تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۲۴ - ۱۳:۱۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 170470

سینماسینما، نوید جعفری

هادی حجازی‌فر نخستین بار در ایستاده در غبار درخشید و نظرها را به خود جلب کرد و در ادامه با فیلم‌های مهدویان جلوه‌های دیگری از بازیگری‌اش را به نمایش گذاشت و با حضور در یکی دو مجموعه تلویزیونی نشان داد بازیگری تک بعدی نیست.
از سوی دیگر در تئاتر هم سالن کوچکی را ساخت و جشنواره‌ای خصوصی برای تئاتری‌های جوان برگزار کرد که برخی از آثار آن جشنواره حتی از سطح جشنواره تئاتر فجر هم بالاتر و مورد توجه‌تر بودند.
حجازی‌فر در اولین تجربه کارگردانی‌اش به سراغ یک داستان شخصیت محور از دل تاریخ معاصر رفته است که سالیان سال کسی شهامت مواجهه با آن موضوع را نداشته است.
اگر سینمای جنگ با عنوان سینمای دفاع مقدس را مرور کنیم با سه بخش و نگره اصلی مواجه می‌شویم نخست دوران جنگ از سال ۵۹ تا حدود ۷۰ که فیلم‌ها با موضوعات رشادت، فداکاری، قهرمان پروری به سبک اکشن و… ساخته و اکران می‌شد که بخشی از ملزومات جامعه‌ای درگیر جنگ است. در دوره دوم با فیلم‌هایی همانند از کرخه تا راین و سفر به چزابه با رویکردی تازه نسبت به جنگ مواجه هستیم که سعی دارد به لایه‌های زیرین جنگ و این سوی جبهه و پس از جنگ نگاهی موشکافانه داشته باشد و در دوره سوم عملا شاهد نگاهی متفاوت‌تر به جنگ هستیم که همچنان که سعی می‌کند جنگ را از دریچه اتفاقات و تلخی‌هایش نشان دهد سعی دارد با نگاهی به امروز به مقایسه‌ای نسبت به جامعه دیروز و امروز دست بزند و نهایتا این مخاطب است که می‌تواند با بررسی شرایط زندگی و عملکرد امثال شهید باکری بیندیشد و آن را با امروزش مقایسه کند.
اگر ایستاده در غبار باعث شد پس از سال‌ها نام حاج احمد متوسلیان مجددا به یاد بیاید و منجر به ترغیب مخاطبان برای شناخت شخصیت او و آن دوره تاریخی شد، بی هیچ شکی موقعیت مهدی با همین هدف تولید شده و می‌تواند زمینه ساز بررسی مجدد جنگ و آدم‌هایش شود.
حجازی‌فر هوشمندانه این موضوع را دریافته است که مخاطب از دل عملکرد باکری‌ها قطعا به امروز نگاهی خواهد داشت و در روایت چند لایه‌‌اش از مهدی و حمید باکری دقیقا بر عناصری تاکید می‌کند که امروزه رو به فراموشی است یا با زندگی مدعیان خدمت به مردم فاصله‌‌ای بسیار دارد.
جایی که در اپیزود پایانی بخشی از جلسه فرماندهان بازسازی می‌شود شهید باکری جمله‌ای می‌گوید که به نوعی تمام وجودش را تفسیر می‌‌کند وقتی در جواب اینکه «چرا نیروها با کمترین مقاومت، عقب نشینی کرده‌اند!» می‌شنود: «حتما شرایط دشوار بوده و امکان مقاومت وجود نداشته است» با تمام اعتقاد قلبی پاسخ می‌دهد: «همین که شما زنده بازگشتید و من هم زنده‌ام یعنی امکان مقاومت وجود داشته است.» و این بخش به نوعی اصلی‌ترین مانیفست فیلم و رکن شناخت شهید باکری است.
حجازی‌فر در ادای دین به گردان عاشورا که همه ترک زبان بودند، موقعیت مهدی را با محوریت شهید باکری برای یک مجموعه تلویزیونی آماده کرده است و از دل آن یک فیلم سینمایی در چند اپیزود را به جشنواره فیلم فجر امسال رساند.
هرچند که با توجه به تمامی خاطرات و جنبه‌‌های مختلفی که از زندگی شهید باکری وجود دارد امید آن است که در مینی‌‌سریالی که قرار است پخش شود شاهد بخش‌های مفصل‌‌تر از زندگی او در زمان شهرداری، جنگ و اجتماع باشیم.
موقعیت مهدی فیلمی میانه‌ی مستند و داستان است و از هر دو وام گرفته است. در فیلم زوایای مختلف زندگی شهید باکری و برادرش حمید با نقبی به دل خانواده ایشان مرور می‌‌شود اما حجازی‌فر به جای آن‌که یک داستان خطی را روایت کند ترجیح داده در فاصله زمان ازدواج باکری در آبان ۵۹ تا شهادت، او را در یک بازه زمانی ۴ ساله به تصویر بکشد.
در روایت‌های اپیزودیک موقعیت مهدی رفتار شخصیت در قبال اجتماع، خانواده و جنگ روایت می‌شود هوشمندی ابراهیم امینی و هادی حجازی‌فر اینجاست که در فیلمنامه و کارگردانی همواره فاصله خود را با سوژه حفظ می‌کنند تا از قضاوت دور بمانند و به همین دلیل فیلم علاوه بر اینکه در یک ریتم مناسب روایت می‌شود در نهایت همذات پنداری و همدلی مخاطب را به همراه دارد.
از سوی دیگر تغییر ندادن زبان شخصیت‌ها به فارسی و استفاده از زیرنویس یکی دیگر از شاخصه‌های فیلم است. حجازی‌فر عملا با این کار ضمن ادای احترام به زبان و فرهنگ بومی بخش عمده‌ای از کشور در زیرمتن دست به ساختن مفهومی دیگر هم می‌زند و آن یادآوری حضور جمعی مردم کشوری است که با همه تفاوت‌های فرهنگی و قومیتی و زبانی همه برای یک هدف و دفاع از خاک کشورشان ایستادگی کردند.
در دکوپاژ و تصویربرداری هم همین نکته به صورت زیر متن یادآوری می‌شود. تقطیع نماها از سرمای شمال کشور و برف به گرمای سوزان خوزستان این تضاد را مجددا یادآوری می‌کند.
حجازی‌فر به شکلی مینی‌مالیستی وقایع را روایت می‌کند و داستانش را با استفاده از پیوندی عاطفی آغاز می‌کند تا پیش از معرفی شخصیت به درونی‌ترین وجه احساسی و قلبی او نفوذ کند و به همین روش مخاطب را با خود همراه می‌کند تا در ادامه از دریچه نگاه همسر، خواهر و خانواده مجددا شخصیت را در ابعاد مختلف یادآوری کند.
فیلم چه از نظر زمان بندی هر اپیزود و چه در بخش‌های مختلف تصویر، صدا و موسیقی و طراحی لباس و فضا در یک هماهنگی جامع به سر می‌برد، موسیقی در اکثر لحظات حضوری موثر و غیر خودنمایانه دارد، آرشه ای بر کمانچه و یا نوایی از یک تک‌خوانی ترکی لحظه را ایجاد می‌کند اما حجازی‌فر بی‌آن‌که به دام احساسات گرایی‌هایی نازل بیفتد که بخواهد مخاطب را تنها با احساساتی شدن به همراهی بکشاند، تعمدا خساست به خرج می‌دهد تا هر لحظه در کوتاه‌ترین زمان مورد نیاز محقق شود، شنیده و دیده شود و در نهایت باور شود و سپس به سراغ نمای بعدی و لحظه دیگر می‌رود.
همان‌گونه که در داستان و فیلمنامه هم رابطه احساسی مهدی با برادر کوچکش (که نقش هر دو برادر را هادی حجازی‌فر و برادرش ایفا می‌کنند) تنها در لحظاتی کوتاه از کنار هم بودن و تلویزیون دیدن یا کاشی‌کاری کف حیاط دیده می‌شود و عملا تا زمان شهادت حمید و بازگشت مهدی به خانه و گذرش از کوچه‌ای مملو از پارچه‌نویسی‌های تسلیت به چشم نمی‌آید.
موقعیت مهدی به عنوان فیلم اول، فیلمی کامل بدون اضافه‌گویی و دغدغه‌مند است که برخلاف بسیاری از آثار متاخر سینمای ایران و جشنواره فجر در ظرف مناسب زمان خودش روایت می‌شود.
با آن‌که مسلما انباشتگی بسیاری از خاطرات و روایت و داستان در مورد شهید باکری و گردان عاشورا وجود داشته است و فیلمساز کمبودی از لحاظ منابع نداشته اما دست به انتخاب زده تا فیلمش را در مدتی مناسب عرضه کند به جای آن‌که به پراکنده‌گویی و اضافه‌گویی‌هایی بپردازد که منجر به ملال مخاطب می‌شود. اکثر فیلم‌های جشنواره دچار این معضل بودند و خواستند با سوژه یک فیلم کوتاه، فیلمی بلند خلق کنند.
فیلم در چند اپیزود و پرده‌بندی که هر کدام تیتری پرسش برانگیز و تعلیق‌آمیز دارند داستانش را روایت می‌کند تا به یک پایان تاثیرگذار در پرده آخر با عنوان لباس خیس برسد.
حجازی‌فر از یک الگوی واحد در همه اپیزودها بهره برده است و آن پیوند زمان روایت و گذشته است، مثلا در اپیزود من مهدی باکری نیستم زمان روایت جزیره مجنون و جنگ است و نقب به گذشته از طریق خسرو (روح‌الله زمانی) به زمستان و برف و رابطه دو دوست صمیمی است که از کنار هم قرار دادن این دو بخش و دیالوگ‌پردازی‌های هر دو بخش همانند یک پازل آن اپیزود را کامل می‌کند.
در اپیزود پایانی اما زمان شهادت را در نیزارهای جنوب پیوند می‌زند با عشق مهدی باکری و ابتدا و پایان فیلم را در کنار هم قرار می‌دهد.
تک‌گویی همسرش با او در خانه در حالی که به خواب رفته است کات می‌خورد به کیلومترها دورتر در فضا و اقلیمی دیگر که مهدی باکری به خوابی ابدی فرو می‌رود.
پایان‌بندی حرفه‌ای و تاکید بر تنهایی مهدی باکری که از ابتدا هم بر آن تاکیدی ویژه بود با رهایی او در آب و تنهایی‌اش خاتمه پیدا می‌کند تا همچنان پیکر حمید و مهدی باکری رها شده در جنگ و گذشته باقی بماند بی‌آن‌که به خانه بازگردند.
فیلم موقعیت مهدی چیزی شبیه ورق زدن آلبوم است. مقاطعی مختلف از زندگی مردی که پای اصولی ایستاد که امروز برای برخی شبیه افسانه است اما از دل واقعیتی عاشقانه و دردناک پدیدار شده است.
موقعیت مهدی این پرسش بنیادین را مطرح می کند که تفاوت با مهدی باکری بودن تا کجاست و دشواری باکری بودن را به چالشی عظیم در دل مخاطب و نگاه او نسبت به جامعه امروز می‌رساند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها