تاریخ انتشار:1395/11/24 - 20:43 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 45387

مدتی است شایعه حضور امیرتتلو در فیلم سنتوری ۲ بر سر زبانها افتاده! پریروز خود تتلو هم در یک پست اینستاگرامی ضمن استقبال از این خبر، بخاطرش از اساتیدی چون آقای مهرجویی و همینطور آقای شریفی‌نیا تشکر کرده بود! البته بنده شخصا استاد خطاب کردن آقای مهرجویی را درک میکنم ولی این استاد گفتنش به شریفی نیا مرا بیشتر یاد این بچه‌درس‌خونهای ردیف جلوی کلاس انداخت که در دانشگاه به مسئول حل‌تمرین ریاضی۱ هم «استاد» می‌گفتند! بگذریم، م سناریوی احتمالی فیلم را با هم مرور میکنیم:

شخصیت اصلی:
امیر یک ورزشکارِ هنرمندِ گیاه‌خوارِ سفیرِ صلح است که بدون داشتن سابقه حرفه‌ای در فوتبال، قصد دارد خودش را به ترکیب اصلی تیم ملی برساند تا در بازیهای جام‌جهانی حضور پیدا کند. اون پس از گلهای قشنگی که ۵شنبه شبها در سالنِ فوتسال به بروبچز محله‌شان زده، حالا آرزوی بالای سربردن جام جهانی روسیه و برگزاری کنسرت در این کشور را دارد.

داخلی – شب
امیرسنتوری روی تختش دراز کشیده. دوربین روی خالکوبی جام ‌جهانی او که در تحتانی‌ترین قسمت کمرش قرار دارد زوم می‌کند. صدای آهنگ «آی جیگیلی جیگیلی جیگیلی اخماتو واکن – آی جیگیلی جیگیلی جیگیلی به من نگا کن» به گوش می‌رسد. امیر گوشی‌اش را در می‌آورد و سیصد و سی و سومین پستِ روزش را برای هوادارنش که به «سنتوریتی» معروف هستند در اینستاگرام قرار میدهد و می‌خوابد.

داخلی – روز
امیر با صدای آلارم گوشی‌اش که آهنگ «بذار تو حال خودم باشم / نمیخوام پاشم / نمیخوااااااد پاشه» است از خواب بلند میشود. از یخچال یک لیوان شیر با مقداری تربچه و ریحان برمیدارد و به سراغ تردمیل می‌رود. سنشتورش را هم روی دسته‌های تردمیل می‌گذارد و در حینِ دویدن و خوردن، شروع به ساختن یک آهنگ جدید می‌کند: «ااااای بابا دس‌خوش! از جلو شبیه جودی، شبیه جنیفری از …». ناگهان گوشی امیر زنگ میخورد:«الو امیر داداچ کجایی؟ من باچگاهم! امروز پچت‌بازو و چیکم داریما! زود بیا»

دوساعت بعد – باشگاه
امیر در حالی که با یک دستش دمبل میزند، با دست دیگر به سراغ اینستاگرام رفته و در حمایت از تیم پرسپولیس پستی میگذارد و از مربی این تیم میخواهد او را به تیم دعوت کند. امیر کل بازیکنان تیم و کادرفنی پرسپولیس را هم تگ و منشن می‌کند! نیم‌ساعت میگذر اما هیچ کدام از اعضای تیم بجز آبدارچی باشگاه که برایش یک کامنت :«بسیار زیبا بود. ممنون» گذاشته بود او را حتی لایک هم نمی‌کنند. امیر ناراحت می‌شود! پستش را پاک و تمام مراحل فوق را در مورد باشگاه استقلال تکرار می‌کند و البته همان بازخورد فوق را هم میگرید با این تفاوت که این بار حتی آبدارچی استقلال هم برایش کامنت نذاشته!

چهارساعت بعد – چایخانه
امیر ناامید و افسرده از هر دو تیم به چایخانه روبه‌روی باشگاه می‌رود. فیلمی از قلیان بولوبری-هلویش توی اینستاگرام می‌گذارد و در حالیکه پاسپورتش را ورق می‌زند، تمام کسانی که باعث بانی روی آوردن مجدد او به دود شده‌اند را در کپشن نفرین می‌کند.

دو ساعت بعد – بازهم چایخانه
امیر ناامید و افسرده خطاب به قهوه‌چی میگوید: «اینو ببر ذغالشو عوض کن». نگاهی به اینستایش میکند، ناگهان بین انبوه پیام‌ها یکی از مسیج‌های داخل دایرک توجهش را جلب می‌کند. امیر مسیج را باز می‌کند و می‌بینید که مربی تیم‌ملی برایش پیامی داده است: «نظر به چاقی و خوش‌گوشت بودنِ بازیکنان پرسپولیس و باتوجه به هیکل ورزیده و روی فرم حضرتعالی، بجای آنها از شما برای حضور در ترکیب تیم ملی دعوت به عمل می‌آید.». لبخندی روی لب امیرسنتوری نقش می‌بندند. قلیان را برمیدارد و خرد میکند! دوربین مجدد روی خالکوبی جام جهانی او زوم می‌کند. امیر تصویری خیالی از مربی تیم ملی را روبه‌روش می‌بینید. دوربین حرکت کرده و آرام آرام صفحه ایسنتاگرمی که سرمربی تیم ملی با آن برای امیر پیام داده بود را نشان می‌دهد، صفحه‌ای که فقط ۱۵ تا فالوئر دارد و متاسفانه فاقد تیک‌آبی است!» آرام آرام آهنگ «کی از پشت لباساتو می‌بنده؟!» در صحنه طنین انداز می‌شود و فیلم به پایان میرسد.
منبع : احمدرضا کاظمی/ شهروند

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها