تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۱۲ - ۰۲:۱۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 114339

سینماسینما، فریبا اشوئی

جست‌وجو میان اجساد شهدا تا یافتن جنازه یک خائن‌. سکانس اول از فیلمی که قرار است به یک رویداد مهم در سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق بپردازد. این سکانس «ماجرای نیمروز» با یک گره دراماتیک استارت می‌خورد، اما در ادامه فیلم درگیر حواشی می‌شود و از قصه‌گویی بازمی‌ماند. جریان انحرافی مجاهدین خلق که بعد از درگیری‌های سال ۶۰ از وطن رانده می‌شود، به عراق و آغوش صدام، دشمن ملت ایران، پناه برده و بعد از سال‌ها برنامه‌ریزی و همکاری و مساعدت از نیروهای معاند خارجی با لشکر و ادوات گسترده به میهن یورش آورده و طی عملیاتی گسترده و سازمان‌دهی‌شده به نام مرصاد با نیروهای خودی وارد جنگ برای میراث‌خواهی از انقلاب می‌شود. همه عناصر روایت اعم از بستر جغرافیایی (اردوگاه اشرف…)، ابزار نمایشی (برادر و خواهران مستقر در اردوگاه…)، میزانسن انتخابی روایت (همایش هم‌قسمی) و البته انتخاب محتوای آن که مستقیما به کلیت وقوع عملیات و حواشی آن می‌پردازد، موید این مطلب است که ما با یک مستند تاریخی- سیاسی روبه‌رو هستیم که زمان آن به سال‌های پایانی جنگ بازمی‌گردد. مهدویان تلاش زیادی می‌کند تا حین ترسیم جزئیات عملیات مرصاد با خلق چند شخصیت در دل ماجرا به آن سروشکل دراماتیک هم بدهد و مخاطبش را با تعقیب قصه آن‌ها هم‌چنان تا پایان با خود همراه نگه دارد، اما متاسفانه موفق نیست. این‌قدر اطلاعات مختلف به متن تزریق شده که وقتی برای دراماتیزه کردن همین چند پیرنگ نصفه نیمه (قصه سیما و افشین، لیلا و عباس) برای فیلم‌ساز وجود ندارد. تمام انرژی فیلم معطوف به مستندسازی واقعه مذکور شده است. این نگاه مستند هم شامل همه جزئیات فیلم شده است؛ نور، رنگ، طراحی صحنه، طراحی لباس، آکسسوار، تجهیزات مفصل جنگی و عملیاتی، جلوه‌های ویژه و..‌‌. در «ماجرای نیمروز۱» مهدویان علاوه بر تصویرسازی مستند از یک برهه از تاریخ معاصر (رخدادهای سال۶۰) تلاش شایسته و موثری هم در زمینه قصه‌گویی و ایجاد اتمسفر درام در اثرش می‌کند و خیلی خوب هم می‌تواند یک رویداد مهم تاریخی را با زبان سینما به یک درامای تراژیک بدل سازد. «ماجرای نیمروز، رد خون» اما از درام بی‌نصیب مانده است.

عناصر اصلی مستند درست و به‌جا ساخته و پرداخته می‌شوند، اما کاراکترهای ترسیمی کارگردان همگی تیپیکال‌اند. شماری نیروی حفاظت اطلاعاتی که با شمار دیگر نیروی عملیاتی جهادی در چالش هویت و ساختاری عملیاتی رودرو می‌شوند و در کارزاری که در آن جان و مال مردم به یغما برده می‌شود، به دنبال پی‌گیری خط و خطوط شخصی و آرمانی خود هستند. در این میان نیز خرده‌پیرنگ‌های کم‌رنگی با خط و ربط سیاسی چون آشکار شدن هویت افراد نفوذی یا بعضا تواب در ساختار تشکیلاتی اطلاعات به روایت افزوده می‌شود؛ خرده‌پیرنگ‌هایی که کمکی بارز به پیشبرد روایت و جهت‌دهی به این کلاف سردرگُم نمی‌کند. پژوهش در تولید آثار مهم که رابطه تنگاتنگی با تاریخ و هویت یک ملت دارد، البته ارزشمند و قابل توجه است، اما ساختار محتوایی این‌گونه آثار از اجرا و تولید آن مهم‌تر است. در این‌گونه آثار نکته مهم تمیز نمودن فرم اجرایی تولید است. چنان‌چه فُرم اجرایی صرفا مستندسازی یک واقعیت باشد، «ماجرای نیمروز، رد خون» به‌خوبی از پس آن برآمده است. اما حجم گسترده اطلاعات در مورد جزئیات مرصاد و نمایش همه عناصر آن، اثر را از شکل دراماتیک آن خارج کرده است. مخاطب شاهد نمایش صحنه‌های شلوغ و پرهیجان از سال‌های پایانی و پرالتهاب جنگ (مرصاد) و چهره پوشالی گروهک مجاهدین است، اما درگیر گره و هیجانات دراماتیک آن نمی‌شود. چراکه اساسا محتوای اثر داستانی نیست و قصه‌گویی نمی‌کند. لاجرم شخصیت‌های آن نیز معروف ذهن مخاطب نیستند. اول و آخر شخصیت‌ها و ضبط و ربطشان با موضوع شُل و بدقواره است. شخصیت‌های اصلی مختصر اتصالی به جریانات می‌گیرند و همین‌طور منفعل در میانه یک هیاهوی شلوغ و پلوغ به چپ و راست پاس می‌خورند. زمان‌بندی فیلم طولانی است، بدون آن‌که فیلم‌ساز توانسته باشد از دل این بلندا ارمغان دراماتیکی برای مخاطبش فراهم سازد. فیلم در سایر عناصر ساختاری به‌خصوص تدوین، طراحی صحنه و فیلم‌برداری موفق است.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها