تاریخ انتشار:1396/04/18 - 19:00 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 60309

آن بازیگر شهر زیبا و فروشنده، آن از هنر آکنده، آن مادرِ کبیر و حنا، آن همزمان الی و شهرزاد و رعنا، آن در افتاده با ترامپ و بزرگ آقا، آن مبتلا به کلاستروفوبیا، آن آبروی شلوار پیلی‌دار، آن پیراهنش را کرده در شلوار، آن منتقد رسانه‌های مجبور مانده، آن درسش‌ را در دبستان مریم خوانده، آن تقدیر شده در آسانسور توسط همسایه‌ها‌، آن حرص خورنده از حرف بی‌مایه‌ها، آن دارای تتوهای فمینیستی، آن توانا در بازی‌های زیرپوستی، شیختنا و مولاتنا ترانه علیدوستی (حفظ ا… فِیسُها به مقام النَچرال) از اکابر سوپراستاران بود و نقش دختران سرتق را نیکو بازی می‌کرد و مریدان به دابسمش‌های بامزه‌اش قارت قارت می‌خندیدند.

به گزارش سینماسینما٬ نقل است که کرامات بسیار و عنایات فراوان داشت. مریدی می‌گفت: «من با ذکر نام شیخ، چندین مرتبت نامزد کردم». گفتند: «چگونه؟» گفت: «بر هر دختری وارد شدم، گفتم: وای بانو شما چقدر شبیه ترانه علیدوستی هستید.

« زود بر من عاشق شد و شماره بگرفت» و این از اعظم عنایات بود و این پیش از آن ایام بود که گوسفندها ویولون و کفترها روپایی می‌زدند.

در خبر است که نگاهی نافذ داشت و چون بر پیجی نظر می‌کرد؛ فالوئرهای بسیار بر آن سرازیر می‌شدند و کامنت‌ها فراوان می‌آمد و بر درش می‌نوشتند: «فالو و لایک شده توسط بانو ترانه علیدوستی» و می‌نوشتند: «نظر کرده بانو» و این از فضایل بود.

نقل است که گاهی در مود پاسخگویی بود و چهار صبح به توییتر می‌شد و منشن بازی می‌کرد. او را گفتند: «سخنی گو که با آن استاتوس فراوان بگذاریم و از صبح تا شب بر عکس‌های مرتبط و نامرتبط کپشن کنیم و اینستاگرام خلق با آن جراحت دهیم و پیراهن ملتی را با آن فراخ گردانیم و شورش را در آوریم» گفت: «باز می‌شه این در. صبح می‌شه این شب. صبر داشته باش!»

آورده‌اند که باکلاس بود و بیماری‌های باکلاس داشت. نقل است که چون گفت کلاستروفوبیا دارد؛ بیماری‌اش مد شد و پس از آن از هر ده‌نفر که به کافه می‌شدند، ۹ نفر به آن مبتلا بودند. مریدی نالان می‌گفت: «افزون بر چهار سال نامزدم را با اتوبوس به خانه ‌بردم هیچ نمی‌گفت.

مگر فهمید شیخه کلاستروفوبیا دارد به کمتر از آژانس و دربست راضی نمی‌شد». مغرضی او را گفت: «چگونه است که بیماری‌ باحال از آن شماست و ما فقط اسهال و دلپیچه می‌گیریم؟». شیخه نگاهی کرد. زیر لب «زهرماری» گفت و دور شد. پس از آن زهر مار خوردن نیز مد شد.

نقل است که با تحریم اسکار چنان ضربه‌ای به هالیود وارد کرد که تا چند ماه بر جای آن پماد مالیدند و هیچ افاقه نکرد. مولانا ترامپ گوید: «دو زن کمر من را شکستند. یکی این ملانیا که هر هفته یه مانتو جدید می‌خره و دیگری آن علیدوستی که تحریمم کرد».

آورده‌اند که فن بسیار داشت و مریدان در طریق مختلف در کار وی بودند و راه او می‌پوییدند. هر لباس می‌پوشید، مزون‌ها می‌آوردند و هر کتاب ترجمت می‌کرد، کتابفروشی‌ها می‌فروختند و هر مریدی به او می‌رسید،می‌پرسید: «آخر این الی چی شد؟ غرق شد یا نشد؟» و این از رموز و معانی بود و هیچ‌کس از آن آگاه نبود. دیگر روز مردیدی او را دید. گفت: «ببخشید خانم علیدوستی، اسم شما تو سریال شهرزاد چی بود؟» و این از افضل سوالات بود.

نقل است که نچرال بیوتی فیس بود و چهره‌اش را از کسی پنهان نکرده بود و به هر جا رسیده بود با همین چهره رسیده بود. پس چون روزی عکس بی‌گریم و پاک شده با شیرپاکن گذاشت؛ جمله مریدان نعره‌ها زدند و لباس‌ها دریدند و جمله خلق را حالی عجیب پیش آمد.

در آخر کار او آورده‌اند که چون او را وقت وفات نزدیک آمد؛ قابض بر او وارد شد. هیچ التفات نکرد. در زد. باز نکرد. از پنجره شد. راهش نداد. آخر فریاد کشید: «تررررررررررانه» و شیخه گفت: «زهررررر مار» رحمت‌ا… علیها.

منبع: حسام حیدری/ روزنامه طنز بی‌قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

نظرات شما

  1. فرشته
    ۵, مرداد, ۱۳۹۶ ۴:۵۹ ب٫ظ

    عااااالی بود

نظر شما


آخرین ها