تاریخ انتشار:1400/02/15 - 20:03 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 155232

سینماسینما، زهرا مشتاق

به شخصه از مرگ قاسم آهنین جان خوشحالم. آنچه او در سال های واپسین تجربه کرد، هیچ ربطی به یک زندگی در حداقل هایش نداشت. در این مملکت اگر هم بیمار می شوی باید شناخته شده باشی. مشهور و خودی باشی. نه اینکه فقط یک عنوان مفاخر فرهنگی، برای خالی نبودن عریضه به نافت بسته باشند. گفته می شود فیلم منتشر شده صحت ندارد. او آلزایمر داشته و نشانی اشتباه داده و بلافاصله به بیمارستان برگردانده شده و بیست روز آخر عمر با احترام تا دم مرگ بدرقه شده. ما خدای توجیه و راست و ردیف کردن نقص ها و کم کاری هایمان هستیم. در سیل گذشته خوزستان قاسم آهنین جان خیلی شفاف گفت در خانه ای زندگی می کند که سگ ها و گربه ها هم نمی توانند آنجا دوام بیاورند. او در فقر زیست و در فقر مرد. مگر فهرست مفاخر ما تا چه اندازه بلند بالاست که از توان پرداخت هزینه آنها بر نمی آییم؟ سال ها پیش از کارگردان شناخته شده ای پرسیدم وقتی دچار بیکاری طولانی مدت می شوید، چه می کنید؟ گفت متاسفانه آنقدر گمنام نیستم که بتوانم به راحتی دستم را جلوی کسی دراز کنم و پولی قرض بگیرم. هیچ وقت فراموشم نمی شود، در آستانه نوروز چند سال قبل که خانه سینما طبق روال به برخی خانواده های تحت پوشش هنرمندان سبد کالا هدیه می داد، ناگهان نام کسی را صدا زدند که مو بر تنم راست شد. همسر او یکی از پرکارترین و شناخته شده ترین ها در این سرزمین بود و حالا همسرش باید در فهرست دریافت یک سبد حقیرانه کالا باشد. در همه انجمن ها چنین است. افراد محترم و شناخته شده ای که هنرمندند، اما دشوار و نفس گیر زندگی می کنند. انباشته از خلاقیتند، اما دستشان به جایی و کسی بند نیست. آنها به ظاهر زنده اند، اما تدریجی مرده اند. در فقر، در نداری، در فراموشی.
کدامیک از ما سراغ گرفته ایم که وقتی فلان آقا و خانم نیست و بازی نمی کند، کجاست؟ چه می کند؟ از کجا می آورد بخورد؟ بپوشد؟ کرایه خانه بدهد؟ و مگر فقط هنرپیشه ها و هنروران هستند. فیلمبرداران، صدا برداران، فنی ها، هنرهای دیگر. تاتری ها، تجسمی ها، عکاس ها، گرافیست ها، روزنامه نگاران، مستندسازان، نویسندگان، منتقدان… تمام دنیا به هنرمندانش می بالد. آنها را تکریم می کند. نیازهایشان را برطرف می کند. حضورشان غنیمت شمرده می شود. اینجا چه؟ ما برای هنرمندان خود چه کرده ایم؟ من راجع به سلبریتی ها صحبت نمی کنم. من درباره کسانی چون قاسم آهنین جان صحبت می کنم که خدا را شکر راحت شد و رفت. من راجع به آنها که هنوز هستند می پرسم. آیا میان این همه اختلاس و ریخت و پاش جایی برای هنرمندان فرتوت و فرسوده داریم؟ مگر چقدر دیگر زنده اند؟ مگر چند نفر از آنها داریم؟ مگر اساسا با چه بودجه سرسام آوری مشکلاتشان حل می شود؟ همه ما در شکل زندگی و مرگ دردناک و شرم آور قاسم آهنین جان مقصریم. دور و برمان پر از قاسم های مذکر و مونثی است که در خفا صورت به سیلی سرخ می کنند تا هیچ کس نداند که روزگار چگونه بر آنها می گذرد. جناب وزیر، آقایان معاونت های هنری و مطبوعاتی لطفا از خواب برخیزید و ببینید شرایط اسفناک مالی چه بر سر بسیاری از هنرمندان نجیب و شریف آورده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها