالمان خودی خودمحور. و در انسان اسب، آدم ها با موهای تراشیده و چشم هایی از حدقه رسته، میان برزخ، در انتظار مرگ، یکدیگر را می درند. به نقش بازیگر، راهبه های قدیس، فاحشه، زن آبستن و مردها و زن هایی که از تقاضا و خواستن، مبارزه و مطالبه گری تهی گشته و تبدیل به کالبدهایی شده اند که برای حیاتی حقیرانه، برای معاش، برای تکه ای نان و لباس می جنگند. سر خم می کنند، سواری می دهند و روح و جانشان شلاق می خورد و آنان هم چنان به زندگی های بی ارزش خویش ادامه می دهند و صف هم چنان رو به جلو می رود. چون مرگ نزدیک است و خودی و غیر خودی، در اتاق های گاز، مرگ را استنشاق خواهند کرد.
یکی از ویژگی های شاخص نمایش «پنجاه انسان، پنجاه اسب» طراحی و کارگردانی نمایش است. یعنی یک متن قوی، زمانی درست و خوب دیده می شود، که طراحی و اجرایی قوی داشته باشد و این نمایش موفق به دستیابی به چنین جایگاهی شده است. تمهید استفاده از باکس هایی شبیه به شیشه، که به شدت در تار و پود نمایش تنیده و بخشی از آن شده، عالی است. باکس هایی که در عین کارکردهایی که در نمایش پیدا کرده اند، سبک و آسان در خدمت ایفای نقش بازیگران، فراتر از آکسسوار، تبدیل به ابزاری برای پیشبرد نمایش شده اند. صحنه درخشان مردگان اتاق گاز که با چشم های از حدقه درآمده، هر یک، آخرین لحظه مرگ خویش را نشان می دهند، در این اتاقک های شیشه ای، ناب ترین و در عین حال یکی از مخوف ترین صحنه های نمایش است. هم چنانکه تبدیل آدم ها به اسب و به خصوص صحنه هراس آور خورده شدن دسته های گل توسط هرتا و برونو که نشانه ای از افول و دگردیسی است و شاید زیباترین شکل برای نمایش لحظه ای ترسناک و غم انگیز از تباهی انسانیت. و البته گروه بازیگران در نقش فرو شده با چشم هایی تهی شده، که می شود در آن به عمقی بی پایان از خلا در غلتید و هیچ مسیری برای رهایی پیدا نکرد. بازیگر – مردگانی که بوی مرگشان چنان کلافه ات می کند که حتا در پایان، در سیاهی مطلق صحنه – زندگی برای تماشاگرانش، نایی برای برخاستن نمی گذارند و از کجا معلوم، شاید که ما نیز با آنان مرده باشیم.

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «بیصدا حلزون»؛ تلخی میان تصمیم و تسلیم
- یادداشتی برای «ژولیت و شاه»؛ قصهای آمیخته از تخیل و واقعیت
- یادداشتی برای فیلم «رها»/ جامعه ناکارآمد و پدرهای بیخاصیت
- حتی نام ایران او را به گریه میانداخت/ داور زنده زنده دق کرد
- به بهانه برنامه «جعبه سیاه»؛ کفن و آگهی فوت لیاقت چه کسانی است؟
- چشیدن طعم نابرابری/ نگاهی به فیلم «عامهپسند»
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- ارکستر باشکوه/ نگاهی به نمایش «انسان، اسب: پنجاه، پنجاه»
- اذعان به اشتباهات به تنهایی کافی است؟/ نگاهی به فیلم «جنگل پرتقال»
- لبخندزنان در میان اتاقهای خونآلود/ درباره بهروز افخمی و حضورش در خانه مهرجویی
- تن به حقارت دادن/ درباره هجوم مردم برای دیدار با رونالدو
- دستام بوی خون میده!/ نگاهی به نمایش «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه»
- گذر از کفتارها/ نگاهی به فیلم «داستان دستانداز»
- زندگی را میشود آسان گرفت/ نگاهی به سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره»
- استحاله جامعه از هم گسیخته/ نگاهی به رویداد «کرگدن خوانی»
پربازدیدترین ها
- حقایقی درباره فیلم یک تکه نان به بهانه پخش آن از شبکه نمایش
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- خبرهای اختصاصی سینماسینما از جشنواره کن؛ مجیدی و فرهادی نمیرسند/ در انتظارِ روستایی، پناهی، مکری، کاهانی و اصلانی
- نگاهی به «عروج» به بهانه زادروز لاریسا شپیتکو/ لحظه روبرو شدن با «خود»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
آخرین ها
- یک عشق بی رحم،مجازات اعدام را در بریتانیا لغو کرد
- اکران آنلاین «زودپز» در شبکه نمایش خانگی
- نتفلیکس با «صد سال تنهایی» به یک رمان کلاسیک «غیرقابلاقتباس» جان میبخشد
- «ذهن زیبا»؛ اتفاقی زیبا در تلویزیون
- اسرائیل، کارگردان برنده اسکار را بازداشت کرد
- یک جایزه برای مجری اسکار؛ کونان اوبراین، جایزه مارک تواین را گرفت
- برای دستاوردهای یک دهه فعالیت حرفهای؛ بالاترین تجلیل سینمایی بریتانیا از تام کروز
- داوری فیلمساز ایرانی در جشنواره مورد تایید اسکار
- نگاهی به «اکنون»/ هنرِ شنیدن
- «بیگانه» کامو مقابل دوربین کارگردان فرانسوی میرود
- «روایت ناتمام سیما» قاچاق شد/ علیرضا صمدی: خواهش میکنم نسخه غیرقانونی را نبینید
- نقدچیست؟ منتقدکیست؟
- نوروز موسیقایی با فیدیبو؛ برنامه فستیوال موسیقی «گوشه» اعلام شد
- دارن آرونوفسکی میسازد؛ اقتباس سینمایی از رمان «کوجو»
- «بیصدا حلزون»؛ تلخی میان تصمیم و تسلیم
- «سلب مسئولیت»؛ کابوسی پنهانشده پشت نور
- خبرهای اختصاصی سینماسینما از جشنواره کن؛ مجیدی و فرهادی نمیرسند/ در انتظارِ روستایی، پناهی، مکری، کاهانی و اصلانی
- اختصاصی سینماسینما- کنفرانس خبری؛ ۱۰ آوریل/ احتمال حضور جارموش، لینکلیتر، اندرسن، مالیک و برادران داردن در جشنواره کن
- تبعات کرونا و اختلافات حقوقی با برادران وارنر؛ اعلام ورشکستگی شرکت تولیدکننده فیلمهای «ماتریکس» و «جوکر»
- به هر سازی رقصیدیم غیر از ساز دل خویش/ این بهاریه نیست، نامهای است برای امیروی امیر نادری
- تفاوت ساعت «۶ صبح» و «۵ عصر»
- پوستر بخش ۱۵ روز کارگردانان جشنواره کن منتشر شد
- یادداشت علیرضا داود نژاد برای مهدی مسعود شاهی
- هدیه نوروزی سوینا؛ انتشار نسخه ویژه نابینایان «پدرخوانده (۲)» با صدای فرهاد اصلانی
- یک جایزه دیگر برای «دانه انجیر معابد»/ برندگان جوایز فیلم آسیایی معرفی شدند
- متوهمی به نام «اون»!
- نگاهی به سریال «شوگر»/ محله چینیها
- سریال کُمدی «خجالت نکش» نوروز منتشر میشود
- عرضه ۲۳۵ مستند در شبکه نمایش خانگی
- وکیل مادر وحیده محمدیفر: پرونده قتل مهرجویی و محمدیفر بسته نشده/ حکم صادره قطعی نیست