تاریخ انتشار:1396/04/30 - 16:50 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 61128

بانوی-ارومیا-۱سینماسینما، نداقوسی:

«… به طور کلی پنج تهدید زیست‌محیطی اصلی ایران که امنیت انسانی را به مخاطره می‌اندازند، به شرح زیر قابل تقسیم است.

  1. آب: … میانگین بارش در ایران با ۲۵۰ میلی متر در سال، کمتر از یک‌سوم میانگین بارندگی در جهان است… با از دست رفتن منابع آب زیرزمینی، بسیاری از بخش‌های کشور غیرقابل سکونت خواهند شد …
  2. آسیب‌دیدگی و فرسایش خاک: … خاک زراعی ایران با سرعت ۲۰ برابر سریع‌تر از آن چه تشکیل می‌شود، از دست می‌رود که نتیجه‌ آن بیابان‌زایی و جنگل‌زدایی است …
  3. انرژی: در حال حاضر مصرف انرژی و میزان سرانه تولید دی‌اکسیدکربن ایران ازجمله بالاترین‌ها در جهان است …
  4. آلودگی هوا: در میان همه مسائل مربوط به محیط زیست ایران، تاثیر آلودگی هوا بر کیفیت زندگی احتمالا آنی‌تر و ملموس و مشهودترین تهدید است؛ آمارها به ما می‌گویند شهرهای ایران ازجمله آلوده‌ترین شهرهای جهان هستند.
  5. خسارت تنوع زیستی: … انقراض انواع گونه‌های گیاهی و جانوری در ایران شدت [فراوان] یافته …»

نقل است وقتی اقوام مهاجر از سمت شمال (سیبری) به سمت سرزمین ایران کوچ کردند، به دلیل سردی و برودتی که در آن منطقه حاکم بود، ایران را سرزمینی معتدل یافتند. اعتدال هوا در این سرزمین شگفت‌انگیز به واسطه وجود آب‌ها، کوه‌ها، جنگل‌ها و انواع و اقسام شرایط زیست‌محیطی مستعد بود که در ایران یافت می‌شد. این تنوع آن‌چنان قابل اعتنا و اعتماد و اقناع‌کننده بود که کوچ‌نشینانی را که برای یافتن مکانی مناسب از برای زیست خود مدام در حال کوچ بودند، به سمت یک‌جانشینی سوق داد و این‌چنین ایران، این دیار سرسبز و غنی، مامنی شد برای انواع و اقسام اقوام و طوایف.

بلی! ایران سرزمین خوش‌اقبالی بود، چرا که از تنوع آب وهوایی آن گرفته تا منابع بی‌شمار انرژی، گواه این اقبال بلند بوده و هست، اما خوش بختی مردمان این سرزمین رفته‌رفته با عدم مدیریت منابع، از خوش‌وقتی خارج شده و به سمت و سویی ناگوار و نافرجام پیش می‌رود. آب‌ها و دریاها کم‌کم رو به خشکی رفته و به  طبع جنگل‌ها و سبزه‌زاران تشنه و بی‌آب شده، از سوی دیگر شیوه نامناسب شهرنشینی اصلا باعث بروز آلودگی جوی گشته تا جایی که شاید بیش از نیمی از فصل سرما، در کلان‌شهرها، حتی مجالی نیست برای درست نفس‌کشیدن؛ این اولین و طبیعی‌ترین حق بشر.

بانوی-ارومیا-۲

«بانوی ارومیا»/ چشم در برابر شورهزار

دریاچه ارومیه یا رضاییه سابق با نام اولیه چیچست، که آب شفابخش، ساحل گل‌آلود و لجن‌زارهای اطراف آن روزگاری همچون درمانگاهی طبیعی درد از اندام مردمان دور می‌کرد، حال خود به دردی بزرگ مبتلا شده. این بزرگ‌ترین دریاچه ایران و دومین دریاچه نمکین جهان قریب به ۹ متر کاهش سطح یافته که این اتفاق دهشتناک اگر ادامه یابد، بی‌گمان منجر به سونامی‌ها و توفان‌های نمکینی خواهد شد که فجایع بزرگی به بار خواهد آورد.

پیش‌تر که چشم در مقابل آن پهنه آبی قرار می‌گرفت، تصویری شفاف از آب را در خود منعکس می‌کرد، اما افسوس که شوره‌زاری بیش نمانده از آن طبیعت بکر و پهنه پهناور آبی؛ دیگر نه موجی است تا ساحل را بنوازد و نه آن گستره آبی رنگ که به واسطه وجود نمک، گویی ستاره‌ها در میان آن می‌درخشیدند، مع‌الاسف دریاچه تبدیل به نمک‌زاری خشک و تُنک شده که نه تنها هیچ کشتی و قایقی در آن توان جولان ندارد، بلکه آن کشتی‌ها تبدیل شده‌اند به آهن پاره‌هایی زنگ‌زده و از هم‌گسیخته، درناها و مرغان دریایی عطایش را به لقایش بخشیده‌اند و عاشیق‌ها، قوپوزها (ساز سنتی عاشیق‌های آذربایجان) را کناری نهاده و بر این غم بزرگ مرثیه می‌سرایند.

البته باید خاطر نشان کرد که از سال ۱۳۹۲، با تغییراتی که اتفاق افتاد و با انتخاب افراد اصلح، توجه بیشتری به این دریاچه بخت‌برگشته شده است، اما تا احیای مجدد آن احتیاج به زمان زیادی است.

فیلم «بانوی ارومیا»، پر از تصاویر بکر و زیباست، همچون عکس‌هایی که در مجموعه‌ای جمع‌آوری شده‌اند. گویی کارگردان کاربلد فیلم از این تصاویر برای نشان‌دادن تنهایی و بی‌پناهی دریاچه استفاده کرده. اما نریشنی که بر روی تصاویر گفته می‌شود، از کلمات و نوع انشای آن گرفته تا صدا و لهجه بانویی که روایت می‌کند، به جای آن‌که رابطی بهتر باشد بین تماشاگر و فیلمی با این تصاویر گویا و جذاب، متاسفانه فاصله زیادی ایجاد می‌کند بین این دو؛ چرا که تک‌تک تصاویر از گل‌مالی کردن لب ساحل، کودکان لب آب و رقص لزگی گرفته تا خشکی، کف ترک‌خورده دریاچه، ستون‌ها و دیوارهای واژگون و نمک‌گرفته قایق‌های به خشکی نشسته و حیوانات جان سپرده، همه و همه همچون زبان گویایی است برای روایت این اتفاق ناگوار، پس استفاده از کلمات و جملات پرطمطراق و سنگین بیشتر باعث خسته شدن گوش مخاطبی می‌شود که سراسر چشم سپرده به این مستند دیدنی. ای کاش در این فیلم نیز همچون دو فیلم «دود» و «روزگار هامون»، کارگردان محترم تنها از نوشتار استفاده می‌کرد به جای گوینده‌ای که مستمع را هیچ سر ذوق نمی‌آورد.

دود-۳

«دود»/ تهران! فقط سردرد داره!

این روزها گفتن این‌که «تهران از آلوده‌ترین شهرهای جهان است و سالانه افرادبسیار زیادی به خاطر آلودگی هوای آن جان خود را از دست می‌دهند»، توضیح واضحات است و تکرار مکررات، اما روزبه‌روز نه تنها ترتیب اثری داده نمی‌شود، بلکه بر طبقات برج‌ها، تعداد مجتمع‌های پرواحد، اتومبیل‌های نه‌چندان دوست محیط زیست و واحدهای صنعتی غیراستاندارد افزوده می‌شود.

این شهر مسخ شده – به دلیل سوء‌مدیریت شهری، به خصوص در سال‌های اخیر- زیر گرد و غباری خاکستری گم شده؛ برج میلاد از لای هاله‌ای از دود سر بیرون آورده، آسمان‌خراش‌ها و بیرق‌های چرک، بی‌حرکت ایستاده‌اند میان شهر، پنجره‌های بی‌جان ساختمان‌ها نه تنها هوای تازه را از خود گذر نمی‌دهند، بلکه مسیری شده‌اند برای انتقال گرد و غبار به درون فضاهای بسته، ترافیک سنگین در اتوبان‌های پرسرو صدا، جرثقیل‌های ساکن در کنار پروژه‌های عظیم ساختمانی که بیشتر و بیشتر می‌شوند، زنان و مردان خاکستری که با ماسک می‌بینیمشان، صدای بوق دل خراش آمبولانس‌ها، بنزین غیراستاندارد و سرطان‌زا، همه و همه گواهی است از مسئله‌های حل نشده این شهر دودگرفته.

راننده تاکسی، کارمند اداره، کارگر ساده، عکاس هنرمند، پزشک متخصص، معلم زحمت‌کش، خواننده‌ای دغدغه‌مند هم که باشی فرقی نمی‌کند، در هر حال در این شهر رنجور و پر از درد، انگار باید با مرگ دست وپنجه نرم کنی. «… رد انگشتانت را [ای آسمان] بر تن نومید خویش در خاطره‌ای گریان جست‌وجو خواهم کرد.» چرا که «… جان مرا تسلایی مقدر نیست …»

فیلم «دود»، به عنوان فیلمی مستند با تصاویر بی‌رنگ و خاکستری خود، شکلی واقعی و درست از شهر تهران به بینندگانش نشان می‌دهد؛ شهری که اگر به داد سیاهی نامحدود آن نرسند، شهر تباهی و مکافات خواهد بود برای ساکنان نگون‌بختش.

روزگاری-هامون-۳

«روزگار هامون»/ هامون دردمند

تالاب هامون یکی از بزرگ‌ترین تالاب‌های بین‌المللی جهان است، مع‌الاسف امروزه کویری بی آب وعلف شده با خانه‌های گلی ویران و حیران که به وضوح می‌توان فرار زندگی را مشاهده کرد از آن‌ها.

گون‌ها و خارهای بیابانی را که می‌نگری، چشمت غمگین می‌شود از مرگ رویاهای اهالی این منطقه، چرا که نه قایقی بر آن راه می‌برد و نه صیادی می‌تواند از آب آن صید بگیرد. بیشتر مردم جلای دیار کرده‌اند، آن‌ها هم که مانده‌اند، خانه‌نشین و پژمرده‌اند. حتی دامداری و شترداری نیز در این برهوت توفیقی ندارد و صاحبان احشام هم به سختی روزگار می‌گذرانند.

آوازهای محلی، که روزگاری هنگام کار خوانده می‌شد، امروزه تبدیل به مرثیه‌ای شده برای مردمانی که خشکی دیار برشان سخت گرفته است و وای از توفان شنی که رخ دهد در این وانفسا.

فیلم «روزگار هامون» درد یک نفر یا دو نفر نیست؛ بلکه غم دیار مهربانی است که زمانی برای خود رونقی داشته، اما امروزه به دلیل عدم رسیدگی و مدیریت نادرست، برهوتی بیش از آن باقی نمانده است. تصاویر و نوع داستان‌گویی فیلم به‌اندازه است. مصاحبه با افراد بومی، بیننده را با درد آشنای آن‌ها، روبه رو می‌کند و تماشای زوال حیات انسان، حیوان و نبات غمی عجیب می‌نشاند بر دل‌ها.

سه فیلم «بانوی ارومیا»، «دود» و «روزگار هامون» به کارگردانی محمد احسانی شاید تنها گوشه‌ای از انحطاطی را نشان می‌دهند که در جای‌جای کشورمان در حال وقوع است. این سه فیلم مستند کوتاه با تصاویر بکر و به‌جا و زبان بسیار گویا و شیوا با دقتی بالا شرایط عجیب و بحرانی قسمت‌هایی از محیط زیست ایران را تصویر کرده‌اند. البته سالن‌های خالی و میزان فروش کم این گونه فیلم‌ها گواه این امر است که این شکل از سینما چندان مورد توجه و نظر کسی قرار نمی‌گیرد، نه مردم عادی و نه دست‌اندرکارانی که می‌توانند برای این امور، مفید اثر باشند تا بلکه دلشان کمی بسوزد به حال این کهن سرزمین.

ای کاش مردم و دولت‌مردان و دست‌اندرکاران، زمانی را اختصاص می‌دادند برای این زبان گویای شرایط وخیم کشور، تا بلکه تدابیر بیشتری اندیشیده می‌شد برای آن‌ها.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها