تاریخ انتشار:1404/05/02 - 16:28 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 209814

سینماسینما، محمدحسین فتحی

فیلم سینمایی «پیرپسر» ساخته اکتای براهنی، تصویری پیچیده و چندلایه از مناسبات قدرت در قالب یک خانواده را پیشِ روی مخاطب قرار می‌دهد. خانه‌ای که مرکزیت آن پدری مقتدر است و دو پسرش به شکلی نمادین موقعیت‌هایی در برابر او دارند. ورود زنی جوان به این فضا، همچون عامل برهم‌زننده ثباتِ ظاهری، پرسش‌هایی اساسی درباره تاریخ، قدرت و تغییر برمی‌انگیزد.

در «پیرپسر»، ساختاری مثلث‌وار به‌وضوح در بطن روایت شکل می‌گیرد، در رأس آن پدر قرار دارد، در دو ساق متقارن، دو پسر با گرایش‌های متضاد که در رأسِ این مثلث پدر است که نمادِ نظم تثبیت‌شده و قدرت مستقر است. دو ضلع دیگر پسران راست و چپ‌اند که هر کدام نماینده نوعی واکنش متفاوت نسبت به این قدرت‌اند؛ یکی کاراکتر علی‌ و پسر بزرگتر از زن اول است که بیشتر در مسیر حفظ وضع موجود تلاش کرده و مسامحه و مماشات را در پیش گرفته، دیگری رضاست از زن دوم و گرایش به تغییر و تلاش برای بر هم زدنِ نظمِ کهنه و فرتوت را درد و آنارشی و طغیان را دنبال میکند. ضلع سوم این مثلث را زنِ جوان تشکیل می‌دهد که نمادی از مردم یا توده‌هاست، عاملی که می‌تواند سرنوشت این مناسبات را تغییر دهد و در نهایت، میدهد.
اما مرکز واقعی این مثلث، خلأیی است که در آن هیچ عنصر بصری یا شخصیتی به‌طور مستقیم جای نمی‌گیرد؛ این فضای خالی، خودِ تاریخ است، تاریخی که نه بازگو می‌شود و نه به‌روشنی دیده، بلکه فقط در تنش میان اضلاع احساس می‌شود. این مرکزِ غایب، همان جایی است که معنا از طریق غیاب تولید می‌شود، تاریخ به‌مثابه نیرویی پنهان اما قاطع، که همواره در جدال میان قدرت و میل به رهایی حضور دارد.

از دیدگاه نظریه‌پردازی همچون لوئی آلتوسر فیلسوف معاصر فرانسوی، این ساختار را می‌توان در چارچوبِ نظریهٔ ایدئولوژی و دستگاه‌های ایدئولوژیک فهمید.
پدر در اینجا نقش دستگاه ایدئولوژیک را ایفا می‌کند که با اعمال نفوذ بر ذهن و رفتار دیگران، نظم موجود را حفظ می‌کند. پسران، به عنوان سوژه‌هایی که در این دستگاه ساخته شده‌اند، هر یک واکنشی متفاوت نسبت به ایدئولوژی حاکم نشان می‌دهند. زن جوان که وارد این سیستم بسته می‌شود، نماینده مردم است که می‌تواند هم عامل تغییر باشد و هم آینه‌ای برای بازتاب تضادهای درونی.

فیلم همچنین با بهره‌گیری از نشانه‌ها و نمادهای اساطیری ایرانی مانند اشاره‌های غیرمستقیم به نبردِ رستم و سهراب و سیاوش، به عمق تاریخی و فرهنگی ایران متصل می‌شود. این اساطیر به مثابه خمیرمایه‌ای هستند که ناخودآگاه جمعی را شکل می‌دهند و در برابر موقعیت‌های معاصر انعکاس می‌یابند. بازتاب اساطیر در متن فیلم، تأکیدی است بر این‌که ریشه‌های تاریخ و فرهنگ غنی، جزئی جدایی‌ناپذیر از واقعیت‌های امروز است و بی‌توجهی به آن، به معنای ادامه چرخه‌های شکست و بازتولیدِ تضادهاست.
اما این اساطیر در سطح نخست، درون‌متنی، بازتابی هستند از تنش و نبرد میان پدر و پسران در دلِ روایت؛ و در سطح دوم، نمادین و برون‌متنی، به تکرار تاریخی خشونت و گسست در جامعه ایرانی اشاره دارند. نشانه‌ای که مادر سهراب بر بازوی او می‌گذارد، در متن فیلم به‌مثابه رازی سر به مهر باقی می‌ماند، تا آن‌که پس از فاجعه فاش می‌شود؛ گویی جنازه‌ای مفقود بر خاک وطن، که با تأخیر شناخته می‌شود. تصویر سیاوش، با جوانی، نجابت و پاکدامنی‌اش، به‌روشنی نماد نسلی‌ست که تا پای جان می‌ایستد، بی‌آن‌که پاداشی جز حذف، انزوا یا قربانی‌شدن، چون رعنا، نصیبش گردد.

شخصیت‌ها در این فیلم، هرچند در موقعیت‌های خاص خود گرفتارند، اما سخن فیلم فراتر از داستان خانوادگی است. مثلاً رضا که تا حدی شبیه پدر است و در تعارض میان وفاداری و طغیان گرفتار آمده، نماینده نسلی است که در برابر هنجارهای پیشین مقاومت می‌کند اما هنوز به طور کامل از آن رها نشده است. علی که تلاش می‌کند به‌روزرسانی کند و دنیایی متفاوت بسازد، نشان‌دهنده افرادی است که خواهان تغییر از درون ساختار هستند اما در مسیرشان با مقاومت جدی مواجه‌اند. رعنا به عنوان زن تازه‌وارد، نویدبخش جریانی است که می‌تواند از بیرون ساختار تثبیت شده، فشار لازم برای تحول را وارد کند؛ اما همزمان، عدم پذیرش کامل این جریان‌ها از سوی سایر سوژه‌ها، عبث بودن تلاش‌ها را نیز به تصویر می‌کشد.

این وضعیت، به گونه‌ای بازنمایی نظریه آلتوسر از دستگاه ایدئولوژیک دولت است؛ دستگاهی که از طریق تحمیل و تولید سوژه‌ها، سُلطه را بازتولید می‌کند و تغییرات واقعی را با مقاومت‌هایی جدی مواجه می‌سازد. در این چارچوب، سوژه‌ها همواره میان پذیرش و مقاومت در برابر هژمونی قرار دارند، که در «پیرپسر» به شیوه‌ای دراماتیک و متناسب با واقعیت اجتماعی ایران به نمایش گذاشته شده است.

فیلم با نگاهی استعاری و البته تأمل‌برانگیز، به مخاطب این هشدار را می‌دهد که تاریخ و مناسبات قدرت همچنان در فضای ذهنی و عینی جامعه جاری است. عبور از این چرخه باطل، مستلزم مواجهه آگاهانه با تاریخ، بازخوانی دقیقِ آن و بازسازی روابط قدرت است؛ مسئله‌ای که با تأکید بر اساطیر و تاریخ کهن، پیام فیلم را عمیق‌تر و فرهنگی‌تر می‌کند.

در نهایت، «پیرپسر» نه صرفاً روایت یک خانواده بلکه طرح پرسش‌هایی بنیادی درباره سرنوشت فرد در برابر ساختارهای قدرت و تاریخ است. این فیلم به ما یادآوری می‌کند که هرگونه تحول پایدار و رهایی از چرخه‌های تکراری، نیازمند بازنگری درست و البته با ارادهٔ اکثریت مردم در ایدئولوژی‌ها و مناسبات حاکم است و بر این نکته تأکید می‌کند که فرهنگ و تاریخ اصیل، می‌تواند به مثابه دریچه‌ای نوین برای آینده‌ای متفاوت عمل کند.

بدین ترتیب، «پیرپسر» اثری است که سینمای ایران را به تأملی جدی درباره رابطه میان قدرت، تاریخ و مردم فرا می‌خواند و در فضایی پیچیده و چندلایه، نوری به سمت آگاهی جمعی روشن می‌سازد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها