تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۲/۲۱ - ۱۳:۳۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 108570

سینماسینما، احمد میراحسان

 خیلی دلم می خواهد، آزادانه با چیزی بی ربط به نقد فیلم، شروع کنم و لابه‌لای نوشته به داستان های بی ربط دیگر بپردازم. اما شروع بی ربط: اصلا خبر ندارم اما بی اختیار در پایان فیلم فکر کردم چه خوب بود جشنواره فیلم فجر خود فریده را دعوت می کرد. در جایگاه یک خانواده سینمایی، و او، خانواده اش را کل ایران بلکه سینمای ایران می یافت. از او پذیرایی گرمی می کرد. او را در آغوش می گرفت. در فضاهای خانه های فیلمسازان خوش رو و شیرین با انرژی مثبت جایش می داد و در او حس پناه گاه و دوستی مردمش را قوام می بخشید. می بردش به یزد و اصفهان و شیراز و … و احساسات بازی در می آورد. چه ایرادی داشت ؟
«در جستجوی فریده» فیلمی است شکل گرفته از رها کردن چه پرسش های حیاتی! از نساختن چه ژرفاهای مهم! و چه وضعیت های تراژیک! فیلمی که با جا گذاشتن و رفتن و رها کردن، خود را تحقق بخشیده و موفق شده است که باشد! و بشود.
خود فریده و سازندگان «در جستجوی فریده» درگیر کشمکش و چالش نیروهای غریب و قدرتمند و امواج نیرومند موقعیت رنجور درون پنهان انسان و نیز خود فیلم مستنداند. و هر دو طی سفری و دنبال کردن جستجویی و تن دادن به سطح ماجرایی که آنها را پیش می برد، راه خود را می یابند و به آسودگی می رسند و فیلم سرپا می ماند و جمع و جور با رها کردن انبوه تصویرها و روایت ها موفق می شود به پایان برسد. و فریده هم رها می شود و زندگی از سر می گیرد و سفر درمانی می شود. چرا درباره این اثر که رها از هر بداعت و تجربه نوساختاری و فرمی و سبکی است می نویسم ؟

خواهم گفت: مستند «در جستجوی فریده»، با همه کشمکش نیروهای پنهانش که بالقوه فیلم را به گرداب چالش ها، در ژرفای و در افق و گستردگی نگاه می داند، موفق می شود به دنبال فریده و روایتی یک خطی روانه سفری شود که خود این سفر از آتش انرژی های درونی متراکم مدام در معرض پرتاب شدن است به جاهای ناشناخته باقی مانده. در فیلم حاضر اما با تمسک به روایت خطی این سفر و دنباله روی از فریده، خط خود را می یابد و نجات می یابد! و پرسش های ژرف‌بینش را رها می کند. این راه افتادن به دنبال فریده و چشم پوشی از همه امکان های بالقوه یک مستند قصه پرداز چند لایه و ژرفکاو، خود چهره چندگانه ای دارد؛ چهره‌های متضاد مبنی بر به کف آوردن و از دست دادن که :
– می تواند محصول یک تیز هوشی باشد یا کاهلی و ناتوانی سازندگان فیلم در کاری عمیق تر
– می تواند ثمره اش همین فیلم گرم و سلیس و ساده باشد، با بر باد دادن و سقط جنین امکان تولید فیلم یا فیلم های مختلفی که ما را با پرسش های بس تکان دهنده مواجه می ساخت اگر ساخته می شد! و حالا به سادگی با هیچ چیز روبرو نمی کند!
– می تواند نشان تشخیص درست راه مناسب ساختن و کارگردانی چنین سوژه ای باشد یا گویای فقدان توان، جسارت و تلاش برای سامان دهی پیچیده موضوعی که اگر به لایه های پیچیده تر واقعیت اش می پرداخت چه از نظر ساخت‌دهی، چه از نظر زحمت کارگردانی ، چه از نظر امکان نمایش و … با مهلکه های توان فرسایی برخورد می کرد و چه بسا کار با این میزان از تبحر و بضاعت کارگردان و تجربه کارگردانی و فیلمسازی به ثمر نمی رسید و در امواج کشش ها، شکل دادن به مفاهیم کلان و غیره، گیج می شد و فرا می پاشید. یعنی با رویای ساختن اثری عمیق تر بر عکس عملا ما با مستندی نامنسجم و ناتوان روبرو می شدیم. بله نیروهای بس قدرتمندی بالقوه در مستند فریده وجود دارد که چشم اندازهای زیبایی شناسانه و تماتیک بس هیجان انگیزی برای ما ترسیم می کند.

چیزی که مرا واداشت تا بیاندیشم شاید جدا از این مستند ساده و «سطحی» و «خوب» و گرم و روان و با جذابیت عامه پسند، بتوان فیلمی سینمایی و قصه پرداز با همین گرما ساخت که آن اعماق و لایه ها و کوه یخ زیر متن حاضر در آن مشتکل شود و داستانی بس تراژیک از موقعیت پرتاب شدگی انسان در جهان بسازد! و کاوش در اعماق آن خانه سرد خانواده هلندی و این خانواده های ظاهراً گرم ایرانی!
برگردیم به مستند در جستجوی فریده؛ این نقد، تماشاها و دیده شدن فیلم را از سوی مخاطب نوشته فرض گرفته و پس ضرورتی برای تعریف مفصل قصه نمی بیند. دختری که در هلند در خانواده ای هلندی زندگی می کند و ایرانی است و در حرم امام رضا (ع) رها شده بوده و احساس این ول شدگی و بی ریشگی در آن فضای سرد آزارش می دهد می خواهد خود را بیابد، ببیند فرزند چه کسانی است. به ایران سفر می کند. خانواده هایی که گمان می برند او همان دختر رها کرده شان است به دیدارش می آیند برخلاف خانواده هلندی اش، با گرما و مهربانی فراوان روبرو می گردد و زمانی که مشخص می شود فرزند هیچ یک نیست، به هلند باز می گردد. اما این بار خود را یافته، می داند. احتمالاً پدر و مادر اصلی اش، به اندازه همین ها خواهان یافتن او هستند و او ریشه ای دارد که طردش نکرده بودند بلکه بر اساس گرفتاری هایی از او چشم پوشیدند در حالی که چشم هایشان در آرزوی باز یافتن او گریان است. آیا تصاویر واقعاً این را می گویند؟ تردید درباره نیّات خانواده های ایرانی چه؟ آیا این فیلمی یونگی درباره ضمیر جمعی و هماهنگی فریده با اینهاست؟ پس چرا بر می گردد؟ و نمی آید همین جا بماند؟ آیا او بیمار است یا مشتاق؟
او می بیند چقدر روحیه اش به ایرانی ها شبیه است و حالا با رها شدن از همه رنج درونی اش، با حسی رها و هویتمند بر می گردد به هلند. دیگر برای او مهم نیست خانواده اصلی اش را بیابد یا نیابد. او فریده را یافته است و می تواند زندگی آسوده ای را آغاز کند و همه چیز را از سر گیرد! آیا چنین است؟
از همان آغاز، آشکار می شود که امر واقع، خود را بر سازندگان فیلم تحمیل می کند. آنها را وا می دارد از ایده ها و مفاهیم و نگاه و پیشداوری ها و جهت دهی های دلخواه و تصورات و طرح خود دست بردارند و با فریده همراه شوند.
در خود فیلم و ساختمان فیلم این رخداد آشکار است. ما در فیلم می بینیم که مثلاً فریده، ظرفیت فراوانی دارد تا مستندی با موضوع و تعمق روانشناسانه جذاب باشد، و فیلم با روش دیگری از کارگردانی و Parergon ها و آذین گویه های مدرنیستی یا پسامدرنیستی قادر بوده وارد یک جهان ذهنی مستند شود و ما را درگیر این حیات نهان شده زیر برگهای این روان در خود فرو رفته و بی میل و بی اشتیاق به وضع موجود و حس خزانی فریده کند. امکان وسیعی برای یک مستند درون گرا و هنر آفرینانه، اما فیلم مسیر ساختن یک گزارش و مشاهده شوندگی و ساختار فاقد هر بداعت را در پیش می گیرد. حتی به پرسش هستی شناختی وضعیت تراژیک فرد انسان در جهان و تقدیر او که در فیلم له له می زند توجهی نشان نمی دهد.
در فیلم، بعدتر با زمان با امکان مستند کردن خانه خانواده هلندی که فریده را به فرزندی قبول کرده روبرو می شویم. یک فضای سرد به یک حضور سرد، یک دنیای پر از بیگانگی و شکاف مناسب کنجکاوی های جذاب مستندی ژرف نگر؛ نه اشتباه نکنید، خانواده پدر و مادرخوانده فریده خانواده یک دکتر آدم حسابی است که بنا به فرهنگ و سرشت زندگی و جوان خود از شور و سرزندگی و احساسات و گرمای عاطفی دور و خالی و در بهترین حالت از یک انضباط و مراعات و عقلانیت ارتباطی پر است.
وضع فریده در این خانه سرشار از عدم سازگاری روحی است. این ناسازگاری بین تنها پسر خانواده و پیرمرد و پیرزن صاحب خانه وجود ندارد. او از جنس همان ها در آن فضا و راحت است. فریده اما در این فضا یک تکه جدا است. احساس درجه دوم بودن، عدم یکپارچگی و همانندی اش با آنان، کاملاً در فیلم و در نماهایی که او کانون نگاه دوربین است و جداشدگی اش با پس زمینه ای که با حضور پدر و مادر و برادر خوانده پر شده، دیده می شود یا برعکس در جدایی و فاصله فریده با آنان وقتی توجه دوربین آنها را قاب می گردد.
خوب همه اینها بالقوه می توانست فیلم را باز به اعماق دیگری بکشاند و اثری فراتر از گزارش و مشاهده بیافریند. وجود روایت از زبان فریده در هلند نباید ما را به خطا بیاندازد. فیلم همین حالا اصلا خود را از شناور شدن در دغدغه ها و جهان ذهنی فریده باز می دارد و ضمن وجود این روایت اول شخص همچنان مشاهده شونده یا دعوت به شاهدگری فیلم زیاد است. فیلم می توانست خیلی اگزوتیک باشد. اما آنقدرها فیلم مشاهده گری نیست و خویشتن دار است. که در بخش ایران با تشدید کنار کشیدن سازندگان فیلم از درگیری با انواع پرسش های درونی تر نه تنها مشاهده گری اش همچنان حفظ می شود که یکسر با رها کردن روایت اول شخص، تماشا را حتی المقدور در مشاهده ای خنثی غرق می کند: با ساختار، یعنی با جای دوربین، با اندازه نماها و زیادی نماهای متوسط بدون تاکید و نوع ترکیب بندی و دنباله روی میزانس از منطق گزارش رخداد در حال رخ دادن، که در حد امکان از مداخله گیری خودداری می ورزد.
اشتباه نشود «در جستجوی فریده»، خود واقعیت نیست، مثل هر اثر مستندی ، چیزی است ساخته شده به وسیله دوربین و نگاه که رخدادها را ضبط کرده و گفتگوها و زبان که امر شنیداری فیلم را تامین کرده است و اینها همه مداخله است.
یعنی همان حرف تکرار شده، اینجا هم واقعیت پیش چشم ما نیست. این واقعیت تصویر است که به ما می گوید سرگرم تماشای زنده تصویر و نه واقعیت هستیم وگرنه کیست که نداند تصویر این واقعیت با همه خصوصیت ساختاری گزارشگرانه اش محصول تصمیم، نگاه و انتخاب سازندگان آن، کارگردان، ابزارها ، فیلمبردار، تدوینگر، جنس و ماهیت کاملا متفاوت تصویر از ماده واقعیت جاری است و گزینش ها و ماهیت ها و روش ها مجموع این مستند را هم مثل هر فیلم مستندی، به جهانی بدل می سازد که بر آن منطق تصویر متحرک ناطق حکمرواست با این فرض که رخدادها با عوامل واقعی و رخداد در زمان/ مکان ساخته شده اند. و اگر چه در اینجا فرصت کات و اجرای مجدد نماها و صحنه وجود نداشته عینا (به ویژه در ایران) رویدادهای واقعی در حال اتفاق افتاده، گرفته شده است.
اما حتی اگر اصل امکان بازسازی بود باز خود رویداد به مثابه امر واقع در زمان نیوتونی و در مکان عینی اتفاق افتاده بود و این امر با داستان یکسر برآمده از ذهن که جز جلوی دوربین، هرگز به عنوان امر واقعی رخ نداده، تفاوتش را حفظ می کرد. لیکن چگونه ندانیم، همین عناصر عینیت همه از فیلتر موجودیت، ذهن و عمل سازندگان فیلم گذشته، آوردن فریده به ایران، تماس با خانواده های فرزند گم کرده، گردآوردن شان در فرودگاه و همه تاثیراتی که سازندگان بر ماجرای واقعی و رخدادهای جلوی دوربین داشته اند ما را هدایت می کند که درک کهنه از مستند را کنار بگذاریم و بپذیریم در تمام یک فیلم، فاصله پر نشدنی بین مشاهده مستند و اثر داستانگو وجود ندارد و اینها در هم می دوند و سریان می یابند. و حتی اکراه سازندگان از تاکید بر پرسش های منبعث از رویداد بیرونی و واقعیت خود گونه ای مطلقا معطوف به امر ذهنی و تصمیم انسانی برای ساختن نوعی مستند و تاثیر نگاه سازندگان به چگونگی اثر مستند است.
مثلاً به عنوان تمایل به جست و جوی همه وجوه واقعیت، برای ما مطرح است که ببینیم حقیقت انگیزه ها و نیات خانواده ها چیست؟ آیا حالا وسوسه داشتن یک دختر تحصیلکرده هلندی در ذهن شما پر رنگ نیست که ربطی به مدعای عواطف جوشان ندارد، یا دست کم آن را از مطلقیت و حکمرانی می اندازد؟ جوانان خانواده ها چی؟ آیا آنان از تصویر اینکه چنین خواهری می تواند امکان مهاجرت شان را به غرب افسونکار فراهم آورد مبری بوده اند؟ دوربین اگر به این وجوه مستند معطوف می شد آیا ما فیلم دیگری نداشتیم؟ حتی به پرسش های پیچیده تر درباره حق زیستن رها از حس بیگانگی و طرد شدگی؟ یا یک نگاه پسا استعماری به مسئله فرزند خواندگی افراد آسیایی و آفریقایی و کله سیاه ها توسط سفیدهای روشن موی اروپایی. در فیلم این طرد شدگی اجتماعی حتی از دوران کودکستان و دبستان تا بزرگسالی مطرح است و سازندگان به طور انعطاف پذیر از کنار آن می گذرند، در حالی که هر یک حاوی پرسش های حیاتی وضعیت تراژیکی جهت یک پرداخت دراماتیک در یک فیلم سینمایی جذاب تواند بود و مجموعاً می تواند لایه های ضمنی فیلم پر و پیمانی را بسازد که در اثر مستندی الزاماً کنار گذاشته شد. واقعاً اعماق و ریشه بیماری فریده از کجاست؟ از ضمیر جمعی؟ از تجربه تلخ برخورد های دوران کودکی در هلند؟ از خانواده دکتر؟
حتی اینکه فریده بعد از تجربه زندگی ایرانی اش در چهره این خانواده ها به هلند باز می گردد و ترجیح می دهد همانجا زندگی کند خود معنایی تامل پذیر در پس دارد. چرا؟
و هر یک از موضوعات می تواند تبدیل به شکل دادن محتوایی شود که نگاه های متضادی دارد. مثلاً با چهل سالگی انقلاب یکپارچه سازی شود، فریده نماد همه آن نیروهایی که از حیات ایرانی جدا شدند و رو به غرب کردند محسوب گردد؛ نوستالژی بازگشت در آنها اما عملا به سود ترجیح زندگی غربی و بازگشت به آن جامعه به سبب امکانات و پیشروی هایش، مناسبات معقول ترش حاوی پیامی بنا به نگاهی است. به ویژه که این نگاه می تواند از ما بپرسد، چرا باید این همه نمایش عاطفی و احساساتی را باور کنیم؟ اینها همان آدم هایی هستند که به هر دلیل بیحرمانه نوزادی را رها کردند و گاه هم که از دست در می رود، مثل آن مادر روستایی که خیلی آه و ناله می کند برای فریده، چهره واقعی خشن اش را نشان می دهد در حالی که با همه مسایل، فریده در فیلم مهر و صدق و روراستی بیشتری دارد.
به هر رو تاویل های گوناگونی وجود دارد که در این فیلم حاضر نمی شد به دنبالش رفت در پاسخ به ضرورت ساختن یک گزارش مستند از ماجرا نمی شد به چیزهائی پرداخت که جای آن گزارش را پر نمی کند، اما می توان تصویر کرد یک اثر سینمایی و داستانی عالی، چقدر می تواند با موفقیت داستانش را به روی یک شکاف بنا کند و از طریق شخصیتی مثل فریده که در وضعیت پرتگاهی و مرزی گیر کرده و اتفاقا گویی ژنتیک ایرانی است لیکن عقلا زندگی در هلند را ترجیح می دهد، استوار بر پا بایستد و این گفتگوی یک جهان شرقی و غربی را با جزییات گوناگون تفکر برانگیز و چالش های متنوعش در قالب قصه ای سرشار و مشحون از حس و حال و تفکر و پرسش و عمق سروسامان دهد و فیلمی ماندگار ساخته شود؛ البته به شرط درخشش عناصر و فرایندهای فرمال آن و قدرت فرم دهی و تکنیک مناسب.
می بینم حتی با تماشای شتابزده ام شاید بتوانم جزییات بیشتری را مورد بحث قرار دهم مثلا فصل ایماژ آغازین میز و صندلی مدفون در زیر برگ های خزانی که گویی روان و لایه های پنهان شخصیت دل زده و مطرود و بی اشتیاق و درگیر فریده را به نحو نمادین باز می گوید. پایان بندی خوب دوچرخه سواری باموهای رها در باد و تمیز کردن همان حیاط خانه و جارو کردن و رها شدن از قازورات درون و تمیزکردن روح و بازگشت به زندگی و اشتیاق حیات و … یا ادای رهایی؟
یا آن نماهای دخترکی سیاه موی و سیاه چشم و غریبه و مورد استهزاء همکلاسی ها و فرو رفته و پنهان شده در زیر میز و آن تصویر برادر چشم آبی تازه راه افتاده و … و هوشمندی های دیجیتالی فیلم که حین ضبط رخداد توانست به نماهایی با ترکیب بندی مطلوب و رسا و معنادار برسد، و …
یا آن نمای غافلگیری و سورپرایز دوست حامله و زنان همسر گزیده و تنهایی فریده در بین جمع در چهل سالگی و حاضر نشدن بوی فرندهایش تا با او ازدواج کنند و تنهایی او شاید بی ربط نباشد با این تنهایی حاصل از موقعیت جبری فریده و … ، اینها می توانست بازخوانی گردد.
داستان عارفی را به یاد می آورم که پای در سفر نهاد و در راه حشره ای در بار و بنه خود یافت وتمام راه را برگشت تا آن را به منزل و ماموریش بازگرداند… شاید از جاکندگی خود مسبب یک بحران ضمیری عامه پسند است؟
فیلم «در جست و جوی فریده» یک شاهکار مستند نیست. فیلم جمع و جوری است که با ما قصه ای می گوید دارای ظرفیت های عمیق پرسش و اندیشیدنی که در فیلم وانهاده شده (به ضرورت این ساختمان گزارشگر سفر خودیابی و اولیسیسی ی فریده) و ما پس از فیلم به آن می اندیشیم و حتی خیال دیدن یک فیلم عمیق و خوش ساخت دراماتیک و چند لایه را می پروریم. و این کم چیزی نیست برای فکر کردن به انسان، به خود ما که ایرانی هستیم و آنها که ایرانی نیستند و این پاره ی دیگر وجود داشتن یعنی مای آنها و آنهای ما !

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها