تاریخ انتشار:1396/10/19 - 17:02 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 76949

سینماسینما، منوچهر دین‌پرست:

روایت تلخ و آزاردهنده‌ای که شاید به‌سختی بتوان باور کرد. مگر می‌شود که کشتی در بیابان مانده باشد. کشتی‌ای که گویی صاحبش جا گذاشته و رفته است. اما چشمان پسرک گواهی بر ماندگاری کشتی است. کشتی نشانه از بودن دریاست. اساسا کشتی بدون دریا چه معنا و مفهومی دارد. کالبد دریا فضایی برای حضور کشتی است. اما اکنون نه از دریا خبری است و نه کشتی دلالتی بر وجود دریاست. دوگانه کشتی و دریا یک فضای اعجاب‌آوری را پدید می‌آورند که می‌توان روایت‌ها و داستان‌های زیادی به دست آورد که یکی از آن‌ها داستان فیلم «گمیچی» است.

«گمیچی» داستانی اغواکننده از حضور کشتی در خشکی است. کشتی ما را با خود همراه می‌کند و ما با حضور کشتی است که با جدال دو پسر در فیلم همراه می‌شویم و دلهره و هراس آن‌ها را از تحقق واقعیت پی می‌بریم. پسر چشم‌به‌راه پدرش است. گویی باور ندارد که پدر رفته است. همانند دریا که خشک شده است. هر دو ناپدید شدند و ما را در اتمسفر این ناپیدایی گیر انداخته‌اند. ما اسیر روایت چشم‌انتظاری پسر به پدرش هستیم، اما تصاویر فریبنده بیابانی که روزی دریای خروشان بود، اجازه تامل بر حضور پدر را نمی‌دهد. دیالکتیک کشتی و دریا به پایان رسیده و نه از پدر خبری است و نه از دریا. واقعه «گمیچی» از سوی دیگر بر اساس همراهی دو پسر که نزاعشان به هم‌دلی برای راه‌اندازی کشتی در بیابان است، به پایان می‌رسد. اما پایان این هم‌دلی شادخوارانه، طعمی از موفقیت کودکانه دارد. گویی منطق داستان فیلم می‌خواهد روایتی کودکانه از موفقیت آن‌ها را هدف قرار دهد. اما هدف‌گیری آن‌ها در جهت‌یابی دچار خیال‌بافی جذابی شده است. کودکی که تمنای صداقت خود را در سراشیبی واقعیت‌های هولناک دنیایی قرار نمی‌دهد. او در وهم خود جهانی زیبا و دریایی خروشان و پدری را می‌بیند که بر عرشه کشتی ایستاده و فرمان می‌دهد که بادبان‌ها را بیندازند، اما جهان هنگامه نبرد است. مرگ و زایش دو امر متضاد نیستند. هر دو همراه و در امتداد دیگری هستند. پدری که به کام مرگ فرو رفته، با به دنیا آمدن فرزندی در عرشه کشتی، امتداد جهان لایتناهی را به رخ می‌کشد. ما در گرداب استمراری فرو رفته‌ایم که گمیچی می‌خواهد معنای این‌که «زندگی ادامه دارد» را گوشزد کند. «گمیچی» جهانی از گسست‌ها را در کنار هم قرار می‌دهد و پازلی معنادار را در چشم مخاطب به تصویر می‌کشد. ذهن مخاطب اگرچه درگیر تصاویر شاعرانه اما حقیقی است.

حقیقت «گمیچی» را باید در ماهیت خود سینما یافت که کارگردان به‌خوبی آن را دریافته است. به عبارتی سینما در تنش میان دو فضا به وجود می‌آید؛ تنش میان فضای شاعرانگی یا حتی استعلایی و فضای سینماتوگرافی یا همان فضایی که از طریق جنبه‌های بیان‌گرایانه سینما خلق می‌شود. اگر به فیلم‌های تاریخ سینما بر اساس جایگاهی که در این دو فضا اشغال می‌کنند نگاهی بیندازیم، با گستره متفاوت و وسیعی از فیلم‌هایی مواجهیم که جایگاهی متفاوت میان این دو طیف دارند.

فضایی که از آن صحبت می‌کنیم، فاقد مرز و تعین است، گستره‌ای فاقد حصار که می‌توان به‌راحتی در آن گذر و از آن عبور کرد. ما در چنین فضایی است که می‌توانیم جنبه‌های بیانی گفت‌وگوهای پسران را در فیلم درک کنیم. چراکه ما در مقام ادراک معانی گسترده‌ای که در تقابل با فضا نیستند، قرار نداریم. فضای «گمیچی» علاوه بر جنبه‌های مادی، دارای جنبه‌های ذهنی هم هست. بر این اساس هر مکانی با وجود آن‌که به طریقی از فضا جدا می‌شود، ولی باید دارای تداعی‌ها و معانی خاص خود هم باشد. این تداعی‌ها و معانی‌ها پای هویت، تاریخ، فرهنگ و جغرافیا را هم پیش می‌کشند. هر مکانی صرفا یک مکان مادی و فیزیکی نیست، بلکه هم‌زمان دارای دلالت‌های تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و هویتی هم هست و بیان‌گر بخشی از هویت است. «گمیچی» هم بازگوکننده هویتی از خطه‌ای است که بر باد رفته و کشتی نماد روزگار زیست و تلاش انسانی در این مکان بوده است. فریادهای پسرک را نمی‌توان به صرف این‌که کودکی دنیاندیده است فروکاست، بلکه او تلاشی بازیگوشانه برای بازیابی هویت منطقه خود دارد. به عبارتی چشم‌انتظاری او برای بازگشت پدر به همان بازیابی بازمی‌گردد.

«گمیچی» می‌تواند روایتی از فروپاشی طبیعت این روزهای ما باشد. روایتی سهل و ممتنع که همه چیز را به نابودی کشانده و انسان‌ها را که خود عاملی جدی در فروپاشی آن بودند، به محاکمه دعوت می‌کند. محاکمه‌ای که بازیابی آن را در کف زمین خشک‌شده دریا باید جست. دریایی که قرن‌ها در مکانی حضوری ایستاده داشته، اکنون از بین رفته است. محاکمه بر این اساس رواست. چراکه «گمیچی» فیلمی مهندسی‌شده بر اساس عاطفه و تضاد است. اما این همان فیلمی است که معنای اجتماعی – اخلاقی دوران ما را احضار می‌کند و به رخ مخاطب می‌کشاند. خشکی دریا و بازگشت‌ناپذیری پدر همان پیچ جاده‌ای است که مخاطب را یا به بیابان می‌کشاند یا دوباره به جاده اصلی سوق می‌دهد. انتخاب با مخاطب است. او اصراری بر موقعیت‌سازی پوچ و بیهوده ندارد و اساسا هم نمی‌خواهد مترسکی از طبیعت ازدست‌رفته برای ما بسازد. فقدان وضعیت متلاشی‌شده در جامعه‌ای که با اخلاق تجارت می‌کند و بلاهت را به سوی ناکارآمدی می‌کشاند، تصویر کژوکور و ازریخت‌افتاده است. کارگردان «گمیچی» می‌خواهد با درونی کردن بحران، ما را از کمای بی‌خیالی بیرون کشد و با توسل به تصاویر بهت‌آور خشکی دریا، فضای ویران شدن خانه یا همان طبیعت را نشان دهد.

ماهنامه هنر و تجربه

برچسب‌ها: ,

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها