تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۱/۱۴ - ۰۲:۵۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 149717

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی

مهدویان در آخرین ساخته خود دست به تجربه مخاطره آمیزی زده است و گویی در لبه تیغ قدم برمی دارد. از این رو که هم می خواهد قطعات یک سازه ی بزرگ و مهم را با ابزار دم دستی و ساده سرهم کند و هم انتظار دارد نتیجه نهایی ضمن انتقال لحن، یک شاهکار قدر دیده و فرهیخته پسند هم باشد.
او در تلاش برای ایجاد تنوع در ژانرهایی که تجربه کرده، این بار از فرم و زیبایی شناسی می گذرد و بیشتر به گفتن حرف های مهمش بسنده می کند. اگر چه آرام تر شدن دوربین و تناسب قاب ها، مهمترین مشخصه ی رشد بصری و بلوغ نگاه کارگردانی اوست، اما در تدوین نماها به تاسی از پرگویی و تمپوی فیلم شلخته و کم درنگ عمل می کند!
در تصویر سازی از جهان فیلم، شاید بتوانید سیستم سختگیرانه و شبه کمونیستی حاکم بر یک کارخانه در حومه پایتخت را تصور کنید، مثل آنچه در ما به ازای بیرونی برای کارخانه «چسب هِل» اتفاق افتاده بود (در اگزوتیک ترین حالت این فقر و سو استفاده فریبکارانه سطوح حاکمه بالاتر، می توان حتی به جامعه بزرگتری همچون کره شمالی هم فکر کرد)، لباس های متحد الشکل، رنگ و رو رفته، سر و شکل چرک و بی پیرایه و طراحی لباس و صحنه که گویی متعلق به مکانی در گذشته ای دور است که زمان در آنجا از حرکت ایستاده.
حالا قصه ی آرزوی یک دختربچه از اهالی همین شهرک بی در و پیکر و کارگرنشین را بیرون بکشید.
این آرزو را آنقدر بزرگ کنید و مهم جلوه بدهید تا همه داشته ها و نداشته های قصه و آدم هایش را تحت الشعاع قرار بدهد. به این صورت که بشود هم لحن طنازانه و فانتزی جاری در فیلم را منتقل کرد و هم تلخ و کنایه آمیز سخن گفت.
اگر چه فضای بازیگوشانه و ریتم پر دیالوگ شیشلیک فرصت تنفس و تفکر را به تماشاگر نمی دهد، اما نکته سورئال فیلم آنجاست که این خطابه ها و طعنه های سیاسی و اجتماعی، با لودگی های رضا عطاران و شیطنت های پژمان جمشیدی و پرگویی های آشنای ژاله صامتی به مخاطب منتقل می شوند. مهدویان اگر چه از تسلط و تیپ سازی خوب هر سه بازیگر در بیان و بدن، بهترین بهره را می برد اما جای افسوس است که متن طنازانه ژوله ی صاحب سبک، تبدیل می شود به تکه های بی وقفه از شوخی های تکراری و قابل پیش بینی که اتفاقا کمتر اشک و خنده ای به لب می آورد و دست کم موتور مخاطب را تا نیمه فیلم گرم نمی کند.
در مرکز این هیاهو اضافه کنید شنیدن چندباره ی گزاره هایی را که روزگاری جزو فضیلت های دروغین و عوام فریبانه ی دهه شصت بودند؛ مثل قناعت، صرفه جویی، اطاعت، سپاسگزاری و تلاش بی چشمداشت و فداکاری برای زنده ماندن…
حالا فکر کنید همه این ها را دوباره و در پایان دهه نود می شنوید که از قضا شاید در شرایط کنونی به نظر امروزی و پرکاربرد هم به نظر برسند.
بی گمان در سال های اخیر مصداق این شعر که:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
برای همه ما آشناتر و ملموس تر شده است و مهدویان این بار به سبک گزارش های صدا و سیما (برنامه در شهر ) با کارگران بی نوای کارخانه پشم ایران (که درواقع پارچه شویی است تا پشم ریسی) مواجه می شود که از فقر به تنگ آمده اند اما برای روزی بخور و نمیر خود، هر خفتی را می پذیرند، در لباس و سبک زندگی در همان دهه شصت مانده اند و مجاز به آرزو کردن نیستند؛ که اگر رویای خود را واقعی بیابند و به دشواری تجربه اش کنند، باید چیزهای زیادی را در مقابل، از دست بدهند.
فیلم شیشلیک به شرط اکران در گیشه، خوب می فروشد و بی گمان با همین شکل و شمایل چند وجهی و پر حرف، موقعیت های بسیاری را برای تلاقی و تلافی فراهم می سازد.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها