تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۵ - ۲۳:۵۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 115423

سینماسینما،  شادی حاجی مشهدی

«رضا» روایتی پرمکث از عشق‌های امروزی است. قصه‌ای آرام و پرتصویر از تلاطم‌های درونی یک انسانِ تنها، که با خود به آرامش رسیده و می‌خواهد کسی را که دوست دارد، برای خود حفظ کند.

علیرضا معتمدی با دانشی که از رشته تحصیلی خود، یعنی ادبیات، دارد و با تجربه‌ای که از نگارش فیلمنامه در سینما کسب کرده، در اولین فیلم بلند خود یک درام عاشقانه و خلوت را با معماری و زندگی شهری در اصفهان پیوند زده است. قاب‌های چشم‌نوازی از شهر اصفهان که پیش‌تر ندیده‌ایم، در کنار معماری منحصربه‌فرد آن و انتخاب موقعیت‌هایی که علاوه بر جاذبه‌های گردشگری، برای پیشبرد قصه «رضا» بستری مناسب فراهم کرده، انتخابی هوشمندانه از سوی کارگردان است. معتمدی در اصفهان زاده شده و به‌خوبی گوشه و کنار این شهر و بناهای آن را می‌شناسد. این تمهید علاوه بر آشنازدایی و کلیشه‌گریزی، در فیلم کارکردی معناپردازانه و دراماتیک پیدا می‌کنند و استفاده درست از معماری، خصوصیت بارز فیلم «رضا» است.

فضاسازی‌هایی که به کمک معماری آمده و در خدمت درام هم هست، همراه با قصه‌ای که آمیخته با اسطوره و طنز روایت می‌شود، معتمدی را در مسیر سهل و ممتنعی قرار می‌دهد. از این‌رو که او می‌بایست پیوندی پست‌مدرن را بر اساس محتوا و فرم مورد نظرش در فیلم ایجاد کرده و نشانه‌ها را آگاهانه، از گذشته به امروز بازنمایی کند. خوش‌بختانه این پلِ زمانی در فیلم، با قصه‌ای که از اسطوره‌ای نجاتِ هفت روزه پیرمرد بیمار و از زبان شخصیت رضا به عنوان راوی گفته می‌شود، گذشته خیال‌انگیز دیروز را به زندگی امروز او در شهری که پر از نشانه‌های تاریخی است، گره می‌زند.

رضا (علیرضا معتمدی) مرد تنهایی است که در یک خانه قدیمی تاریکی شب را به روشنایی صبح می‌رساند، تنها می‌خوابد، تنها موسیقی گوش می‌کند، تنها می‌نوشد و می‌خورد و در میان کتاب‌ها و گلدان‌هایش به‌تنهایی روزگار می‌گذراند. این تنهایی در ذاتِ خود آزاردهنده نیست، تا آن‌جا که می‌فهمیم این مردِ تنها به‌واقع دوست ندارد این‌گونه باشد و این آرامش ظاهری موج‌های آرامی است که در پی یک توفان پرمخاطره بر ساحل آرام دریای درونش پهلو گرفته‌اند.

فاطی (سحر دولتشاهی) با توافق از رضا جدا شده، اما رضا این جدایی را باور ندارد و می‌خواهد فاطی را به هر شکل در زندگی داشته باشد. خودخواهی فاطی یا شاید کنجکاوی‌ها و جاه‌طلبی‌هایش می‌تواند به نوعی، نمادِ گذارِ زن ایرانی از محدودیت‌ها و چهارچوب‌های زندگی سنتی گذشته به موقعیت‌های تازه اجتماعی و آزادی‌های زنانه امروزی باشد. در ضدیت با خودشیفتگی‌های درونی رضا و تعریفی که او از زندگی زناشویی دارد، تلاش او برای پذیرش شرایط فاطی و تلاش برای درک متقابل زنان متفاوت پیش رویش پله‌های دیگری است که مردان مدرن امروزی، برای رسیدن به تعادل و دموکراسی اندک اندک باید از آن بالا برود.

همه این مفاهیم وقتی ارزشمند می‌شوند که به یک سیر تکاملی و تحول درونی شخصیت‌ها منجر شود و رضا در حقیقت می‌خواهد همچون پیرمرد بیماری که ناامیدانه به دست خانواده‌اش در بیابان رها شده بود، از بیماری و تنهایی نجات یافته و در هفت مرحله (عدد هفت نشانه‌ای سمبولیک از پیدایش حیات و رستگاری بشر است، مثل هفت روز آفرینش، هفت شهر عشق، هفت طبقه بهشت و جهنم و…) از مناسبات کهنه و دست‌وپاگیر عشق‌های گذشته نجات یابد.

شاید بهتر بود، با توجه به این شکل روایی، فیلم «رضا» به شکلی اپیزودیک ساخته می‌شد، اگرچه با گفتار متن و ذکر قصه افسانه پیرمرد نجات‌یافته، به‌واقع اکنون هم این چندپارگی در فیلم مستتر است، اما ساختار اپیزودیک می‌توانست کندی ریتم فیلم را جبران کند و در عین حال به آرامش و درنگی که مدنظر درون‌مایه «رضا» است، معنا دهد و به این ترتیب به سیر دراماتیک آن خط و ربط بهتری ببخشد.

نکته دیگری که شاید درک درون‌مایه اصلی فیلم «رضا» را در مورد عشق‌های امروزی، برای مخاطب دشوار می‌کند، مفهوم تازه‌ای است که معتمدی از عشق و دوست داشتن ارائه می‌کند؛ مفاهیمی که در عین فراگیر شدن، هنوز برای جامعه سنت‌زده ایرانی قابل هضم نیستند. رضا همسرش را طلاق داده، اما هنوز فاطی هر وقت که بخواهد، به خانه او سر می‌کشد و با رضا وقت می‌گذراند. فاطی هر وقت که بخواهد و با هر کس که بخواهد، بدون این‌که توضیحی به رضا بدهد، معاشرت می‌کند، ولی عاقبت به آغوش آرام و بی‌دردسر رضا که همیشه آماده پذیرایی از اوست، بازمی‌گردد. این شیوه برخورد با همسری که به طور توافقی از او جدا شده، آن بخش از ناگفته‌های «رضا» است که روایتی عجیب اما شدنی را از عشق‌های امروزی نشانمان می‌دهد.

این نوع کنش و رابطه، با این‌که ممکن است بسیار ایده‌آلیستی و باورناپذیر به نظر برسد، اما حقیقت این است که برای بسیاری، مورد احترام و واقعی است. در حقیقت، مفاهیمی که از زندگی مشترک و رابطه بین زن و مرد در دنیای امروز تعریف می‌شود، بازخوردی از مجموعه رفتارها و کنش‌مندی‌هایی است که برآیند آن در اثر تجربه و سازگاری فردی و اجتماعی انسان، رفته‌رفته در جوامع پیشرفته شکل گرفته‌اند و ممکن است هنوز تابوشکنی و دنباله‌روی از آن فراگیر نشده باشد.

با توجه به زبان سرراست و ظاهر جمع‌وجور فیلم، نمی‌توان این پرسش را نادیده گرفت که چرا معتمدی از بازیگران حرفه‌ای برای ایفای نقش شخصیت‌های فیلم استفاده کرده است و مثلا اگر به جای سحر دولتشاهی، ستاره پسیانی، افسر اسدی و رضا داوودنژاد و… از بازیگران بومی اصفهان یا نابازیگران دیگری استفاده می‌شد، نتیجه چقدر با آن‌چه اکنون می‌بینیم، متفاوت بود؟

به نظر می‌رسد آ‌ن‌چه شیمی جاری بین این بازیگران را ممکن و انتخاب فیلم‌ساز را از این دورهمی دوستانه و آشنا پذیرفتنی می‌کند، شناخت فردی او از توانمندی این گروه از بازیگران و اعتماد به همگونی جنس ارتباط میان آنان باشد.

گفت‌وگوهای رضا با دیگران قرار است راحت و خودمانی باشد، اما گاهی شوخ‌طبعی درونی رضا، زیاده از حد و غیرضروری به نظر می‌رسد. در برداشت‌های طولانی از تنهایی‌های رضا یا مکث‌های بین دیالوگ‌های قابل پیش‌بینی و لحظه‌ای که با زنان مقابلش دارد، این موسیقی است که به کمک این ریتم کند می‌شتابد. شنیدن موسیقی خیابانی یا آواهای زنانه و دل‌نشین ملودی‌های گرم و به‌موقع، برگ برنده دیگری برای فیلم‌ساز به شمار می‌رود.

برای شخصیتی همچون رضا که به نظر می‌رسد با وجود اعتمادبه‌نفس درونی‌اش، در پی ایجاد رابطه با زنان دیگری هم هست، امید به تنها نبودن و تنها نماندن، هنوز به پایان نرسیده. او با خودش و جهان اطرافش به صلح رسیده، اما فاطی را گنگ و سرخوشانه در مرحله انتخاب میان رها کردن و ماندن می‌بیند؛ به همین جهت و برای جبران خلأ عاطفی که در وجودش احساس می‌کند، تمایل دارد با زنان دیگری هم رابطه برقرار کند. از این منظر، معتمدی با یک رویکرد کاملا مردانه به این مرحله پا می‌گذارد، چرا که با وجود حضور زنان در زندگی رضا- که گویی هیچ‌کدام برای او ماندنی نیستند- تداوم گاه‌به‌گاه این تنهایی و حق انتخاب را برای حفظ آرامش و استقلال مردانه او ضروری می‌داند.

رستگاری برای پیرمردِ قصه افسانه‌ای راوی، در روز هفتم، با بهبودی و ازدواج و نوید تولد فرزندان بسیار رخ می‌دهد، اما برای رضا وقتی هنگام پیاده‌روی به ناگهان از هوش می‌رود، با ظهور فرشته نجاتی که سوار بر اسب، او را به بیمارستان می‌رساند و در کنار بسترش همراه او به موسیقی گوش می‌دهد، نویدبخش و امیدوارکننده است.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها