تاریخ انتشار:1395/11/12 - 16:25 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 43141
مهرزاد دانشسینماسینما، مهرزاد دانش

حیرت انگیز است این حجم از تعیین تکلیف برای یک سینماگر از جانب برخی کسان که به تریبونی، از روزنامه و سایت گرفته تا شبکه های اجتماعی، دسترسی دارند و بی محابا، برای او خط و نشان می کشند، بکن نکن راه می اندازند.

موضوع خیلی ساده است: فیلمسازی نامزد اسکار شده است، رییس جمهور کشوری که اسکار در آن برگزار می شود، اخیرا قانونی را امضا کرده که به موجبش ورود به قلمرو آن جا ممنوع است و فیلمساز به هر حال در قبال این مانع، تصمیمی می گیرد. این وسط عده ای که لابد خود را قیم این فیلمساز فرض می کنند، چپ و راست به او توصیه (و بلکه تحکم) می کنند که چه کند یا نکند و اگر توصیه شان را عمل نکند، خائن محسوب می شود.

من نامی جز وقاحت افسارگسیخته برای این رفتار قائل نیستم. موقعی هست که فیلمسازی فیلمی می سازد و ما هم به حکم زمانی که برای تماشایش صرف کرده ایم و مبلغی بابت بلیتش پرداخته ایم و برای دیدنش انرژی گذاشته ایم، حق داریم در قبالش نظر دهیم؛ مثبت یا منفی. اما این که خود را محق بدانیم که برای تصمیمات این آدم در زندگی هنری یا شخصی اش نظر دهیم و متکبرانه برایش تعیین تکلیف کنیم، امری دیگر است. ماجرا دقیقا شده است همان حکایت پدر و پسر و چهارپایی که از روستایی می گذشتند و مردمان فضول و بی کار و بی هنرش، با زبان طعن، فضولی خود را بابت این که چرا سوار چهارپا می شوند یا نمی شوند یا چرا یکی سوار است و دیگری پیاده، ابراز می کردند. حالا اصغر فرهادی، گویی در حال گذر از دیارى  است که برخی ساکنانش با زبان روزنامه و سایت و شبکه های اجتماعی، و اغلب با لحنی خودبامزه پندارانه و مملو از طعن، هر یک به او چیزی می گویند.

آقایان! به شما چه؟ این فیلم فرهادی است و آن هم اسکار نامزدشده اش و این هم سفری که حالا یا می رود یا نمی رود یا می تواند یا نمی تواند یا می خواهد و یا نمی خواهد. دوست دارد به آن رییس جمهور اعتراض کند یا نکند. دوست دارد در کنار اعتراض به او، از برخی تندروی های داخلی (که می دانیم در خصوص زندگی و چهره شخصی خود او تا آستانه چه وقاحت ها پیش رفته است و چگونه برایش افسانه سرایی های شرم آور ساختند و الان هم راست راست راه می روند و لابد به کرده خود نیز مفتخرند)  هم گله کند. دوست دارد محافظه کارانه بنویسد یا رادیکالی. این فرایندی است مربوط به خود او. خودش بهتر از هر کس صاحب حق است که چه تصمیمی بگیرد. این زندگی خود او است. به شما چه دخلی دارد؟ صاحب فیلمش هستید؟ سرمایه گذاری برایش کرده اید؟ در موفقیت هایش سهیم بوده اید؟ چه کاره اید؟ اگر هنری دارید، بسیار عالی…این گوی و این میدان. دوست دارید تحریم کنید، جسارت داشته باشید، دنیا را تغییر دهید. بی هنری خودتان را در پشت نقاب لفاظی های «متعهدانه و وطن پرستانه» پنهان کرده اید و به جهانی ترین سینماگر (و بلکه هنرمند) معاصر ایران می تازید که چه کند و نکند و چرا چنین گفته و فلان کرده؟ چرا از خودتان مایه (اگر مایه ای در کار است) نمی گذارید؟ شجاعت و لفاظی و تعهد و بامزگی تان را در درشت گویی به فرهادی منحصر کرده اید و متبلورش ساخته اید؟ چرا اصلا انتظار دارید او برای این که چه کند یا نکند برای شما توضیح دهد؟ منصوب شما است؟ به او رای داده اید که فیلمساز شود؟ اگر خیلی حس شجاع پنداری برای تان حاصل شده است، شجاعت خود را در برابر صاحبان قدرت و شوکت بنمایانید که اصولا کاربردش هم همان جا است و هم ایشان باید در برابر صرف بیت المال و مسئولیت انتخابی یا انتصابی شان به دیگران توضیح دهند؛ و نه فیلمسازی که با سرمایه خودش و شریکانش و بی اتکا به بیت المال فیلمی ساخته و با اتکا به توانمندی و استعداد خودش موفقیت های جهانی را درنوردیده است؛ و باز هم آن قدر بااخلاق و بانزاکت است که به رغم این همه تخریب های غریب، توضیحاتی شفاف در متنی صادقانه ارائه می دهد و البته از فیلتر معیوب ذهن عقب مانده برخی، چنین برداشت می شود که روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است! کدام روغن و کدام نذر و کدام امامزاده؟ سخنان روشنی که دلالت بر این دارد که تا آخرین لحظه تصمیم بر رفتن بوده است تا در کنار جمعی که اغلب شان به وضع موجود معترضند، او نیز صدای اعتراضش را به این قانون نابخردانه بلند کند، اما با موانع پیش رو امکان این رفتن در بین نیست، چقدر مگر گنگ است که این همه کج فهمی های غریب می آفریند و به جاگذاری های تیترهای رقت بار این چنینی سوق می دهد؟

این روزها، آن سوی مرزها چهره های شاخص سینمایی و نهادهای مستقل و معتبر ادبی/فرهنگی، حمایت مجلل خود را از فرهادی اعلام می دارند و هر روز به دامنه شان بیش تر افزوده می شود. اما این سو در داخل، فیلمساز هموطن مان مواجه با بوالفضولی هایی می شود که غرغرکنان و نق زنان، هر بار گوشه ای از وجهه او را با ناخن طعن و متلک و فحش و تحریف و مانیفست خواهی و خودمحوربینی، می خراشد. نمی دانم در برابر این تصویر ناموزون، انگیزه ای برای ماندن فیلمساز جهانی مان، در کشورش و ساختن فیلمی دوباره در این خاک، باقی می ماند؟

برچسب‌ها: ,

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. حمید لیقوانی
    ۱۲, بهمن, ۱۳۹۵ ۶:۴۲ ب٫ظ

    تعجبی ندارد و معضل جدیدی نیست،،،همواره برای هنرمندانی که موقعیت بین المللی آنها تثبیت میگردد ، ،، اوستا چوسک ها،،ازشمال وجنوب شرق وغرب ، ازناودان تا فاضل آب پیداشان میشودوصاحب نظر میشوند،که بخل وحسددرون پنهان اوس چوسک هارا فعالتر میکند،ممکن است درمیان همکاران هنرمند نیز پیداشان شود،یادتان نیستدمگر وقتی بازیگرخوبی مانند ناجی دربرلین جایزه گرفت چه کردند، یکی گفت نابازیگر یکی گفت اتفاق بوده ودیگرقضایا.پشت سرگذاشتنددانیل دی لوئس کارکمی نبود…نقش با شخصیت خود ناجی زمین تا آسمان تفاوت داشت،وتبحر اودرهمین بود،،یکی گفت لحجه داره انگارگویش ماتهرانیها استانداردجهانیست بقول هنریش بل : بچه جان یادت باشد آنکه لحجه دارد یک زبان بیشتر ازتو میداند.»بعدکه دیدند کاری اش نمیتوان کرد سکوت .کردند،با بی اعتنایی ناجی اوستاچوسک ها دیگربهانه نداشتند اما حاسدان همکارهمواره دندان قروچه میکنند..ازاستیلای مغول ها دراین مرزوبوم اوست چسکی وفیتیله کوسکی،،درعده ای بطورژنتیک به ارث رسیده…درهر حال چون بهیچ شکلی نتوانستند،درفرهادی تاثیر تخریبی داشته باشند لذا قضاغورتکی نظری پرداز گشتندی، چنین است رسم سرای سپنج.

  2. حمید لیقوانی
    ۱۲, بهمن, ۱۳۹۵ ۶:۵۳ ب٫ظ

    فرصت ویرایش متن حاصل نگردید ،پوزش.

  3. ناشناس
    ۱۴, بهمن, ۱۳۹۵ ۰:۱۳ ق٫ظ

    خیلی ساده بگم: حلالت باشه اون شیری که خوردی. دمت گرم که حرف دل من رو زدی.

نظر شما


آخرین ها