تاریخ انتشار:1399/12/12 - 12:51 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 151966

سینماسینما، زهرا مشتاق

«اینجا کن است، اینجا کن نیست» به کارگردانی علیرضا غفاری درباره یک عشق سینمای با معلومات است. او در جایی از فیلم چیزی می گوید شبیه به این جمله؛ من خیلی نمی دانم، دانش تو کم است. ویژگی اصلی شخصیت این فیلم کارآمدی این دانش برای اوست. چون فیلم های زیادی درباره عاشقان سینما ساخته شده که اغلب سینما و این عشق عامل تباه شدگی روزگار و آن آدم شده است. اما در این فیلم، برعکس، سینما موجب رشد و اندیشه ورزی یک فرد شده است. فردی که سعی می کند با پیشنهادهایی که برای تماشای فیلم می دهد، جامعه اطراف خود را نیز تغییر دهد. و این متمایزترین وجه قابل تامل این فیلم است. آدمی که از خلال تماشای فیلم به تحلیل و آگاهی رسیده است و بیانش او را گاه به کسوت منتقد و گاه تاریخ نگار در می آورد و این ها همه ناشی از عشقی است که همراه و همسو با مطالعه رشد داده، ورز یافته و غنی شده است. تنها نکته نوع روایت فیلم است که می توانست از شکل پرسش و پاسخ فاصله بگیرد و به گونه دیگری روایت شود. صدای علیرضا غفاری با تمام زیبائی اش باید و می توانست با خست کمتری در فیلم استفاده شود. می شد سوژه فیلم را در مکان های متعدد دیگری قرار داد و یا مثلا در گفت و گوی با آدم های دیگر، پاسخ پرسش ها دریافت شود. محدودیت لوکیشن و صرف اتکا به چهره بسته سوژه، فیلم را از قالب مستند، به یک مصاحبه نزدیک تر می کند. در حالی که می شد آدم های دیگری را نیز برای ایجاد بده بستان بیشتر وارد فیلم کرد. مثلا زندگی شخصی او. خانواده اش. خلوتش با بچه یا دوستانش. و هر چیز دیگری که وجه مستند فیلم را تقویت بیشتری ببخشد.

اما فیلم در آخرین لحظات یک برگ آس رو می کند. و آن بیست سال بعد سوژه ای است که حالا دیگر ظاهرش کاملا یک شخص دیگری شده است. شکل و شمایلی متفاوت، جا افتاده و فربه و ما نمی دانیم و نمی فهمیم که آیا او هنوز یک عشق سینما است؟!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها