تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۰۵ - ۱۵:۲۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 56004

جواد عزتی در هفت معکوس«هفت معکوس» برای کارگردان آن حرکتی رو به جلو محسوب می‌شود.

سینماسینما، فریبا اشوئی:

«احساس می‌کنم همیشه توی زندگیم لبه یه پرتگاه وایسادم، دوست دارم بپرم پایین. ولی هیچ‌وقت جرئتشو نداشتم، الانم ندارم… کاش می‌شد برگردم به عقب تا یه چیزایی رو درست کنم… ولی افسوس که غیرممکنه»! (نریشن آغازین فیلم)

شهروز جوانی است که از گذشته خود فراری است. او معتاد بوده و به دلیل سرقت به زندان افتاده است. عشقش را به اعتیادش باخته و تصمیم دارد بعد از آزادی از زندان، شیوه درست زندگی را انتخاب کند. اما او از خودش مطمئن نیست. شهروز با این آرزو قصه زندگی‌اش را هفته به هفته به عقب بازمی‌گردد. شاید که متوجه چالش و کاستی‌های آن شود. مرشد راه را از چاه برایش جدا می‌سازد. اما او باز هم ظرفیت لازم برای متفاوت بودن را نیافته است…

«هفت معکوس» با مضمونی اجتماعی، در ژانر فانتزی شبیه‌سازی شده است. به عبارتی دیگر، این فیلم نسخه‌ای ایرانیزه‌شده از داستانی تکراری است که پیش از این در سینمای جهان به کرات تجربه شده است. مجموعه اتفاقاتی که در بازه زمانی منفی (برعکس) از گذشته می‌آیند و کاراکتر را بر آینده خود مسلط می‌کنند.

«یادآوری» (Memento) ازجمله این فیلم‌هاست. این فیلم متعلق به سینمای نئو نوآر با موضوعی روان‌شناسانه است که کریستوفر نولان، آن را در سال۲۰۰۰ کارگردانی کرده است. سکانس‌های سیاه و سفید در «یادآوری» روایت خطی را می‌سازند و سکانس‌های رنگی، به صورت برعکس (از آخر به اول) در آن‌ها روایت می‌شوند. در آخر داستان هم این دو نوع روایت‌ به هم پیوند می‌خورند. سازه ساختاری «یادآوری» به نحوی ساده‌تر و ابتدایی‌تر، در «هفت معکوس» پیاده‌سازی شده است.

«لبه فردا» (Edge of Tomorrow)، به کارگردانی داگ لیمان محصول ۲۰۱۴، دیگر فیلمی است که با همین شیوه روایتی، مشابه با فیلم «یادآوری»، با همان پیرنگ اصلی و همان چرخش زمانی ساخته شده است. اگرچه این فیلم آمریکایی در ژانر علمی و با موضوعی متفاوت و جنگی تولید شده، اما شیوه روایت و جان قصه آن، شامل همان پیرنگ و پریود زمانی می‌گردد. افسر روابط عمومی در این فیلم، در خط مقدم یک عملیات بسیار مهم علیه بیگانگان شرکت می‌کند و در میدان جنگ کشته می‌شود، اما خود را گرفتار یک حلقه زمانی می‌بیند که با هربار کشته شدن او را به روز قبل از جنگ بازمی‌گرداند. «هفت معکوس» نه‌تنها در شیوه، بلکه در محتوا نیز تلاش فراوانی داشته تا با الگوبرداری از نمونه‌های یادشده بالا و البته نمونه‌های تجربی‌تر دیگری از این سینما، بر این شیوه روایتی تسلط یابد. این تلاش همان‌طور که در متن بارز است، در الگوهای اجرایی و ساختاری فیلم نیز به‌وضوح قابل رویت است. آن‌چه در این مجال قابل تامل و توجه است، این است که این شیوه روایتی یا گونه و ژانر تنها استثنای ذاتی‌اش تدوین یا ساختار دگرگونه آن نیست. فیلمنامه‌نویس در این شیوه هویت‌ها را نشانه می‌گیرد و قصد دارد با این شیوه روایتی چیزی فراتر از یک قصه را در فیلم روایت کند. شاید چیزی که در کنج فراموش‌شده ناگفته‌های وجودمان مخفی باشد، یا آن را در خواب‌هایمان دنبال کرده باشیم. این گونه فیلم با داستان و روایت معکوسش، دو لایه از ساختار فکری مخاطب را به خود مشغول می‌سازد. لایه اول همان خودآگاهی است و لایه دوم اصل روایت و داستان فیلم است. نکته اصلی اما در همان لایه اول دنبال می‌شود. در این روش فیلمنامه‌نویس و فیلم‌ساز قصد دارند مخاطب را به چالش با خود بکشانند. نقبی بر هویت پوشیده و خودآگاه درون. در لایه‌های دیگر، فیلم از خودآگاه فراتر می‌رود و به گوشه‌های تاریک ناخودآگاه هم سرک می‌کشد. همان هویتی که از کودکی همراه ما بوده و در بزنگاه‌های مهم ما را پیروز یا ناموفق میدان زندگی ساخته است.

«هفت معکوس» تلاش خود را کرده تا در این مسیر توصیف‌شده حرکت کند. ارزش‌های این فیلم یا نمونه‌هایی از این دست در گذشته و آینده متوجه جنبه‌های تکنیکی و ساختار وارونه آن نیست. تکنیک در این گونه سینما شاید در فیلم‌هایی چون «پالپ فیکشن» (تارانتینو)، «فیل» (گاس ون سنت) یا «بیست‌ویک گرم» (الخاندرو گونزالس ایناریتو)، به بهترین شکل ممکن اجرا و دیده شده باشند. اما دنیای ترسیم‌شده کارگردان در این گونه فیلم‌ها، تنها متوجه دنیایی سراسر دریغ است. دنیایی که مدام با رفت و برگشت به گذشته و آینده تکرار می‌شود. زمانی که مخاطب فیلم را وارونه، از گذشته تا آینده دنبال می‌کند، متوجه می‌شود که باز هم پیروزی در میان نیست. تغییرات بنیادی نیستند و هیچ خاطره‌ای بازیافت نمی‌شود.

«هفت معکوس» به‌هرحال با وجود نمونه‌های فراوانی که در سینمای حرفه‌ای و تجربی دارد، برای کارگردان آن حرکتی رو به جلو محسوب می‌شود. بازگشت به گذشته و سفر در زمان، شمشیری است دو لبه، که می‌تواند هم به نقطه قوت فیلم بدل شود و هم موجب ضعف و سردرگمی مخاطب گردد. وضعیت «هفت معکوس» به مورد اول نزدیک‌تر است. مهدی خسروی در اولین تجربه سینمایی‌اش تا حدی قابل قبول از عهده اجرای آن برآمده است. فیلم با پیرنگ اصلی جابه‌جایی زمان، موضوعاتی چون اعتیاد، بزه‌های اجتماعی، ازدواج و… را هم چاشنی داستان خود کرده است. اما به برکت متفاوت بودن شیوه روایت، چرخش روایتی خرده‌پیرنگ‌ها نیز از قالب کلیشه فاصله گرفته و بر موفقیت فیلم افزوده‌اند. «هفت معکوس» به شعور مخاطب توهین نمی‌کند. شاخ و برگ اضافی ندارد و بی‌جهت المان‌های آخرالزمانی یا بعضا فلسفی را هم به فیلمنامه اضافه نکرده است. جواد عزتی در نقش شهروز مثل همیشه نقش را از آن خود کرده و به کاراکتر صورت واقعی بخشیده است. تدوین، جلوه‌های ویژه، دکوپاژ و ریتم از شاخص‌های موفق فیلم، البته در اندازه و استاندارد سینمای ایران به حساب می‌آیند.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها