سینماسینما، زهرا مشتاق
فقط خواندن کتاب و دیدن فیلم خوب است که می تواند سنگ سنگین معیار و سلایق را جا به جا کند و هر چه فیلم بیشتری دیده شود، گستره و عمق این نگاه، ریشه دارتر می شود. «گلوله باران» و «غار» را می توان از همین منظر نگاه کرد.
دو فیلم درباره جنگ سوریه. یکی از ایران و منتخب جشنواره سینما حقیقت و دیگری از سوریه و کاندیدای اسکار.
گلوله باران در دشتی باز می گذرد، همراه با نفیر گلوله های سرگردان که به جایی یا کسانی یا حتی در هوای خالی شلیک می شود. تمام شصت دقیقه همین است. دو نفر مستندساز برای تصویربرداری از لحظات نبرد، یک گروه را همراهی می کنند. همه ایرانی هستند. آنها در جایی شبیه یک مزرعه زمین گیر می شوند چون کسی که دوربین به دست اوست و حاجی صدایش می زنند، به پایش تیر شلیک می شود و او دیگر توان راه رفتن ندارد. او و دو همراه دیگرش در کپه ای خاک پناه می گیرند و جنب نمی خورند. چون طرفی که هرگز در تصویر دیده نمی شود و مثلا دشمن است منتظر کوچکترین حرکت آنها و شلیک است. دیدن یک صحنه واقعی و مواجهه با مرگ و این پرسش که حالا چه می شود یا چه اتفاقی می افتد، تاثیرگذار و چالش برانگیز است. اما برای دقایقی، نه تمام مدت فیلم. یک نفر تیرخورده دارد خون از دست می دهد، پایش را با چفیه ای که همیشه در این صحنه ها به وفور حضور دارد، بسته اند. نه راه پیش دارند، نه راه پس. باید منتظر نیروی کمکی بمانند. جنگجویی دیگر از راه می رسد، یک عرب زبان. نه او فارسی می فهمد، نه اینها عربی. یکی از سه نفر از بی سیم با فرمانده ای که ایرانی است صحبت می کند و شرایط را توضیح می دهند. اینکه حاجی تیر خورده است و باید به عقب برگردند. خب بعدش چه؟ حاجی کم کم سردش می شود. چیزهایی از جیب در می آورند و می خورند. دوربین کماکان روشن است و تصویربرداری از خاک و آسمان و مردها ادامه دارد. بالاخره بلند می شوند و با هر زحمتی، خود را به جایی دیگر که کمتر در تیررس باشد، می رسانند. همراه حاجی هم تیر می خورد. مرد عرب زبان رفته، دو ایرانی زخمی، یک ایرانی سالم. بالاخره خود را به عقب می رسانند و سوار آمبولانس می شوند. این تمام فیلم است. یک فیلم یک خطی که لحظات پایین و بالایش در حد صفر است. فیلمی که این صحنه های واقعی، می توانست و خیلی هم خوب بود اگر دقایقی از فیلم بود، نه همه اش. آیا فیلمساز با اصابت گلوله ها فکر کرده لحظات نابی است و احتمالا تا لحظه مرگ یکی یا هردوی آنها می تواند آن را ادامه دهد؟ آیا اساسا مستند محض، یعنی دوربین را بکاری و خداحافظ، هر چه باداباد؟ اتفاقا آرزو می کنم بخصوص خانواده هایی که کسان خود را در سوریه از دست داده اند، این فیلم را نبینند. چون در گلوله باران نشان داده می شود که چقدر ساده و با نبود هیچ امکاناتی و اصلا هیچ کسی، آدم ها چه آسان از دست می روند. آدم هایی که می توانند هر کجا باشند جز آنجا.
«غار»نیاز به ارزش بخشی ندارد، چون ارزشمند است. چون جنگ تلاشی برای به رخ کشیدن خود ندارد؛ جنگ در طول و عرض فیلم به شکل ترسناکی تنیده است. سخت و جدایی ناپذیر. غار تصویر تکان دهنده یک کشور ویران است. سرزمینی که در آلبوم خانوادگی بسیاری از اعراب و ایرانی ها، در عکس هایی سرسبز و مناظری زیبا ثبت شده است و اینک جنگ و زشتی و تباهی محض.
فیلم از غاری عمیق در قلب زمین آغاز می شود. غاری حفر شده برای پناه دادن به صدها کودک زخمی. دالانی از سنگ و خاک که بستر و پشتی بیماران است. زن هایی که کودکان زخمی خود را، نومیدانه در بغل دارند و در رویاهایشان شاید به جست و جوی روزنه ای برای رهایی هستند. غار قصه زن جوانی است که پزشک کودکان است. در روزهای سیاه جنگ. جنگی که بی وقفه ویران می کند و او و همکارانش با دست های خالی با تقریبا هیچ جنگ را تحمل می کنند، جنگ را به زندگی گره می زنند. به صورت جنگ تف می کنند و با اشک چشم هایشان، بدن های پاره پاره را به هم می دوزند.
بیمارستانی مخروبه، که در اتاق عمل، با قطع شدن برق، پزشکان با نور موبایل، جراحی خود را ادامه می دهند و دستیاران جراحی هر کاری برای سرپا ماندن همان بیمارستان نصفه نیمه انجام می دهند. وسایل اتاق عمل را با اسکاج می شویند. چیزی برای خوردن سرهم می کنند، با اندک چیزهای موجود برای همکار پزشک خود تولد می گیرند و به هنگام عمل برای تنها جراحی که هنوز برایشان مانده، با موبایلی درب و داغون صحنه های اپرا پخش می کنند تا او بتواند هنوز ادامه دهد. در صحنه ای از فیلم، بعد از فشاری سنگین که تک تک آدم های بیمارستان را، به معنی واقعی کلمه له و داغون کرده است، جراح در گوشه ای تاریک روی زمین می نشیند و به دیواری سیاه شده از شدت آتش تکیه می دهد و شماره تلفنی می گیرد. شروع به صحبت می کند و به سختی بغض عمیق خود را پنهان می کند و فقط می گوید خوب است. در مکث و سکوت های او به هنگام صحبت با خانواده اش، تلخی هولناکی است که جز تصویر محض، هیچ کلمه ای یارای توصیف آن نیست. معلوم نیست خانواده اش کجا هستند. در سوریه و در دل جنگ یا کشوری امن؟ آنچه که در آن تکه تصویر موج می زند تنهایی و استیصال مردی است که گویا دیگر توانی برای ادامه ندارد.
غار تصویر شوم جنگ است و در هیچ کلمه ای خود را به رخ نمی کشد. گفت و گویی وجود ندارد. زندگی و مرگ محض است. قصه ها بی نیاز از راوی خود روایت می شوند. هیچ کس نمی گوید که جنگ چقدر بد است به شرکای جنگ و آنها که این جنگ هشت ساله را هنوز پرآتش و افروخته نگاه داشته اند ، انتقادی نمی شود. به بشار اسد و هیچ ژنرال و فرمانده ای لعنت گفته نمی شود. نه مرگی گفته می شود نه درودی؛ چون فریم به فریم تصاویر گویای همه این هاست. تصاویر درخشان از شهر ویران، خانه های تخریب شده که هنوز روی دیوارهایش عکس های خانوادگی یا روی پنجره های شکسته اش نشانی از پرده های زیبا وجود دارد، گویای روزگار خوش مردمی است که روزی، شادمانه زندگی می کرده اند. چیزی برای خوردن نیست، لباس ها در تن، کثیف و فرسوده شده است. آدم ها ژولیده و مات بی هیچ امیدی در ورطه سقوط دست و پا می زنند. صداهای مهیب انفجار عادی شدنی نیست. هر لحظه، یکی از بمب ها می تواند زندگی در حال تعلیق شان را به قعر نیستی بکشاند. آن ها در حالی برای زندگی می جنگند، که روحشان مرده است. مردگانی متحرک در لباس زندگان. می خندند، حرف می زنند، پشت اتاق عمل شیربرنج درست می کنند که قوتی برای ادامه کار داشته باشند. راهروها مملو از کودکانی است که میان مرگ و زندگی به شکل رعب آوری دست و پا می زنند و کودکانی که در معرض سلاح های شیمیایی قرار گرفته اند و از درون متلاشی شده و می سوزند؛ تیر خلاصی است به ته مانده تحمل. ته مانده شکیبایی. غار فوران جنگ دیوانه واری است که بزرگترین دستاوردش تباهی و نیستی است و پایداری تشنگان قدرتی است که مرگ میلیون ها نفر، هنوز عطش سیری ناپذیر آنها را درمان نمی کند.
غار ، تصویر توان شگفت انگیز انسان، برای تطبیق خود با موقعیت های هولناک بشری است.
مستند بلند غار the cave ساخته feras fayyad است و محصول دو کشور سوریه و دانمارک.
حضور و پشتیبانی دو تهیه کننده قدرتمند سیگرید دیکیه و کریستین بارفود توانسته سازندگان غار را آن قدر آسوده بدارد که تمام تمرکز آنها معطوف به فیلم باشد. فیلم درخشانی با حضور امانی بالور، یک پزشک زن سوری .
غار را شاید بشود ادامه فیلم بلند مردان حلب از همین کارگردان دانست. فیلمی از سال های بی پایان جنگ در سوریه.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- مرتضی پایهشناس: با آنچه درباره سینمای داستانی میدانیم از مستند حرف نزنیم
- از راز فیلمهای خانوادگی تا ثبت واقعیت/ نگاهی به دو مستند از مرتضی پایهشناس
- اختصاصی سینماسینما- مرتضی پایهشناس: «گلوله باران» روایت موقعیتی خارج از زمان و مکان است
- گفتوگو با مرتضی پایهشناس، کارگردان «گلولهباران»/ سینمای مستند یک موجود زنده است
- آسمان ابری بود و گلوله می بارید/ نگاهی به فیلم «گلوله باران»
- دوربین به مثابه شخصیت/ نگاهی به فیلم «گلوله باران»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
آخرین ها
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز