کریم نیکو نظر منتقد سینما در سازندگی نوشت :
تا قبلِ تماشای «ما همه با هم هستیم» فکر میکردم مهوع ترین صحنه ی غذاخوردن در سینمای ایران بی بُروبرگشت متعلق به «پری» داریوش مهرجویی است؛ همان سکانسی که نامزدِ پری در اصفهان گوشتِ مرغ را به نیش میکشید و پری (و ما) عق میزد(یم) اما بعدِ تماشای «ما همه با هم هستیم» متوجه شدم که سکانسهای غذاخوردن و نوشیدن شخصیت مهران مدیری در فیلم چطور گوی سبقت را از فرهاد جمِ «پری» ربوده؛ آن موجود عجیب، جوری میلُمباند که گاهی فکر میکردم آخرِ فیلم با موقعیتی شبیه «پرخوری» مارکو فرری روبه رو میشویم و این موجود موهوم میترکد و خیال همه را راحت میکند. سکانس پایانی فیلم بود که این پرخوری به اوج اش رسید، جایی که محمدرضا گلزار از مدیری پرسید چرا او را آنجا نگه داشته اند و مدیری از او دعوت کرد تا عصرانه ای با هم «بزنند» و قهوه ای بنوشند. آنوقت بود که تازه دوزاری ام افتاد چطور این سکانسها و این پایان، این پرخوری مداوم و لاینقطع، ماهیت فیلم را برملا میکند. میدانید، ماجرا ساده بود، حتی نیاز به فکر کردن هم نداشت. همه چیز پیش روی ما بود و تمام مدتی که توی سالن نشسته بودیم داشتیم بهش نگاه میکردیم. چشم در چشم، رخ به رخ. اما انگار دلمان نمیخواست باور کنیم. اول اش باورکردنی هم نبود، باید کمی کلنجار میرفتیم تا با خودمان کنار بیاییم. فیلم خودش را افشا کرده بود اما ما گمراه شده بودیم، با آن همه بازیگر و رویداد، الکی سرمان گرم شده بود. باید آن پایان و آن پیشنهاد عصرانه و نوشیدن قهوه را می شنیدیم و می دیدیم تا متوجه همه چیز می شدیم.
فیلم واقعاً خودش را در همان صحنه خلاصه کرده بود: «ما همه با هم هستیم» خیلی رک وراست درباره ی همه ی آن چیزهایی است که «آنها»، تمام عوامل فیلم، ازش لذت برده بودند اما حال «ما»، مایی را که این طرف پرده و دور از هیاهو در حال تماشای فیلم بودیم، بد کرده بود. یعنی چه؟ توضیح میدهم.
۱-همه ی اجزای فیلم تک تک روی کاغذ فوق العاده است؛ کارگردانی دارد به نام کمال تبریزی که کلی فیلم ساخته و دست کم کمدی های معقولی در کارنامه اش دارد، تهیه کننده ای به نام رضا میرکریمی پشتِ فیلم است که هم فیلمساز خوبی است هم آدمی فرهیخته است و جشنواره ای (به قول خودش) در کلاس جهانی برگزار میکند، فیلمنامه نویسان اش دو چهره ی جدید سینمای ایران اند که با یک فیلم کوتاه (نسبت خونی) و یک فیلمِ بلند (جاندار) کلی سروصدا کرده اند، سرمایه گذاری از آن حمایت میکند که حاضر است دستمزدهای قابل توجه پرداخت کند و برای یک فیلم در سینمای ایران نزدیک ده میلیارد تومان پول بدهد، بازیگران مشهوری هم حاضر شده اند با هم کار کنند و نقشهای کوتاهی را بر عهده بگیرند. به اینها تیم فیلمبرداری و طراحی صحنه و گریم حرفه ای را هم اضافه کنید. همه ی اینها یعنی تشکیل یک تیم ازپیشبرنده، تیمی که روی کاغذ شانس موفقیت اش بالاست، چیزی شبیه رئال مادریدِ دو سالِ پیش که هم بازیکنان اش ستاره بودند هم مربی اش. پس کار کردن در «ما همه با هم هستیم» برای تک تک عواملش یک کار جالب با یک گروه خوب و مشهور بوده، همراه با دستمزدی معقول و شاید معرکه. سازنده های فیلم با همین فرصت ویژه، همین موقعیت خاص و طلایی، «حال» کرده اند، با همان چیزهای نادیدنی پشت پرده ی سینما که در نهایت باید تأثیرش روی پرده ی سینما دیده شود. در واقع در ازای لذت و سود و هر منفعتی که میبرند باید ذره ای از حس خوشی را به مخاطبانش منتقل کنند. این خواست منطقی است، همه ی آنها دور هم جمع شده اند که درنهایت یک «فیلم» بسازند؛ با هم به تور گردشگری نرفته اند که فقط خودشان «حال» کنند. اما ماجرا انگار چیزی در حد همین تورهای لاکچری به اروپا بوده و کسی توضیح نداده که باباجان، این همه پول فقط خرج خوشتیپی و شهرت شما نشده است. واقعیت ماجرا ساده است، آنها جلو و پشت دوربین خوش میگذراندند چون در تیم برنده بازی میکردند و همه چیز برای آنها خوشایند بود اما ما در تیم بازنده ها بودیم چون نمیفهمیدیم که آنها شیفته ی چه چیزِ شده اند. آنها همه با هم بودند و ما هم با هم، هر کدام در دو جبهه ی مختلف، در دو سنگر متفاوت. آنها پول خوبی گرفته بودند تا فیلم بازی کنند و داشتند لذت میبردند و ما داشتیم بابت لذت بردن آنها پول میدادیم اما فیلمی نمیدیدیم. تفاوت همین بود، دیدن یک موقعیت از دو جایگاه دور از هم. فکر میکنم مدیری واقعاً داشت از آن غذاهای رنگارنگ لذت میبرد، احتمالا غذای خوشمزه ای میخورد و لیسیدن انگشتها و ملچ مولوچ اش از ته دل بود اما ما از این لذت چیزی نمی فهمیدیم، که بیشتر دچار دل آشوبه میشدیم و این را به حساب سیرمونی نداشتن شخصیت میگذاشتیم. لذت آنها بی معنی بود چون مربوط نبود به ذات فیلم، به آنچه که روی پرده بود، بیشتر مربوط بود به ایدهآلهای ذهنی و فرصت کم نظیر کارکردن با این گروه و خلاصه کلی مسئله ی بی ربط به خود فیلم. حاشیه ی «ما همه با هم هستیم» از همینجا شروع شد، از اینکه بهای ماجراهای خارج از سالن سینما را باید تماشاگر می پرداخت. برای همین انگار به شکل ناخودآگاه «ما همه با هم هستیم» تعبیری از «پرخوری» مارکو فرری شد؛ یک اقتباس مُقید به شرع از فیلمی درباره ی لذت و شکمبارگی که در نهایت به انزجار از آن منتهی میشود. این خواستِ سازنده های «ما همه با هم هستیم» نیست، اصلاً بهش فکر هم نکرده اند اما نتیجه اش درست همان است، تماشاگر از لذتی که آنها میبرند متنفر میشود چون احساس میکند سرش کلاه رفته و چیزی از آن همه جنجال، از آن همه ملچ مولوچ افراطی آدمها در فیلم را حس نمیکند.
۲- راز فیلم همین است، چیزی برای لذت بردن موجود نیست. من یکی با این امید به سینما رفته بودم تا از تماشای یک فیلم پرستاره لذت ببرم و حدس میزدم با یک کمدی سروکار دارم که قدری میخنداند و مثل تمام فیلمهای کمال تبریزی بعد کلی متلک گویی به دولت و دستگاههای مختلف عقب گرد میکند و پیامی اخلاقی صادر میکند. می بینید، آماده بودم تا با کلیشه ها هم روبه رو شوم. اما فیلم به شکل عجیبی دست اش خالی بود، هیچ قصه ای وجود نداشت چون شخصیتی در آن وجود نداشت. بله خب، میفهمم که «ما همه با هم هستیم» قصه ای فانتزی و انتزاعی دارد و در یک موقعیت بی زمان و مکان میگذرد. متوجهم که با اثری شبیه «خیابانهای آرام» روبه روییم که معلوم نیست کجای دنیا اتفاق میافتد و قرار است موقعیتی کاریکاتوری ببینم. اما اینها دلیل نمیشود که فیلم از منطق انسانی و اساساً حیات هم دور و تهی شود و سرمان کلاه بگذارد. «ما همه با هم هستیم» چیزی جز یک ایده نیست که این ایده را هم در برخورد با «طعم گیلاس» به دست آورده: اگر در فیلم عباس کیارستمی یک نفر به دنبال مرگ بود و همه ی آدمها تلاش میکردند او را به نوعی پشیمان کنند، در فیلم تبریزی همه به دنبال خودکشی اند و یک نفر میخواهد همه را به زندگی برگرداند. اما این فقط یک ایده است، خوب یا بد همین یک خط است. چنین چیزی باید ساخته و پرداخته شود، باید مثل یک ساختمان پِی داشته باشد و تکه تکه و آجربه آجر بالا برود و شکل بگیرد. این کار بدون ساخت شخصیت ممکن نیست. ما با فیلمی پست مدرن روبهرو نیستیم که همه ی قراردادها را کنار بگذارد، با برداشت مبتذلی از فیلمی معرکه روبه روییم که فقط خودش خیال میکند حرف تازه ای زده. شما اگر بخواهید موجودی فضایی شبیه ئیتی هم بسازید اول باید شخصیت خلق کنید، باورپذیرش کنید، با علت و معلول سراغ ماجراها بروید و همه چیز را منطقی جلوه بدهید. هیچ قصه ای در خلأ شکل نمیگیرد اما «ما همه با هم هستیم» در خلا شکل گرفته، با این تصور که چند شوخی و موقعیت کمیک، فیلم را کمدی میکند. تبریزی هم با طراحی فضایی کارتونی و اغراق در وجوه مختلف سعی کرده کمی این خلأ را بپوشاند اما ماجرا این است که همه ی اینها شبیه بزک دوزک میمانند. هم بازیگرها هم آن نورهای زردی که کنار سایه روشنها در کابین هواپیما دیده میشوند و همه چیز را «خوشگل» میکنند، هم طراحی صحنه، کیفیت را بالا نمیبرند که انگار دارند حفره ها را میپوشانند تا تماشاگر متوجه عمق ماجرا نشود، که نفهمد هیچ چیزی وجود ندارد. جالب است که حتی ساختار فیلم علیه خودش عمل میکند، همان اول میگوید که هواپیما سقوط کرده و معلوم میشود که تلاش آن یک نفر بیگناه هم مؤثر نبوده بنابراین حتی مایه های تعلیق هم از بین میرود. میدانید چرا؟ چون هیچ کدام از اینها مهم نیست، چون فیلم «خیال» میکند «حرف» مهمی دارد اما در واقع دارد برهنگی اش را میپوشاند، دارد خودِ واقعیاش را مخفی میکند تا کسی پی نبرد که چیزی جز همان معرکه گیری و شوخیهای دمدستی و چند جمله ی مثلاً بامزه درونش وجود ندارد. اما کمی که از فیلم میگذرد مشخص میشود این پادشاه هم لباسی تناش نیست، که پادشاه لخت است، که این همه سروصدا پوچ است و قرار نیست سرگرم شوند، بخندند یا مثل عوامل فیلم «لذت» ببرند و «حال» کنند.
۳-فیلم البته صادق است، صداقتی کم نظیر در لابه لای پلانهایش موج میزند. صداقت فیلم کجاست؟ در همان تصویری که غیرمستقیم از جامعه ی غیرمولد ارائه میدهد، از جامعه ای مبتنی بر نامها و متوقف شدن در آنها، از چهره هایی برجسته که ناتوان اند از تعریف کردن یک قصه. وقتی فیلم را میبینید مدام به این فکر میکنید که چطور این همه چهره، این همه آرتیست و هنرمند و اینهمه آدم باتجربه دور هم جمع شدهاند اما نفهمیده اند که چیزی دستشان نیست، که فیلم بی منطق است، که همه چیز از اساسا خالی بندی است، که فقط ادعاست و پُر است از حرفهای دهان پُرکن اما توخالی و تهی. بعد وقتی دقت میکنید میبینید که این همان مشکل اجتماعی است که کل کشور درگیر آن است، بی تحرکی و سکون و رخوتی که صرف هزینه های گزاف هم نمیتواند چیزی خلق کند، که تولید نمیکند و با مونتاژ و سرهم بندی چند جنس محصول نهایی را با قیمت گزاف میفروشد. لطفاً از کیفیت نماها، بازیها، میزانسن و دکوپاژ حرف نزنید. این فیلم مثل جنینی است که قبل تولد مرده، سروشکل یک فیلم را دارد اما روح ندارد. اجرا کمکی نکرده به اینکه با اثری تأثیرگذار روبه رو شویم، که بخندیم یا ناراحت شویم یا اصلا حسی را تجربه کنیم، که فیلم فارغ از ما، مای تماشاگر، کارش را انجام داده و تمام شده است. سود فیلم در تولید بوده نه در اکران. فیلمی که فرم ندارد هیچی ندارد حتی اگر با بهترین بازیگران و عوامل سینما ساخته شده باشد. مهران مدیری و گلزار که هیچی، اگر در «ما همه با هم هستیم» لورل وهاردی و آنتونی هاپکینز و راجر دیکینز و تلما اسکون میکر هم کار میکردند کاری از دستشان برنمی آمد. آشپزها هم برای پختن غذا، موادخام را میپزند، آنها به مارک محصولات اکتفا نمیکنند.
۴- گفتم که، «ما همه با هم هستیم» به شکل عجیبی صادق است و این صداقت فقط مربوط به ناتوانی سلبریتیها در تولید محصول نیست، که فیلم انگار استعارهای از زندگی حرفهای عوامل اش هم هست؛ همه سوار هواپیماییاند که قرار است سقوط کند، هیچکس به روی مبارک اش نمی آورد که این پرواز آخر است اما تک تکشان میدانند که این پرواز مرگ است. کمتر فیلمی این قدر سرراست، این قدر صریح و بی پرده خودش را افشا کرده بود، همیشه حائلی وجود داشت و کمی ابهام کار را درک و مقایسه را دشوار میکرد اما آنهایی که سوار این هواپیمایند خوب میدانستند قرار است سقوط کنند اما برایشان مهم نبوده. آنها از مسیر لذت برده اند نه از پایان!
۵- صحنه ای در فیلم «شبی در کازابلانکا» هست که در آن هارپو مارکس با یک دستاش دیواری نصفه نیمه را گرفته است. پاسبان محل سراغ او می آید و از او میپرسد که آنجا چه میکند. هارپو میگوید دیوار را نگه داشته تا نریزد. پلیس که فکر میکند هارپو سربه سرش گذاشته و او را مسخره کرده با باتوم به او حمله میکند و هارپو دیوار را رها میکند و در میرود. همان موقع است که دیوار، آن دیوار نصفه نیمه ی وسط شهر، فرو میریزد و معلوم میشود که او، هارپوی نازنین، واقعا مراقب بوده تا آن دیوار نریزد! راستش موقعیت ما درست شبیه همین هارپو مارکس است که لام تاکام حرف نمیزد اما درست ترین کارها را انجام میداد. ما به این سینما تکیه نداده ایم، آن را گرفته ایم تا نریزد. اما وقتش است تا آن را رها کنیم.
*تیتر مطلب نام فیلم تازه ی خسرو معصومی است که از قضا تبلیغاش قبلِ شروع «ما همه با هم هستیم» پخش میشد.
یک نکته ی مجهول
میدانید، خیلی سعی کردم بعد تماشای فیلم همه چیز را توجیه کنم. با همه چیز کنار آمدم، حتی فکر کردم که فیلم بامزه ای دیده ام، فیلمی عمیق که حرفهای مهمی میزند، فیلمی اجتماعی و مهم. همه چیز توجیح شد جز یک چیز، یک شخصیت عجیب در فیلم که نمیدانم چیست و کیست. قصه کاملا روشن است؛ مسافران یکی یکی بعد سقوط هواپیما در جایی شبیه سایت ستاره شناسی حاضر میشوند تا شخصی از آنها بازجویی کند. همه با رنگ پریده و چشمانی گودرفته شبیه مردگان هستند و با ترس روبه روی او مینشینند. اما این شخصیت عجیب درحالیکه غذا میخورد با آنها حرف میزند. او دستیاری هم دارد که دستگاه دروغ سنج به آدمها وصل میکند و گاه بامزه هم میشود و سلفی میگیرد یا چیزهایی را جابه جا میکند. این موجود/ شخصیت/ بازجو نامی هم ندارد و از همه سؤال میپرسد و به کسی جواب نمیدهد. او واقعا کیست؟ فرشته ی مقرب است؟ چه کسی نقش فرشته را به مهران مدیری میدهد؟ آدم است؟ پس چطور اختیار بازگشت همه به زندگی دست اوست؟ شیطان است؟ چه جور شیطانی است که از آدمها بازجویی میکند؟ خود مدیری میداند نقش چه کسی یا چه چیزی را بازی کرده؟ مهم بوده اصلاً؟
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- /اختصاصی سینماسینما /هشدار غلامرضا موسوی نسبت به گسترش سانسور ملوک الطوایفی در سینمای ایران
- انتقاد بازیگر کرمانی فیلم «ما همه با هم هستیم» از فحاشی عدهای از کرمانیها به او
- گفت وگوی سینماسینما با کامبیز نوروزی درباره ممنوعیت نمایش فیلم ماهمه با هم هستیم در کرمان
- دادستانی دستور داد: توقیف فیلم سینمایی «ماهمه باهم هستیم» در کرمان
- آرش خوشخو:ماهمه با هم هستیم به نسبت ۴-۵ فیلم اخیر تبریزی از همه بهتر است/این فیلم قابلیت تفسیرهای نمادین دارد
- گفت وگوی سینماسینما با کمال تبریزی درباره حواشی فیلم ماهمه با هم هستیم
- ۳ فیلم اکران عید فطر در میان ۵ رکورد افتتاحیه سینمای ایران/ «ماهمه با هم هستیم» رکورددار دهه ۹۰
- کمال تبریزی :فیلم خانم یایا را خیلی دوست دارم و جزو کارهای خوب آقای کاهانی است
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش