تاریخ انتشار:1396/08/08 - 19:11 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 70909

علیرضا تابش با اشاره به ارتباط تنگاتنگ مدیریت رسانه با شاخه سینما گفت: با مدیریت رسانه‌ای جامع سینما می‌توانیم هویت واقعی کشورمان را در دنیا معرفی کنیم.

به گزارش سینماسینما، ۷ آبان ماه در نوبت عصر چهارمین همایش بین المللی مدیریت رسانه، سخنرانی و نشست پرسش و پاسخ در دانشگاه صدا و سیما برگزار شد و سینما و مدیریت رسانه محور سخنان علیرضا تابش دانش آموخته مدیریت رسانه و مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی بود.

علیرضا تابش در ابتدای سخنانش گفت: خرسندم که امروز این فرصت را در اختیار دارم  و می‌توانم مطلب جدیدی را درخصوص پیوند میان مدیریت رسانه و سینما خدمت شما ارائه کنم. پیوندی که در بیان ممکن است خیلی روشن و ساده به نظر بیاید اما همچنان نقش مدیریت رسانه‌ای در سینمای ما مغفول مانده است.

او خاطرنشان کرد: به نظر بسیاری از نظریه‌پردازان، از جمله روبر برسون (سینماگر شهیر تاریخ سینمای فرانسه)، سینما در دو حوزه قابل بررسی است؛ سینمایی که هنر را به مثابه هنر می‌بیند و به تجربیاتی جدید در زمینه شکل، روایت، تجرید و … حرکت می‌کند که راهگشای آینده سینما است، اما مخاطبی محدود دارد و به لحاظ ذات زیبایی‌شناختی می‌تواند در شاخه‌ای قرار بگیرد که برسون آن را سینماتوگراف می‌نامد و سینمایی که با ورود به چرخه صنعت و اقتصاد، باید مخاطبانی عظیم را درگیر خود کند که می‌تواند در شاخه‌ای قرار بگیرد که “برسون” آن را سینما می‌خواند.

مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی تصریح کرد: بحث در حیطه مدیریت رسانه به سادگی به سینماتوگراف قابل تسری نیست، چون سینماتوگراف خود را مقید به ارسال پیامی قابل درک با رمزگانی قابل تشخیص نمی‌بیند که در مسیر ارتباط با مخاطب گام بر دارد. این فی النفسه یک ایراد نیست، چون در تاریخ هنر، نمونه‌هایی بسیار وجود دارند که در زمان عمر هنرمند قدر نمی‌بینند و پس از مرگ هنرمند، به آثاری معیاری تبدیل می‌شوند، نمونه فوق‌العاده این آثار، قطعات “شوبرت” است که امروز در موسیقی جهان معیار به حساب می‌آیند.

تابش در بخش دیگری از سخنانش گفت: در نقطه مقابل، مدیریت رسانه با شاخه سینما ارتباطی تنگاتنگ دارد، چون بحث ارتباط با مخاطب را در چارچوب الگوهای ارتباطی تثبیت شده پیگیری می‌کند. هر چند، در دنیای امروز، ساخت صنعتی برای «فیلم‌های مستقل» در نهادهایی مانند جشنواره فیلم ساندنس و شبکه تلویزیونی وابسته به آن، روز به روز سهم سینما را بیشتر و بیشتر کرده است.

او با بیان اینکه “مدیریت شاخه سینما در حوزه‌های مختلفی قابل بررسی است، ادامه داد:۱)  سینما به مثابه صنعت: جریان تولید بر اساس طرح مصوب، با اتکاء به منابع مشخص مالی، طبق جدول زمان‌بندی، با بهره‌گیری از تجهیزات و نیروهای انسانی مناسب، سینما را به شکل پروژهای صنعتی در می‌آورد که با شیوه‌های مدیریت علمی، از ابعاد مختلف قابل تحقق است. تردیدی نیست که عدم توجه به اصول مدیریت علمی در این حوزه، می‌تواند منجر به افزایش هزینه و انرژی صرف شده در یک پروژه شود، اما وجود طرح مصوب که نیاز ارتباط با مخاطب از طریق پیام قابل درک را پاسخ بدهد، در حوزه مدیریت صنعتی، به وقوع نمی‌پیوندد و پیش فرض مورد نیاز، در چارچوب مدیریتی دیگری اتفاق می‌افتد.

تابش از عنوان “سینما به مثابه فعالیت اقتصادی” نام برد و افزود: از لحظه اولی که بنا به طرح مصوب و برآورد هزینه، نسبت به تامین منابع مالی اقدام می‌شود و برنامه ریزی‌ها جهت تزریق سرمایه در مراحل مختلف پروژه روی می‌دهد تا زمانی که محصول آماده می‌شود و طی فرآیند بازاریابی، در بسته‌بندی‌هایی مناسب، عرضه می‌شود، مدیریتی اقتصادی مد نظر است. با این وجود، به دلیل تفاوت ماهوی محصول که نیاز به ارسال پیام برای مخاطب دارد، موضوع طرح پروژه و همچنین بازاریابی محصول مسیری متفاوت را طی می‌کند.

او عنوان سوم را “سینما به مثابه فعالیت فرهنگی و هنری” برشمرد و گفت: مدیریت فرهنگی و هنری در قالب رشته‌ای دانشگاهی، بیشتر به ساماندهی برنامه‌های خاص فرهنگی و هنری در مجامع مرتبط اختصاص پیدا می‌کند و در فرآیند تولید و توزیع، کمتر دخیل می‌شود. به همین دلیل، این نوع از مدیریت، بیشتر به برنامه‌ریزی برای ارائه محصولاتی آماده با هدف‌گذاری خاص گرایش دارد.
مدیریت سینما در وهله نخست، نیاز به تامین محتوا و پیام قابل ارسال در شکل‌هایی خاص و تخصصی دارد و به همین دلیل، در این حوزه و همین‌طور حوزه‌های صنعتی و اقتصادی، نیاز به جذب نیروی انسانی متفاوتی دارد که خلاقیتهای بسیاری در زمینه ایده‌پردازی، خلق پیام متناسب با ایده و عرضه پیام تولید شده نزد مخاطبان هدف‌گذاری شده داشته باشد.
پس مدیریت سینما به مدیریت همزمان سه حوزه باز می‌گردد:
۱)  خلق شکل و محتوای پیام
۲)  منابع انسانی
۳)  منابع مالی

تابش گفت:در مورد خلق شکل و محتوای پیام، همچنان در شاخه سینما، در تمام دنیا، نیاز به سیستم استودیویی احساس می‌شود – به این دلیل که در غیر این صورت و در زمان واسپاری کامل پروژه به سینماگر، وسوسه‌ها و دغدغه‌های شخصی در موارد بسیاری، از ارتباط مخاطب با پیام جلوگیری می‌کند.

در مورد منابع انسانی، فقدان نیروهای کارآمد و مناسب در این حوزه که در تمام دنیا جمعیتی بسیار محدود را تشکیل می‌دهند، می‌تواند کل پروژه‌ها را با نقصان جدی مواجه کند. به همین دلیل، وجود طرح‌هایی انگیزشی و تشویقی برای منابع انسانی از اهمیت شایان توجهی برخوردار است. نیروهایی که بر اساس تجربه، تخصص و یا ظرفیت‌های اولیه‌ای که دارند، باید به دقت گزینش شوند.
در مورد منابع مالی، حیات هر سازمانی، وابسته به کسب حداقل درآمد قابل پیش‌بینی و توسعه آن وابسته به افزایش درآمدهای مورد نظر است.

از سوی دیگر، سینما رسانه‌ای است نافذ و تعیین کننده که امروزه، در بسیاری از کشورها برای بسترسازی و عملیاتی کردن برنامه‌ها و راهبردهای کلان ملی و بین‌المللی از این رسانه بهره‌گیری می‌شود.

تابش سخنانش را با طرح این پرسش که “سینما به خود چگونه می‌نگرد؟” در ادامه پرسش‌های دیگری را مطرح کرد و گفت: مردم را چگونه می‌بیند؟ آنان را چگونه می‌خواهد؟ به دنبال چه نوع ارتباطی با آنهاست؟ کدام نظریه و با چه لوازم و کارکردهایی بر اذهان مدیران، دست‌اندرکاران، سیاستگذاران و دیگر عوامل این رسانه حاکم است؟ سینما در عین آن که یک کالای هنری است و محصول تخیل و تعقل یک گروه هنرمند؛ یک رسانه هم هست. فراتر از این عموم سینماگران، خود از سینما به عنوان یک رسانه استفاده می‌کنند. از این رو وجه غالب سینمای حرفه‌ای و نیمه حرفه‌ای و حتی وجوه‌ی از سینمای تجربی، رسانه بودن آن است. مگر آن که کسی با سرمایه خود و برای دل خویش فیلم بسازد و این فیلم را با دیگران (حتی دوستان شخصی خود) نبینند یا در جمع بسیار محدودی به نمایش درآید که البته بسیار قلیل و نادر ست.
این مدیر فرهنگی گفت:آدورنو و هورکهایمر هم به نقش رسانه‌ها به ویژه سینما در بازنمایی و شکل‌گیری افکار عمومی جهانی تاکید می کنند و معتقدند در وهله اول فرهنگ‌سازی از طریق رسانه‌ها جوامع را یکدست ساخته سپس حقیقت مجازی را برای آنان بازنمایی می‌کنند. اینک فرهنگ، «یک سانی» را به همه چیز سرایت می‌دهد. فیلم، رادیو و مجلات، جملگی نظـامی را شکل می‌بخشند. هر شاخه فرهنگ، در خود یکدست و همگی نیز با هم یکدست و یکنواختند. این جامعه یکدست شده قابلیت هدایت از طریق محصولات فرهنگی را دارند. کل جهان از غربال صنعت فرهنگسازی عبور داده می‌شود. تماشاگران فیلم جهان خارج را ادامه فیلمی می‌پندارند که هم اینک تماشاگرش بوده‌اند، زیرا فیلم کاملا معطوف به بازتولید جهان ادراکات روزمره است. هر قدر تکنیک‌های تولید فیلم با شدت بیشتر و نقص کمتری اشیا و امور تجربی را دوباره‌سازی کنند، غلبه این توهم نیز آسان‌تر می‌شود که جهان خارج ادامه صاف و ساده آن جهانی است که بر پرده، نمایش داده می‌شود.

او ادامه داد:ایده آدورنو و هورکهایمر در ارتباط با صنعت فرهنگ در عصر حاضر و سیطره آن بر رفتار غالـب مردم دنیا از نقطـه نظـر فکری مذکور نشات می‌گیرد. بازنمایی یا واقعیت وانموده، یکی از کاربردهایی است که سینما با توسل به آن قادر می‌شود آنچه به عنوان راهبرد فرهنگی کلان مد نظـر دارد، در ذهن مخاطـب نهادینه سازد. کارکرد اساسی و بنیادین رسانه‌ها عبارت است از بازنمایی واقعیت‌های جهان خارج برای مخاطبان و اغلب دانش و شناخت ما از جهان بوسیله رسانه‌ها ایجاد می‌شود و درک ما از واقعیت بواسطه و به میانجی‌گری روزنامه‌ها، تلویزیون، تبلیغات و فیلم‌های سینمایی و … شکل می‌گیرد. رسانه‌ها جهان را برای ما تصویر می‌کنند. بنابراین مطالعه بازنمایی رسانه‌ای در مطالعات رسانه‌ای، ارتباطی و فرهنگی بسیار مهم و محوری است. براین اساس بازنمایی عنصری محوری در ارایـه تعریف از واقعیت است.

تابش در جمع بندی سخنانش گفت: جمع این موارد ، در بحث مدیریت رسانه محقق می‌شود. سینما در واقع رسانه‌ای است که تصویر یک ملت را در اذهان مخاطبان در عرصه بین‌المللی شکل می‌دهد. مدیریت این چنین رسانه‌ای از جنبه‌های فوق، راهکارهای برندینگ صحیح هویت ایرانی را برای معرفی آن در عرصه جهانی فراهم می‌کند. لذا، به جای اینکه سینما را یکی از پردرآمدترین صنایع دنیا دیده یا بر اهمیت اقتصاد سینما مرتباً تاکید شود، یا آن را خالق محصولات فرهنگی-هنری ببینیم، می‌بایست با دید کلان‌تری به دنبال مدیریت رسانه‌ای جامع سینما باشیم تا بتوانیم با استفاده از نفوذ ظریف و ناخودآگاه فیلم‌ها در اذهان مخاطبان، هویت واقعی‌مان در دنیا معرفی کنیم.»

منبع: ایسنا

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها