تاریخ انتشار:1395/01/18 - 03:45 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 14374

کیارستمی سرانجام چشمانش را گشود
زندگـی و دیگر هیـچ

 در روزهای نوبهار، بی‌تاب بیماریِ افتخارآورترین هنرمند ایران- عباس کیارستمی- بودیم، نه به‌خاطر «نخلِ طلا» که به‌سبب «طعمِ گیلاس»؛ به‌ پاسداشتِ‌ «زندگی و دیگر هیچ»، به حُرمت «نان و کوچه»، «زیرِ درختانِ زیتون». و دیروز «مثلِ یک عاشق»، خبر «شیرین» بهبود حالش در کاممان نشست. این جشن‌نامه مختصر، به همین بهانه است:

 

مسعود کیمیایی  کیارستمی حالاها در جهان خواهد بود
عباس کیارستمی از ایران به جهان رفت، عباس کیارستمی از جهان به ایران آمد، عباس کیارستمی اگر فیلم ساخت در ایران ساخت، اگر عاشق شد در ایران شد، اگر اداره رفت در ایران رفت، اگر کلاس‌های یادگیری گذاشت برای جوان‌های ایران گذاشت، و اگر بیمار شد در ایران به بیمارستان رفت، و اگر پزشکی بود و جانش، در ایران بود. اگر فخر شد، فخرِ ایرانی شد.

همین کافی‌ست که دوستِ من باشد و بسیار دوستش داشته باشم.
در بیمارستان دستش را گرفتم، پر از شعف شدم، از دستش فهمیدم که پر از مهر است و حالاها در جهان خواهد بود.

 

آیدین آغداشلو  این روزهای عباس کیارستمی
اغلب صبح‌ها قدم‌زنان به بیمارستانی سر می‌زنم که عباس کیارستمی یک‌ماهی است در آن بستری شده. بستری‌شدنش با قصه ساده‌ای شروع شد که به پیچیدگی هولناک و اضطراب‌آوری رسید. یک عمل جراحی ساده بود که باید معلوم می‌کرد توده‌ای که در روده او ظاهر شده، آیا بدخیم است یا نه -که دیروز معلوم شد اصلا بدخیم نیست…

– اما این روند باورنکردنی تبدیل به کابوسی شد که حاصلش چهار بار عمل جراحی پیاپی و ظاهرا نجات‌بخش بود. هنوز هم نمی‌دانم علت این پیچیدگی چه بوده و آیا اهمالی شده یا صرفا یک بدبیاریِ مطلق است. وقت‌هایی که اجازه ملاقات می‌دادند، وقت‌هایی بود که حالِ کیارستمی طوری بود که می‌شد او را دید و قوت قلبی داد. اما وقت‌هایی هم نمی‌شد به دیدارش رفت و همراه با چند نفری که شریکِ اضطرابِ همدیگر بودیم، در طبقه همکف بیمارستان منتظر می‌ماندیم و به جای کیارستمی سعی می‌کردیم به یکدیگر قوت قلب بدهیم. بعد که پاسخی نمی‌گرفتیم، متفرق می‌شدیم تا فردا صبح که باز همان‌جا حاضر شویم. عباس کیارستمی مشهورترین هنرمند ایرانی در خارج از ایران است و من گاهی به شوخی می‌گویم: «او و حکیم عمر خیام نیشابوری از این حیث با هم برابری می‌کنند!» کیارستمی آدمِ ساده‌زیست و فروتنی است و چنین شهرتی اصلا متکبرش نکرده. خانه‌اش را عوض نکرده. دوستانش را عوض نکرده. هیچ‌چیزی را عوض نکرده. رفاقت من با او به شصت سال بالغ می‌شود؛ از سال دوم دبیرستانِ جمِ قلهک، و بعد از تمام‌شدن دبیرستان، به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و بعد از آن، به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. و از این زمان بود که دورادور تماشا کردم و دیدم چطور قد می‌کشد و سایه‌گستر می‌شود. حس من هرگز جز تحسین او نبوده و نیست. او در آفاقی سیر می‌کند که به آفاقِ من، چندان ربطی ندارد، پس هیچ‌وقت رقیبِ همدیگر نبوده‌ایم، هیچ‌وقت جای مرا و جای هیچ‌کس دیگری را تنگ نکرده. این اواخری هربار که دیدمش، اصرار کردم کمتر به سفر برود، بیشتر مراقب خودش باشد و از جسمش این همه کار نکشد. بار آخری که پیش از عمل جراحی سوم در اتاقش بودم، قول گرفتم تا قدری آرام‌تر و سنجیده‌تر کار کند. او هم قول داد. از دیروز حالم خیلی بهتر است چون آخرِ شب برادرش به من زنگ زد و گفت حالِ عباس رو به بهبود است. پس من هم حالم رو به بهبود است.

 

سیف‌الله صمدیان  کیارستمی با تمام انرژی درونی‌اش
اگر کار من در دهه ششم زندگی‌ام به جایی رسیده باشد که به مواهب «علم» هم اعتقاد نداشته باشم (مضرات خرافات و…جای خود دارد) ولی در مسیرهای خودخواسته و خودنخواسته زندگی، به یک قطعیت زیبا و غرورانگیز رسیده‌ام که: اگر انسانی خودش و با تمام سلول‌ها و انرژی درونی‌اش بخواهد، هیچ بیماری و مشکلی نمی‌تواند مانع ادامه حیاتش شود.

اول تیرماه ۹۴، در مطلب کوتاهی به مناسبت تولد کیارستمی، برای روزنامه ایران نوشته بودم: «او آبرودار بزرگ واژه کار، و کارگر بالفطره خلقت و طبیعت است».
… و حالا در عبور یک‌ماهه کیارستمی از دالان ملتهب و دردناک عمل‌های جراحی، با اعتقادی- نه از سر دوستی و ناسیونالیسم فرهنگی- می‌نویسم:
کیارستمی با انرژیِ درونی و عشق وصف‌ناپذیری که به زندگی و خلاقیت‌های هنری دارد و به احترام آنهایی که در ایران و سایر نقاط جهان از حضور خلاقانه او لذت می‌برند و غرور انسانی بی‌بدیلی را تجربه کرده‌اند، با تمام انرژی درونی‌اش، گرمیِ شادیِ وصف‌ناپذیری را که از دیروز در دل و جانمان ایجاد شده است، روزبه‌روز بیشتر و بیشتر خواهد کرد.

 

کیانوش عیاری  با تنفس کیارستمی، نفسِ راحتی کشیدیم
این روزها به واسطه شبکه‌های مجازی، نحوه برخورد با هر اتفاق یا فاجعه‌ای، شکل دیگری پیدا کرده است. گاهی انتشار اخبار لحظه‌به‌لحظه از یک واقعه، حالت «پخش مستقیم» پیدا می‌کند و ما با اطلاع‌یافتن از آنها، وارد جزئیاتی می‌شویم که می‌تواند به شدت نگرانمان کند. در واقع شبکه‌های اجتماعی، سیر طبیعیِ جریانِ اطلاعات را مخدوش کرده‌اند…

و به آن شکلی هیجانی داده‌اند. دیروز وقتی خبر جداکردن کیارستمی از دستگاه‌های کمک‌کننده تنفس، و هوشیارشدنش را خواندم، پس از چند روز نفسِ راحتی کشیدم. این مدت، اخبار متناقضی که در فضای مجازی لحظه به لحظه منتشر می‌شد، به‌شدت نگرانم کرده و مغزم مختل شده بود. حالا که حالِ همکارِ گرانقدرم عباس کیارستمی بهتر است، خوشحالم و امیدوارم زودتر از بیمارستان، با سلامت کامل بیرون آمده و تولید فیلم تازه‌اش را در کشور چین از سر بگیرد.

منبع: شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها