سینماسینما، حبیب باوی ساجد
یک:
وقتی یک اثر هنری موفق خلق شود، عده ای از جهات دیگر، سعی خواهند کرد به آن اثر خدشه وارد کنند واز سر حب و بغض اثر و صاحب اثر را مکدر می کنند. این گونه نابخردان در ساحت آفرینش هنری، زندانبانی بیش نیستند.
یکی از به یاد ماندنی ترین فیلم هایی که انسان را در و با جنگ جان به تصویر داده است، بی گمان «باشو غریبه ی کوچک» ساختهی «بهرام بیضایی» است. اما هنگامی که این فیلم ساخته می شد، همه به نوعی بر زخم های کارگردان نمک پاشیدند. شش سال فیلم در تاریک خانه های نمور خاک خورد. هنگامی که رنگ پردهی نمایش به خود دید، همگی لب به تحسین گشودند.
مجلهی «کایه دوسینما»ی فرانسه، مجلهی «لوس آنجلس ویکلی»، روزنامهی «لوس آنجلس تایمز» نقدهایی بر فیلم نوشتند. پسربچهی فیلم اما روز به روز قد می کشید و هنگامی که سینماگران دیگری به سراغ اش رفتند، چیزی از معصومیتِ باشو در او ندیدند.
کسی از زخمِ برتن ماندهی بیضایی از فکر تا به روی پرده بردنِ باشو هم آگاه نبود. ناآگاهی از پدیدآمدنِ باشو یک سو، سوی دیگرِ نابخردی که بازارِ اکرانِ باشو شد، این بود که «بیضایی از عدنان عفراویان برای بازی در نقشِ باشو استفاده کرد اما زندگیِ اورا خراب کرد! عدنان از درس فاصله گرفت و در نهایت گوشه ای از لشکرآبادِ اهواز سیگار می فروشد.»
بیضایی درپاسخ به جنجال آفرینان گفت: «خب آقایان، چرا وانمود می کنید که اگر عدنان عفراویان «باشو» را بازی نمی کرد خوشبخت بود؟ از نوشته های شما چنین برمی آید که اگر من این پسر را بدبخت کرده ام که نقش باشو را بهش دادم، در عوض ده ها هزار پسر همسن او باید مدیون من باشند که با بازی نکردن نقش باشو همه خوشبخت هستند. آیا هستند؟ نه شما عدنان را پیش از باشو ندیده اید. وقتی من دیدمش در لشکرآباد اهواز پابرهنه خاکبازی می کرد و تازه بختش بلند بود که پسر به دنیا آمده بود. دختربچه های هم سن او حتی از خاکبازی هم محرومند…».
هوچیان دربارهی باشو فیلم ساختند، مقالات گوناگون نوشتند. گفتگو های مطول با عدنان دربارهی باشو انجام شد و از هر حربه ای استفاده کردند که به بیضایی انتقاد کنند که باید باشو را نزد خود نگه می داشت! با این تعریف احتمالاً «مجید مجیدی» می بایست «محسن رمضانی»، بازیگر نابینای فیلم «رنگ خدا» را کنار خود قرار می داد و یا «عباس کیارستمی»، بازیگر فیلم «خانه دوست کجاست» را بزرگ می کرد!
بهرام بیضایی در جایی نسبت به عشق و علاقه اش به عدنان (باشو) می گوید: «عدنان و من یکدیگر را دوست داشتیم و همچنان که خودش به یاد دارد هنگام خداحافظی به گریه افتادیم. او در طول فیلم جای فرزند من و کودکی خود من بود، و من می دانم چه رنجی می برد وقتی ناچار بود برای خوشنودی دیگران به من فحش بدهد…»
دو:
امروز گذرم به تئاترشهر افتاده است. «بهرام بیضایی»، نمایش نامهی «کارنامهی بُنداربیدَخش» را درسالن چارسو به روی صحنه دارد.
پس از چندسال دوری از فیلمسازی و فاصله گرفتن از ساحت تئاتر، خیلی ها به روی صحنه رفتنِ کارنامهی بُنداربیدَخش را به فال نیک گرفته اند. عده کثیری از شهرهای دور به دیدنِ این نمایش آمده اند.
قصد می کنم بروم نمایش را ببینم که نمی شود. همان حوالی می نشینم که می بینم بیضایی و همسرش «مژده شمسایی» که او هم نمایشنامهی ژاپنیِ «بانوآئویی» را بر روی صحنه دارد، از درِ خروجیِ هنرمندان بیرون می آیند.
نگاه می کنم می بینم سیل مشتاقان سمت بیضایی و شمسایی می روند. پرسش های متعدد- «چرا فیلم هایت کم اکران می شوند؟/ نمی دانم!». امضاء های مکرر… فکر می کنم چطور به بیضایی نزدیک شوم. می دانم مهم است با چه دیالوگی سرصحبت را باز کنم. درست مثل خطِ اولِ یک اثر ادبی که باید خواننده را نگه دارد… یا تصاویر آغازینِ یک فیلم… یا پردهی نخستِ یک نمایش…
بیضایی می گوید: «کاغذت را بده امضاء کنم!»…می گویم: «من از بچه هایِ اهوازم»… بیضایی مکث می کند، شانه ام را می گیرد، بغض می کند.. «باشو رو می بینی؟… حالش چطوره؟…» می گویم: «وضعش بده، کنار خیابون سیگار می فروشه…»
می گوید: «تاکی تهران هستی؟» می گویم: «حالا حالاها هستم» می گوید: «فردا شنبه است، تئاترشهر تعطیله، یکشنبه قبل از اجرا بیا یه چیزایی هست بهت بدم بدی باشو…اینم شمارهی منزل من… قبلش زنگ بزن یادآوری کن…» بعد به امید دیدار در روز یکشنبه خداحافظی کردیم. بیضایی که می رفت، نگاه کردم دیدم او و همسرش سوار اتومبیل شان شدند که یک داتسون آبی رنگ است و از پشت ضریه خورده است!
یکشنبه آمدم. اما بیضایی فراموش کرده است امانتی ها را بیاورد. یعنی یادش بود، اما گفت: «صبح رفتم جایی به امید این که ظهر بر گردم خونه، امانتی ها رو باخودم نیاوردم… فردا حتماً می آورم… ببخشید معطلت کردم…»
دوشنبه ظهر با بیضایی در منزل تماس می گیرم و می گویم که می خواستم یادآوری کنم امانتی ها را فراموش نکنید. او هم از یادآوری ام تشکر می کند. عصر دوشنبه، امانتی ها را می آورد و می دهد به دستم…سفارش می کند «لطفاً برسد به دست عدنان!…»
سه:
به اهواز که می رسم، سراغ دوست جوان و تئاتری ام «ناصرمیاحی» می روم و به دیدار عدنان می رویم. کلی وقت می گیرد تا از خانه بیرون بیاید. در فلکهی لشکرآباد می نشینیم. اول میاحی مقدمه چینی می کند. نمی شود بی مقدمه، امانتی ها را به عدنان داد.
آخر عده ای تاًثیرات منفی بر روی عدنان نسبت به دوستی اش با بهرام بیضایی گذاشته اند. طوری که اگر در همان حال و هوا، بیضایی را می دید دعوایش می کرد. عدنان در ابتدا از بیضایی گلایه کرد و تند و تیز به من گفت: «تو که با بیضایی نسبتی نداری؟…» من هم برای اتمام حجت با این زخمیِ مظلوم، به زبان عربی گفتم: «نه… من…».
ناصر میاحی از عدنان خواست برای مان از بیضایی، سوسن تسلیمی و پشت صحنهی باشو بگوید. عدنان به حرف می آید: «چار ماه فیلمبرداری بود. تو خرم آباد، اهواز، بستان، شمال/ چهل هزارتومان به ما دادن، اون موقع من دوازده سالم بود، سال شصت و پنج… بعد از فیلمبرداری ما رو ول کردن… نمی دونستیم کجاییم، چطور برگردیم اهواز/ من از بیضایی ناراحتم چون ازم سراغ نمی گیره/ تقصیر پدرمه! اگه با سوسن تسلیمی می رفتم، حالا مجبور نمی شدم سر همین خیابون سیگار بفروشم!/ یه بار با پدرم از سرصحنه فرار کردیم و بچه های تدارکات ما را پیدا کردند و برگردوندن/ برای صحنه ای که توی حوض می افتادم ودست وپا می زدم، پدرم رو توی اتاق زندانی کردن تا این صحنه رو نبینه!».
بعد امانتی ها را به او می دهیم. «یک فیلم ویدیویی کاست کوچک از فیلم باشو، چند قطعه عکس از فیلم باشو، یک قالیچه ی کوچک دست بافت، یک کارت پستال که برروی آن نوشته شده است؛ عدنان جان! سال نومبارک…اگر یک روز به اهواز بیام فقط برای دیدنِ توست… دوستت دارم… بهرام بیضایی، بهار۷۸»
عدنان بغض کرده به عکس های معصومیت کودکانه اش از ورای عکس به چهره ی خسته ی محنت کشیده اش نگاه می کند. «زندگیِ من بهرام بیضایی و سوسن تسلیمیه…» این را می گوید و دوباره خیره می شود به عکس…
چهار:
دو سال بعد از این که امانتی های بیضایی را به عدنان رساندم، بهناز جعفری بازیگرسینما به اهواز آمد تا دربارهی عدنان فیلم مستند بسازد. با هم در یک غروب به لشکر آباد رفتیم. مدام از تصویر کودکیِ عدنان صحبت می کرد. می گفت: «باشو خیلی بزرگ شده؟!» رفتیم گشتیم. اما عدنان نبود.
به ما گفتند عدنان زندان است. گفتم: «خانم جعفری، فیلمت را با گشتن دنبال باشو آغاز کن، و در نهایت او را پشت میله های زندان می بینیم». گفت: «این که بر علیه آقای بهرام بیضایی می شود». گفتم: «مگر آقای بیضایی مقصر است؟».
منبع: عصرایران
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- درباره آثار ایرج رامینفر/ تکیه بر پشتوانه نظری، برای رسیدن به نقاط قوت
- دعوت آکادمی اسکار از بهرام بیضایی
- کالبد شکافی کارنامهی سینمایی بهرام بیضایی/ نگاهی به کتاب «موزاییک استعارهها»
- همزمان با زادروز بهرام بیضایی و سالمرگ اکبر رادی؛ «سرفصل» با یادکردی از نصرتالله نویدی منتشر شد
- بهرام بیضایی: من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم از ما گذشته
- اکران «دونده» در جشنواره فیلم ویسکانسین آمریکا
- سینما در ذات خود معترض است/ بررسی تاریخچه «سینمای اعتراضی» در ایران در گفتوگو با احمد طالبینژاد
- عکسی زیرخاکی از حاشیه اجرای نمایش «سلطان مار» بیضایی
- مصایبِ مادرانهی شهربانو/ نگاهی به فیلم «شهربانو»
- «شهربانو» تنها فیلم سینمایی از ایران در جشنواره جهانی سیدنی
- آغاز اکران آنلاین «شهربانو» از ۱۰ اسفند
- تهرانی که اشغال بود/ ادای احترام «خاتون» به بهرام بیضایی
- پروانه نمایش «سه روز و سه قتل» صادر شد/ خانهای با اجسادی مدفون در آن
- باغ را فراموش نکن
- بر سر چهار راه خویشتن
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار
- انیمیشنی درباره لیونل مسی؛ پخش «مسی و غولها» از تلویزیون دیزنی
- کدام شبکههای تلویزیونی ادغام یا منحل میشوند؟
- جشنوارۀ ملی تئاتر اقتباس افتتاح شد/ امید به حضور در خانوادۀ جهانی تئاتر با شناسنامه خاص خود
- فوت بازیگر سرشناس اسپانیایی؛ ماریسا پاردس درگذشت
- معرفی هیأت انتخاب بخش سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم فیلم فجر
- معرفی داوران بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در فجر۴۳
- «کیک محبوب من»، رابطهای رویایی اما تراژیک
- لغو نمایش فیلم “آخرین تانگو در پاریس”
- اسطوره موسیقی هند و یکی از برجستهترین نوازندگان طبلا در جهان درگذشت
- بررسی «ازازیل» و «انجمن اشباح» در شورای صدور مجوز ساترا
- «عزیز» از چهارشنبه اکران میشود/ رونمایی از پوستر فیلم
- مرور آثار سینمایی، تئاتری و مستند «اینگمار برگمان» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- از ۵ دی ماه؛ «علت مرگ: نامعلوم» روی پرده سینما میرود
- بازگشت ژان کلود ون دام با کمدی اکشن/ «باغبان»، ژانویه، انحصاری در فرانسه اکران میشود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ نیکول کیدمن: در سال ۲۰۰۸ بازیگری را رها کردم/ فکر میکردم کارم تقریباً تمام شده است
- انتقاد روزنامه جام جم از تمسخر نام مریم و مسیحیت در فیلم صبحانه با زرافه ها
- بر اساس اعلام سامانه نمایش آنلاین نتفلیکس؛ کمک ۵۲ میلیون دلاری «صد سال تنهایی» به کلمبیا
- معرفی برگزیدگان جشنواره سینماحقیقت هجدهم/ وزیر ارشاد: ما مسئولان خودنظامپنداری را کنار بگذاریم
- نگاهی به جذابیت های ماندگار «ریوبراوو» وسترن با طعم شکلات
- به هر داستانی نباید اطمینان کرد
- وزیر ارشاد : بعضی مسئولان خودنظام پنداری را کنار بگذارند