تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۵/۰۶ - ۱۳:۳۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 93160

گویی در دارکوب این صدای ناموزن معضلات و آسیب های اجتماعی است که دائماً به روح و روان بیننده نوک می زند و او را وارد پوست پنهان شهر می‌کند.

به گزارش سینماسینما، «دارکوب»، درامی اجتماعی- خانوادگی و سومین اثر سینمایی بهروز شعیبی است که در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در چندین رشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در این میان توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن(سارا بهرامی) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد(جمشیدهاشم پور) را از آن خود کند.

این فیلم به کارگردانی بهروز شعیبی، نویسندگی آزیتا ایرایی و حسین تراب نژاد، تهیه کنندگی سیدمحمود رضوی و با بازی مهناز افشار(نیلوفر)، امین حیایی(بهروز علی زاده)، سارابهرامی(مهسا)، جمشید هاشم پور، شادی کرم وردی (تینا)، هادی حجازی فر(مازیار)، علیرضا کی منش(کاوه) و… است.

داستان فیلم روایتی از حال و هوای زنانه مهسا(سارا بهرامی) زن معتادی است که به طور اتفاقی در حال دزدی از یک فروشگاه زنجیره ای بزرگ همسر سابق خود روزبه(امین حیایی) را که مدیر اجرایی آنجاست می­بیند.  این حادثه در ابتدا آغازی است برای مطالبه مهریه، اخاذی و دریافت پول برای آزاد کردن جنین(نوزاد) فروخته شده تینا دوست مهسا (شادی کرم وردی)، اما با ورود گلی و نیلوفر، دختر و همسر روزبه(مهناز افشار) مادرانه های مهسا نیز وارد ماجرا می شود… .

در دارکوب از نظر ساختاری در ابتدا، این عنوان فیلم است که مانند دو اثر دیگر شعیبی مخاطب را به خود جلب می کند. گویی در دارکوب این صدای ناموزن معضلات اجتماعی است که به روح و روان بیننده نوک می زند و او را وارد پوسته پنهان معضلات و آسیب های اجتماعی می­کند. تلخی وقایعی که یکی پس از دیگری و به طور متناوب در فیلم روایت می شود با صدای نه چندان ناخوشایند دارکوب همخوانی دارد. هرچند که عنوان فیلم با محتوای آن همخوانی ندارد، اما از نظر معناشناسی می تواند از این جنبه قابل قبول باشد. شعیبی در این فیلم تاحدی از عناصر بصری و فضاسازی در جهت تبیین روایت تاریک و تلخ داستان بهره گرفته است. انتخاب  نور، رنگ، دکور، لباس، گریم مناسب به خوبی با فضای اعتیاد، خشونت، نوزادفروشی و… همخوانی دارد. به خصوص عنصر گریم با نمایش دو صحنه متفاوت از مهسا قبل از بی خانمانی و بعد از آن خوش می درخشد. یکی دیگر از عناصر اثر گذار فیلم طراحی صحنه و دکوپاژ است، به خصوص خانه‌ ای که مهسا و تینا به همراه زنان دیگر در آن زندگی می‌کنند. مکانی که فلاکت و بدبختی از در و دیوار آن می بارد. از نظر تصویر و قاب بندی، استفاده از لانگ شات ها و مدیوم شات های مختلف در کنار تکینک دوربین روی شانه(اورشولدر) با تعلیق های فیلم هماهنگ است و حس خشونت، اضطراب، دلهره و وحشت را القا و مخاطب را با مهسا و نیلوفر همراه می کند. به خصوص صحنه ای که روزبه در فروشگاه، مهسا را روی زمین می کشد و  به بیرون پرت می کند، یا در سکانسی که نیلوفر در توالت عمومی پارک گیر می افتد و با چاقو توسط یک مرد تهدید می شود، و زمانی که همخانه های مهسا با هم کتک کاری می کنند و صحنه ای که مهسا بطری شیشه ای را می شکند و روی دستش خط می اندازد تا روزبه را تهدید کند. همگی  از صحنه های اثر گذار فیلم هستند. انتخاب موسیقی، قاب باز و نورپردازی تا حدی با داستان فیلم هماهنگ است. بخصوص ترانه تیتراژ پایانی فیلم یکی از نقاط قوت آن به شمار می آید.

در دارکوب، کارگردان از عنصر تعلیق و تضاد برای پیشبرد داستان استفاده کرده است. تضاد بین زندگی مرفه در مقابل زندگی پست و فقیرانه حاشیه شهر با همه عناصر و نشانه های آن به خوبی به تصویر کشیده شده است. به خصوص در دو سکانس ابتدایی فیلم این تضاد بسیار اثرگذار است.

با این همه، به نظر می رسد فیلم از نظر شخصیت پردازی، چندان موفق نیست. مهسا شخصیت یکدستی ندارد. زن معتادی که در زمان بارداری اعتیادش را به  جنین منتقل کرده است و حاضر به ترک اعتیادش نبوده است، حالا بعد از چند سال حس مادری اش گل می کند و مانند یک قهرمان برای به دست آوردن دخترش حاضر است همه کاری بکند که اولین آن ترک اعتیاد است. شخصیت روزبه مرد عاشقی که خیلی زود معشوق را رها می­کند، حتی با ورود دوباره مهسا به زندگی روزبه، او همچنان منفعل است و تنها به چند دیالوگِ «از زندگی من برو بیرون» بسنده می کند. نیلوفر که خیلی زود با ورود مهسا به زندگی اش کنار می آید و تسلیم می شود و  یا تینا  که نمی دانیم برای چی می خواهد مهسا را خفه کند و شخصیت مبهم زنانی که همخانه های مهسا هستند. به نظر می رسد تنها شخصیت قرص و محکم و در عین حال منفور و مشمئزکننده فیلم همان دلال خرید و فروش جنین و نوزاد با بازی جمشید هاشم پور است.

یکی از مهمترین نقاط قوت دارکوب بازی بازیگران آن است و به واقع سارا بهرامی، شادی کرم وردی و جمشید هاشم پور در دارکوب بازی های شایسته ای از خود به نمایش گذاشته اند و مخاطب راضی از بازی آنها سالن سینما را ترک می کند. اما حتی این بازی های اثرگذار نیز نتوانسته است ضعف های فیلمنامه و محتوایی فیلم را بپوشانند.

فیلم از نظر محتوایی دست روی سوژه هایی می گذارد که مخاطبان بارها اخبار آن را شنیده اند و تصاویر آن را در فیلم ها، مستندات و گزارش های خبری دیده اند. با این تفاوت که در دارکوب، معضلات و آسیب های اجتماعی، آن هم از دریچه نگاه و دنیای زنانه و با حال و هوای مادرانه آن به نمایش گذاشته می شود. در حقیقت، شعیبی در این فیلم می خواهد مجموعه ای از معضلات اجتماعی همچون اعتیاد، خودفروشی، نوزادفروشی، خرید و فروش مواد، بی خانمانی، فقر، بی پشت و پناهی، خشونت و… را یکجا برای مخاطب ترسیم کند و همین یک جا نشان دادن مجموعه ای از سوژه های ناب  باعث می شود تا اثری در حد متوسط ارائه دهد. با این همه، آنچه نقطه تأکید کارگردان در این فیلم است بیان سه ضلع مثلث اعتیاد، نوزادفروشی و حس مادری است. کارگردان در به تصویر کشیدن معضل اعتیاد در زنان آن هم زنانی از طیف های مختلف پولدار و فقیر و حتی نمایش زنان معتادی که کارتن خواب هستند، به خوبی تصویرپردازی کرده است. نوزاد فروشی ضلع بعدی این مثلث است که از همان سکانس آغازین فیلم آن را می بینیم و با همان سکانس ابتدایی، بیننده به دنیای پلشتی ها و پلیدی های زیر پوست شهر پا می گذارد و تا پایان فیلم با مرگ جنین تینا همچنان روایت می شود. حس مادرانه، حسی است که معتاد، فقیر و ثروتمند نمی شناسد. زن که باشی، در هر نقطه عالم که باشی، مادر که باشی، باز ترانه مادریت بهترین سرود هستی و انگیزه بخش ترین عنصر زندگی است. شعیبی در دارکوب مادرانه های مهسا، نیلوفر و تینا را به خوبی به تصویر می کشد. مهسا زنی خوشبخت که اعتیاد او را از عرش به فرش کشانده است و همه هستی او را سوزانده است و حال تنها امید او دخترش باران است. نیلوفر زنی است که به خاطر گلی یا همان باران با اینکه قدرت مادر شدن دارد، بچه ای به دنیا نمی آورد و مادرانه های خود را با این دیالوگ که «ای کاش خودم او را به دنیا می آوردم، خود او را شیر می دادم…» می سراید و تینا دختری که فرزند در شکم خود را نوعی پول می بیند و حال و هوای دوگانه ای دارد. از یک سو بچه برای او یعنی تسویه حساب با بدهکار و از سویی دیگر این حس مادرانه اوست که باعث می شود تا تلاش کند، پولی بدست آورد و برای بچه اش مادر باشد.

در مقابل زنان، مردهایی که دارکوب آنها را به تصویر کشیده است از نظر نقش ها و وظایف مردانه چندان موفق نیستند. در حقیقت شعیبی در دارکوب به طور ناخواسته فضایی واقعی اما ناامید کننده از مسئولیت گریزی مردان جامعه را به تصویر می کشد. روزبه مردی موفق، ثروتمند و منفعل که حتی مانع از مادر شدن نیلوفر می شود و برای اینکه از دست مهسا خلاص شود تصمیم می گیرد مهاجرت کند. کاوه نامزد تینا(علیرضا کی منش) مردی خائن که پول مهسا را بر می دارد و فرار می کند و کارش همین بچه دار شدن و فروش نوزاد است و فرار. مازیار برادر مهسا(هادی حجازی فر) که ارثیه او را به بهانه اینکه آن را دود می کند و می فرستد هوا، بالا کشیده است و یا شخصیت مردی دلال(جمشید هاشم پور)  که به دنبال زنان برای خرید و فروش نوزاد است.

در کنار همه اینها، کارگردان در دارکوب شبکه روابط اجتماعی را به خوبی نشان می دهد. از یک سو، همکاران روزبه و نحوه مواجهه آنها با مشکل پیش آمده، و از سویی دیگر، همخانه های مهسا که گهگاه، شادی می کنند، می رقصند، دعوا می‌کنند و همدیگر را نصیحت می‌کنند و همانقدر که گناهکار و ناپاک به نظر می‌رسند، ظهور و بروز انسانی دارند و یا همسایه های روزبه که با مهسا درگیر می شوند و بر علیه او شکایت می‌کنند.

فیلم پایان بندی خوبی ندارد و شعیبی می خواهد در کنار صحنه های ناامید کننده، انسانیت و امیدواری را به بیننده القا کند اما خیلی اغراق گونه و گل درشت عمل می کند.

در مجموع، شعیبی در دارکوب از نظر ساختاری فیلمی قابل قبول ارائه می‌دهد. اما از نظر محتوایی چندان موفق نیست و تنها به توصیف معضلات و آسیب‌های اجتماعی می پردازد، بدون اینکه برای برون رفت از آنها راهکار یا راه حلی ارائه دهد.

منبع: تسنیم

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها