تاریخ انتشار:1398/11/23 - 22:53 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 131287

سینماسینما، فرهاد خالدی نیک

مجید مجیدی پس از کارگردانی پروژه بزرگ “محمد رسول الله” و ماجراجویی نه چندان موفقش با “آن سوی ابرها” در اتمسفر سینمای هند، با “خورشید” بازگشتی دوباره دارد به آن سینمای آشنایی که امضاء خودش را به همراه دارد. سینمای شریفی که دغدغه دارد و سعی می کند آینه ای باشد جهت انعکاس و بازنمایی تلخی های ناگوار اجتماعی. آینه ای از همان جنس که مجیدی در “بچه های آسمان”، “رنگ خدا” و “آواز گنجشک ها” نیز به کار گرفته بود تا نامش را در زمره کارگرانان دغدغه مند سینمای ایران به ثبت برساند. در “خورشید” اما دوربین مجیدی، کودکان کار را نشانه رفته است. کودکانی که به سبب نابسامانی های متعدد خانوادگی و اجتماعی، نوعی دیگر از زندگی را تجربه می کنند و در این راه مورد انواع و اقسام سوءاستفاده ها قرار می گیرند. اگر در “بچه های آسمان”، شخصیت علی به دنبال راهی بود که زمینه شادی و راحتی خواهرش را فراهم کند، در اینجا علی زمانی (با بازی درخشان روح ا… زمانی) به عنوان قهرمان فیلم، به دنبال آن است تا با دستیابی به گنجی پنهان، مادر خود و دوستان مشترک ایرانی و افغانی اش را از دست انبوه ناراحتی های روحی و روانی و مشکلات مادی و معنوی نجات دهد. این مساله را باید در یکی از دیالوگ های فیلم جست و جو کرد. جایی که علی صراحتاً تاکید می کند که در صورت دستیابی به گنج موردنظر، آن را به صاحبش (علی نصیریان) نخواهد داد.
بخش اعظم قصه فیلم در داخل مدرسه ای مخصوص کودکان کار اتفاق می افتد. بدین ترتیب نیما جاویدی در مقام فیلمنامه نویس اثر، این مجال را می یابد تا داستانک های دیگری را نیز به خط قصه اصلی بیفزاید. داستانک هایی نظیر کنش و واکنش های ناظم مدرسه (جواد عزتی) که به خوبی با قصه اصلی جفت و جور می شود. این چنین است داستانک مربوط به اتفاقات پیرامون مادر علی (طناز طباطبایی) و سرنوشت تلخ او و تلاشی که علی برای نجات و بازگشت او به زندگی انجام می دهد. همه این ها علاوه بر قوام بخشیدن به فیلمنامه، در خدمت شخصیت پردازی اثر و شکل گیری شخصیت ساده و در عین حال پیچیده ی علی قرار دارند. شخصیتی که در جایی قلدر مآب و زورگو جلوه می کند و در صحنه ای دیگر معصوم و شکننده. نگاه کنید به صحنه نجات دادن زهرا توسط علی از دست مامور مترو که در ابتدا جرات و جسارت علی را نمایان می کند و بعد در خلال گفت و گوها، نگاه ها و احساسات غلیظی که بین این دو رد و بدل می شود، وجه دیگری از شخصیت علی نمود می یابد.
شاید بزرگترین نقطه ضعف فیلم را باید در ریتم کند آن جستجو کرد. به خصوص از نیمه های فیلم به بعد، جایی که کندن آن تونل زیرزمینی، بیشترین زمان فیلم را در بر می گیرد بدون آن که اتفاق تاثیرگذاری را در روند قصه فیلم رقم بزند. تکرار دوباره و چند باره این صحنه ها در فیلم در لحظاتی آن چنان ملال آور می شود که تماشاگر آرزو می کند کاش کنترلی در دست داشت تا با دور تند از تماشای این بخش عبور می کرد. از این رو لزوم تدوین مجدد و کاستن از بار صحنه های کند و کشدار دقایق میانی و پایانی فیلم به شدت احساس می شود. بخصوص آن که تماشای تلاش های نوجوان سخت‌کوش فیلم، قرار نیست مطابق انتظار تماشاگر فیلم پیش برود و با پایانی غافلگیرکننده و شاید ناامیدکننده برای مخاطب عام سینمای ایران مواجه هستیم. با این حال به عقیده نگارنده، این یکی از بهترین پایان بندی هایی است که می توان برای “خورشید” متصور بود. گنجی که در ظاهر گنج نبود و هر گنجی که بود در صبر و استقامت و امیدی بود که علی داشت و دارد و با این پشتوانه خواهد توانست هر سدی را بشکند هر قله ای را فتح کند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها