سینماسینما، عقیل قیومی
درباره مستند «اصفهان در بوق کارخانهها» به بهانهی نمایش در رویدادِ هفتۀ فیلم اصفهان (چهارم تا نُهم اردیبهشت ۱۴۰۳)
«اصفهان در بوق کارخانهها» یکی دیگر از مستندهایِ بهروز ملبوسباف اصفهانی است دربارهی موضوعات خاصی که در اصفهان میگذرد با دغدغههای اجتماعی، فرهنگی و مناسبات شهرنشینی با پیشتولیدِ غنی و گفتارهای متن عمیق و پُرکشش. آن گفتارهای متنِ پُر و پیمان و محصولِ پژوهشها و فردیت فیلمساز به این میمانَد که کتابی مستطاب و مصور پیشِ رویمان گشوده شده که نگارههایش جان میگیرند و به حرکت درمیآیند و تو را با خود میبَرَند؛ کتابی که سعی شده پانوشتهایش دقیق باشد و فهرست اَعلام و منابع دارد.
فیلم راه میدهد به یک بیانِ خشک و بیظرافت که با آگاهی از موضوعش گمان میبریم باز با مستندی خستهکننده مواجه خواهیم شد با چندتایی سرِ سخنگو که به هم کات میشوند، اما به محض وارد شدن به جهانِ فیلم، علیرغم طولانی به نظر رسیدنِ زمانش ترکیبی از فیلم-مقالهای را پیشِ رویِ خود میبینیم که از ابزارهایی مانند عکسها و فیلمهای جذاب قدیمی و نقشۀ راه بهره برده و توأمان دارای جدیت و ملاحت است که علاوه بر آنکه به دانستگیهایمان در باب موضوع فیلم افزوده میشود، با شخصیتهایی هم آشنا میشویم که برخی به تنهایی راه میدهند به یک مستند پرتره از بس که پُر توشهاند در گذرِ کار و زندگی.
نقطهی عزیمتِ اصفهان در بوق کارخانهها خیابان چهارباغ عباسی است در سپیدهدمی از بیشمار سپیدهدمهایی که اهالی شهر رهسپار محل کار خود هستند. روزگاری طنین بوق کارخانههایی که منسوجات مرغوب تولید میکردند، میپیچیده در دل شهر و خیابانهای اصفهان شاهدِ رکاب زدنهای کارگران سادهای بوده که پس از یک روزِ کاری با دوچرخههاشان راهی خانههاشان میشدند و خوشروزی بودند.
کارگردان راه پیموده از چهارباغ عباسی تا روحِ کارخانهای را احضار کند که سالهاست بیجان افتاده گوشهای از شهر و نامِ «ریسباف» بر پیشانیاش به چشم میخورَد. ریسباف بهانهای میشود تا قصۀ پُر فراز و نشیبِ حیات و مماتِ کارخانههای نساجی اصفهان را به تماشا بنشینیم و نیوش کنیم با صدایِ کارگردانِ فیلم. نگهبان کارخانه میگوید مأمور است و معذور و کسی حق ورود به این ویرانهای را که روزی نامش کارخانه بوده ندارد. ولی ما به همراه فیلمساز در جغرافیای شهر مردانی را مییابیم که روزگاری با این کارخانههای نساجی تاریخ ساختهاند. مردان محترمی که در هیئت کارگرانی ساده پُر هستند از یاد و خاطره. مردانی که اکنون تبدیل شدهاند به یادمانهایی محترم از روزگاری سپری شده. مردانی که کارگردان با آنچه در مسیر پژوهشاش اندوخته است، آنان را سرشار از ذوق میکند تا دل و دماغِ سخن گفتن بیابند. چه دیدنی شده است آن ذوق پیرمردِ دلشاد وقتی کارگردان عکس قدیمیای از فرزند آقای کازرونی-پدرِ کارخانههای نساجی در اصفهان- را به او نشان میدهد. با لهجۀ طناز اصفهانی بخوانیدش:« از کجا آوردی؟ خودشه» و بعد بوسه میزند بر آن عکس قدیمی.
جایی که یکی از پیرمردان از حال و هوای آن روز شهر و قحطی میگوید در ذهن صحنههایی را بازسازی میکنیم که جعفر شهری در روایتهایش از آن روزگارِ سیاه، خلاقانه روایت کرده است.
یکی از مردانِ درون فیلم خطاب به کارگردان میگوید: «نه تو یادت نمیاد. به جایِ خوبِ دنیا رسیدی!» تصور کنید اصفهانی را که تنها دو خیابان داشته است و جز این سراسر دهشت بوده است و بیابان. جمع کردن مردانی که اصفهان را به تمامی زیستهاند و بعدتر دستِ تقدیر گرهشان زده به این کارخانههای نساجی و یادمانهاشان را با شوق و ملاحتی خاصِ اصفهانیهای خلاقِ بذلهگو واگویه میکنند ستودنی است و کارگردان کلام این بزرگانِ شهر را با آن روزگاران مزیّن میکند؛ همراه با قابهای سیاهسفید ساکنِ که در لحظه یخ زدهاند و تماشایی هستند. کارگردان به زیبایی نشان میدهد که صنعت نساجی صنعتی ریشهدار بوده در شهر و از اعماق سربرآوَرده و با آگاهی از این موضوع وقتی با کارخانهای اکنون توسریخورده مواجه میشویم سخت دلمان میگیرد.
فیلمساز به استناد روزنامههای باقی مانده از آن روزگار از انذار دادن متفکران شهر سخن میگوید که از مصرفکننده بودن اصفهان سخت آزردهاند و تمام مایحتاج شهر از اَنیران وارد میشود و باز دلمان میگیرد که در چرخاچرخ روزگار رسیدهایم به اضمحلالی که پارچههای مرغوب و شاید نامرغوب شهر باز هم از دیگرسوها به شهر میرسد.
کارگردان به سراغ ریشهها میرود. از نخستین کارخانۀ مدرن نساجی به همت عطاءالملک میگوید تا ادامه دادن راه با حاج محمدحسین کازرونی و در هر مقطع از روایت به سراغ سندهای زندهای میرود که سخن از ریشههای صنعت نساجی در اصفهان را با بیان شیرین خود پی میگیرند. انگار که پشتِ سر هست فضایی زنده و مُردگان را زنده پیشِ روی خود مییابیم. برمیگردیم به صد و اندی سال پیش که نخستین کارخانۀ نساجی در اصفهان با نام «وطن» در گوشهای از شهر پدیدار میشود. وطن در اصفهان ریشه میدَوانَد و قصه ادامه مییابد با ضیافتی از موسیقی گوشنواز و قابهایی دیدنی از اعماق اندرباب احوالات مردمان روزگاری سپری شده در اصفهان. کازرونیِ بزرگ هشت سال پس از راهاندازیِ کارخانهاش ساکن جهان مُردگان شده است و کارگردان کتابی را قاب میگیرد مقابل ما که نام «اصفهان نصف جهان» را بر خود دارد و روایت صادق هدایت است از تشیع جنازۀ کازرونی که مینشینَد روی روایت کارگردان؛ روایتِ هدایت را مردی بازخوانی میکند از نوادگان آقای کازرونی. به نظر میرسد که طراحیِ این ایده به ثمر رسیده است.
پیرمردی نحیف و خندان از نظم و مقرارت خشکِ حاکم بر رفت و آمدِ کارگران به کارخانه میگوید. تصور کنید پاسبانی حسنسیاه نام را که با غضب کارگرانی را که دیر به کارخانه میرسیدهاند، بازمیگردانده و کارگر بینوا یک روزِ کاری از کار بیکار میشده. فیلم پُر است از روایتهایی اینچنین جذاب و مستند. کمکم آن پیرمرد نحیف خندان تبدیل میشود به نقطۀ ثقل مردان درون فیلم. دلمان میخواهد بیشتر از او بدانیم. او شمسالدین نجم صدری است که به بهانۀ احوالات او با تسلسل کارِ کارخانههای نساجی در اصفهان در بازیهای سیاسی آن روزگار به تمامی آشنا میشویم.
با ریشههای کارخانۀ وطن که به شکلی مبسوط آشنا میشویم درمییابیم که فرزندان و نوهنبیرههایِ وطن هر یک کداماند و میرسیم به ریسباف و به احترامش کلاه از سر برمیداریم. نگارنده پیشنهاد میکند که اگر قرار باشد روزی یادمان ریسباف احیا شود، حتماً تمثال آدمهای سادهی بزرگی که در این مستندِ محترم میبینیم آویخته شود به دیوارهای کارخانه. اینها تاریخِ اصفهان هستند که اکنون با خلاقیتِ کارگردانی که دغدغۀ اصفهان دارد به راستی نامیرا و جاودانه شدند.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- دختری هنرمند در جوانی و روزمرگیهای گریزناپذیرش/ نگاهی به فیلم «حاضر شدن»
- تماشای اعجاز نمای پایانی/ نگاهی به فیلم «منگلهورن»
- مردی دانا، خوش پوش و بلندبالا/ به مناسبت سالگرد درگذشت علی معلم
- مستند «در خود مانده»؛ راویِ رنجهای یک مادر
- پسرکی شهرآشوب در اصفهان/ نگاهی به فیلم «طلوع جَدی»
- سلام آقای قوکاسیان!
- خاطرات بد خوش آمدید/ در ستایش ژان پیر ملویل به بهانه زادروزش
- ما، زاون و آن روزهای زیبا
- خرده روایتهایی پیش از مرگ محتوم/ نگاهی به مستندهای «مهین داستان نانوشته» و «تنگراه»
- اگر بهار زنده می ماند/ «نفس»؛ از کتاب تا فیلم
- تو چطور خدا را ندیدی؟!/ نامه ای به نویسنده ی مطلب یالثارات
- عاشقی در پیشگاه سینما
- سنگ قبری زیبا برای مرگی نازیبا
- آستینی که از اشک تر شد
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- انجمن منتقدان آثار چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را داوری میکند
- یک برنده اسکار، رئیس هیات داورانِ جشنواره فیلم کوتاه عباس کیارستمی شد
- انتشار فراخوان نخستین جشنواره نمای باران
- صیدِ کارگردان بزرگ
- ماجرای برخورد کیمیایی با کاپولا و انتقاد کیمیایی از ساخت ادامه پدرخوانده توسط کاپولا
- اختصاصی سینماسینما/ تازهترین فیلم کارگردان افغانی تبار در مسابقهی جشنواره برلین
- اثر کارگردان ایرانی، نماینده آمریکا در برلین/ آثار چند بخش از هفتاد و پنجمین جشنواره برلین اعلام شد
- کپی برداری ترامپ از روی دست مسئولان سینمایی
- دیوید لینچ درگذشت
- درباره “هادی عامل” و برنامه صداوسیما
- با نامزدی در ۳۲ رشته؛ یونیورسال در بفتای ۲۰۲۵ درخشید
- برای دریافت اسکار ۲۰۲۵؛ انجمن نویسندگان نامزدهای بهترین فیلمنامه را معرفی کرد
- حتی نام ایران او را به گریه میانداخت/ داور زنده زنده دق کرد
- به بهانه برنامه «جعبه سیاه»؛ کفن و آگهی فوت لیاقت چه کسانی است؟
- یک روزنامه نگار و طنزنویس درگذشت/ ابراهیم نبوی به زندگی خود پایان داد
- نامزدهای جوایز بفتا اعلام شد
- خالق و کارگردان سریال: فصل سوم «بازی مرکب» پایان دنیای آن نخواهد بود
- صدور پروانه ساخت غیرسینمایی برای ۴ اثر/ اعضای جدید شورای پروانهی فیلمسازی غیرسینمایی معرفی شدند
- معرفی مکانهای میزبان ۳ بخش از جشنواره تئاتر فجر
- آیین قرعهکشی نمایش فیلمهای جشنواره ۴۳ام / گزارش تصویری
- درباره دو فیلم حاضر در جشنواره فجر/ استعدادهای تازه در سینما
- برنامه نمایش آثار جشنواره فیلم فجر ۴۳ در سینمای رسانه مشخص شد
- فیلم جدید اصغر فرهادی در نیویورک ساخته میشود
- چرا «علت مرگ: نامعلوم» از اکران بازداشته شده بود؟/ پرسشهای بیپاسخ
- اعطای تندیس زرین جایزه ملی مدیریت مالی ایران به همراه اول
- ارائه بستههای ویژه همراه اول بهمناسبت روز پدر
- مرگ ۲ چهره برنده اسکار/ فیلیس دالتون و کلود جرمن درگذشتند
- معرفی آثار مستند راهیافته به چهل و سومین جشنواره فیلم فجر
- بدرقه فریدون شهبازیان به خانه ابدی؛ علیزاده:هنرمندان ما ارج و قرب ندارند/ کاش از رنجی که کشید، حرف میزد
- معرفی برگزیدگان نخستین دوره جشنواره تئاتر «خوشه پروین»/ منیژه محامدی تجلیل شد