تاریخ انتشار:1397/10/06 - 01:33 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 102168

رجانیوزنوشت :بهتر است نقد «مارموز»، تازه‌ترین اثر سینمایی کمال تبریزی را از اسمش شروع کنیم. تبریزی که با فیلم‌هایی مثل «همیشه پای یک زن در میان است» و «طبقه حساس» نشان داده که ابایی از ساختن کمدی‌های سخیف گیشه‌ای ندارد، این‌بار نامی نزدیک به پر سر و صداترین فیلمش یعنی «مارمولک»، برای فیلم جدید خود انتخاب کرده است تا بتواند بازار طرفداران مارمولک را هم در اختیار بگیرد. «مارموز» داستان فعال سیاسی به ظاهر ارزشی‌ای را روایت می‌کند که به دنبال نمایندگی مجلس است و از حزبی به حزب دیگر سرگردان است، در این بین او مورد توجه حزب رقیب قرار می‌گیرد. اعضای حزب آبی که همه کاندیداهای اصلی‌شان رد صلاحیت شده‌اند، سعی می‌کنند قدرت‌الله صمدی را که به عنوان قهرمان ملی شناخته می‌شود، به عنوان کاندیدای حزب خود معرفی کنند. قدرت‌الله صمدی در این مسیر مدام رنگ عوض می‌کند و با شوخی‌های حول شخصیت او فیلم جلو می‌رود. این دقیقا نگاهی است که جریان دوم خرداد به حسن روحانی دارد؛ در واقع کمال تبریزی در این فیلم به رییس‌جمهور فعلی می‌تازد و او را زیر تیغ نقد می‌برد. اما آیا این فراری رو به جلو نیست؟

از «دونده زمین» تا «مارموز»؛ آثاری ضعیف از کارگردان حزب باد!

کمال تبریزی در سال ۸۸ فیلم توهین‌آمیز و وطن‌فروشانه «دونده زمین» را ساخت که در آن ایران را شبیه سرزمین جذامی‌ها به تصویر کشید. اتفاقا این فیلم در سال ۹۶ اکران شد و تصاویرش چندان هم دور از ذهن نیستند. در پایان قصه «دونده زمین»، پس از آن‌که ایران غارت‌زده توسط یک منجی  ژاپنی در روز جمعه نجات پیدا می‌کند، کلیدهای روستایی که به صورت نمادین به ایران اشاره دارد پیدا می‌شوند و با باز شدن درهای روستا، مردم روستا دوباره به تکاپو و حرکت می‌افتند و نجات می‌یابند. در آخر هم با تاکید بر کلید واژه «امید» از آینده‌ای روشن سخن گفته می‌شود.

از این‌که ترکیب “کلید” و “امید” تاریخچه‌ دیرینی در فرهنگ جریان‌های لیبرال دارد میگذریم و می‌رسیم به تعبیر وارونه خواب کمال تبریزی در فیلم وطن فروش «دونده زمین»؛ قرار بود بعد از احمدی‌نژاد و با قول و تطمیع آدم‌ها و محصولات فرهنگی‌ای (بخوانید ضد فرهنگی) نظیر کمال تبریزی و «مارموز»، رییس جمهوری سر کاربیاید که درهای بسته مملکت را باز کند؛ اما کلید درهای خارجی کشور که باز نشد هیچ، درهای داخلی کشور هم قفل شدند.

«مارموز» فرار رو به جلوی «دونده زمین» با زیر سئوال بردن روحانی است. البته در گفتار و اعمال شخصیت اصلی فیلم با بازی حامد بهداد، شوخی‌ها و کنایه‌هایی به احمدی‌نژاد و دیگران هم دیده می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد قدرت الله صمدی (نام شخصیت اصلی فیلم) بعد از روحانی، بیش و پیش از همه به بعضی رفقای سیاسی آقای تبریزی شبیه‌ است که اتفاقا چندی پیش در اکران خصوصی این فیلم حضور داشتند؛ افرادی مثل مصطفی تاج‌زاده که تغییرات از افراط به تفریط اعتقادی و سیاسی‌‌شان زبانزد خاص و عام است. البته سیر و سلوک معکوس خود کمال تبریزی از ژانر دفاع مقدس به فیلم‌های ضد ملی هم بی شباهت به قدرت‌الله صمدی نیست، بالاخره معروف است که هنرمندان! بیش از هرچیز قصه زندگی و احوال خودشان را روایت می‌کنند.

فیلمنامه‌نویس تازه‌کار «مارموز» سینما را با شوهای آیتمی تلویزیونی اشتباه گرفته و با جوک‌های بی نمکی که تعریف می‌کند قصد خنداندن مخاطب را دارد. قصه لنگان‌لنگان با همین شوخی‌ها پیش می‌رود تا این‌که ماجراهای سیاسی فیلم ناگهان در انتها به یک قصه عشقی بی سر و ته تبدیل می‌شود و در آخر با خطابه‌ای دلجویانه و با نصیحت مسئولین نظام، فیلم به پایان می‌رسد.

تبریزی در مصاحبه ای گفته بود که فیلم در اکران دشمنان زیادی خواهد داشت و از طرفی با مصاحبه‌اش علیه روحانی که مطابق ادعای تبریزی در توقیف «مارمولک» نقش داشته است، سعی در ملتهب کردن اوضاع داشت، اوضاع ملتهبی که سابقا و با فیلم «مارمولک» از آن سود برده بود. او با این اظهارات سعی داشت خود را طرف شجاع و منتقد بازی جا بزند؛ در حالی که آن‌قدر ترسوست که حتی نمی‌تواند دو طرف دعواهای سیاسی را صادقانه به تصویر بکشد.

در فیلم تبریزی، طرفداران هر دو جناح آبی و قرمز که غیرمستقیم به جناح‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا اشاره دارند، با ظاهر دانشجویان بسیجی و ارزشی به تصویر کشیده شده‌اند؛ هرچند این نوع پرداخت به قشر ارزشی  پیش از هر چیز نمایانگر کینه کمال تبریزی نسبت به جریان انقلابی است، اما می‌توان آن را به فال نیک هم گرفت؛ انگار تبریزی جریانی انتقادپذیرتر و منعطف‌تر از جوانان بسیجی کشور پیدا نکرده است و در نتیجه، حتی به قیمت مضحک شدن فیلمش، در هر دو طرف دعوا از آن‌ها استفاده می‌کند.

در صحنه‌ای از فیلم، شخصیتی که سمت مهمی در حزب قرمز دارد و به ظاهر انقلابی و مذهبی است و در خانه‌اش مشروب می‌خورد و ریشش مصنوعی می‌گذارد، برای طلاق دادن همسرش در دادگاه دیده می‌شود؛ اختلاف آن‌ها بر سر تمایل زن برای زندگی در خارج از کشور است، قاضی برای حل این مشکل، ناگهان تبدیل به منشی یک تور گردشگری می‌شود که سفر به ترکیه را برای حل اختلاف زن و شوهر به آن‌ها پیشنهاد می‌کند؛ فیلمساز در این صحنه می‌خواهد به وسیله‌ی آب و تاب تاجرانه قاضی در تبلیغ تور ترکیه مخاطبش را بخنداند؛ کمال تبریزی با این فیلم وضعیتی شبیه به این قاضی دارد و زن و شوهری که دوربین پشت‌سرشان قرار گرفته و خنده‌های پنهانی‌شان به قاضی را ضبط می‌کند،به مثابه تماشاگران به راه حل تبریزی برای حل مشکلات کشور می‌خندند. تبریزی با یک عشق آبکی میان قدرت الله صمدی_شخصیت اصلی فیلم_ از حزب قرمز و یک خبرنگار زن از حزب آبی، قصد دارد با ریش‌سفیدی مشکلات سیاسی و اجتماعی کشور را حل کند. او اتفاقا هم نظر با قاضی، به ترکیه  می‌رود و حتی به قیمت از ریتم و لحن افتادن فیلم، چند سکانسی را هم در این کشور می‌گیرد تا فیلمسازی‌ تفریحی‌اش به نیت تفریح و با حداقل استانداردهای فیلمسازی لو برود.

کمال تبریزی که سابقا طرفدار جریان غربگرای کشور بوده است، مثل سلبریتی‌های دیگر در شرایط نامناسب امروز کشور سهیم  است؛ او که انگار با توجه به عملکرد دولت روحانی، از اظهارات و فیلم‌های سیاسی سابقش پشیمان است، در این فیلم سعی کرده که با حمله به همه جریان‌های سیاسی و بعد دلجویی از آن‌ها در قالب یک کمدی سخیف، با یک تیر دو نشان بزند و علاوه بر پس گرفتن جهت‌گیری‌ها و اظهارات سابقش، با فروشی باد آورده جای پایش را در سینمای ایران محکم‌تر از قبل کند؛ کاش همه مردم می‌توانستند از پشیمانی‌ها و سرخوردگی‌هایشان درآمد کسب کنند و به ثروت برسند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها