سینماسینما، آیدا مرادی آهنی:
همه مسئله ما با عشق این است که در کمتر مواقعی باب طبعمان از آب درمی آید. جست و جویش می کنیم و نیست؛ چندان راغبش نیستیم و به سراغمان می آید. بازیمان می دهد. گاهی دهان کجی زندگی به نظر می رسد و در لحظاتی بزرگترین اتفاقی که بعد از مدت ها برایمان افتاده است. ایزابل یکی از همین دوره ها را می گذراند. عاشق مردی شده و هیچکس را اندازه او نمی خواهد و از هیچکس اندازه او رنج نمی کشد؛ همان قصه همیشگی عشق های رنج آور. استاندال گفته بود عشقْ نوعی جنون است که دست کم تا حدی ما را نسبت به سرشت معشوق و موقعیت خودمان کور می کند. بماند که این جور وقت ها هیچ وقت نمی بینیم چه موقعیت مبتذلی داریم، چه رنجی به جانمان می دهیم، چه اندازه خُرد می شویم و چه اندازه حواسمان نیست. خلاصه که برای ایزابلْ روزگار گیج کننده ای است. وینسنت یک مرد قلدر و خوشگذران و خودخواه است که وقت زیادی برای این عاشق دیوانه ندارد. معلوم است که زنش را رها نخواهد کرد. ایزابل مثل همه عاشقان زجرکشیده بالاخره می فهمد که تنها یک زنگ تفریح برای معشوق است؛ در پشتی است، حیاط خلوت است. بهانه وینست این است که نمی تواند همه کارهایی را که دوست دارد، انجام بدهد و ایزابل خوب می داند که بودن با او اصلا جزو کارهای دوست داشتنی وینست نیست. این مرد آزارش می دهد، حتی او را به گذشته اش هم بدبین می کند.
این ماییم که همه چیز را می فهمیم و با لجبازی عاشقانه که از جنون عشق می آید، همه چیز را پیچیده تر می کنیم. بدبختی وقتی سر عاشق ها آوار می شود که مثل ایزابل می فهمند عاشقِ همان وجود نامطلوب و رفتارهای آزاردهنده معشوق شده اند. اینجا ما و عشقْ به یک اندازه برای خودمان خطرناکیم و یک ذره قدرت برای خلاص شدن از دست هیچ کدامشان نداریم. آنوقت دیگر آن دوست قدیمی که هر بار توی مغازه ماهی فروشی ما را می بیند و با یک خروار کلمات محبت آمیز از ما می خواهد بعدازظهری مهمانش باشیم و به هزار زبان می فهماند که ما را دوست دارد، از نظرمان می تواند برود به جهنم. از خودمان می پرسیم چرا عشق آنجا که باید باشد -منظورمان آنجایی است که ما می خواهیم- نیست؟ و آدم وقتی دنبال عشق است، نابه سامانی ها و بدبیاری هایش را پشت گوش می اندازد. ایزابل با دیدن لکتور، با ساعتها حرف زدن با او، گمان می کند این دفعه باید راه را درست آمده باشد. مرد جوان از جنس وینست نیست، مشتاق و گرم و صمیمی است؛ همان خصوصیاتی که اندک مقداری اش هم می تواند آدم های تنها را جذب کند و فریبشان بدهد. از همان ابتدا هم چیزی توی بعضی رابطه ها هست که مثل یک شبح دور و اطراف هر دو نفر یا حداقل یکی از آنها پر میزند، و در مورد ایزابل و مرد جوان، از اول این شک وجود دارد. ایزابل می داند چه می خواهد، هم از مردها و هم از رابطه هایش؛ منتها مردهای زندگی او هیچ کدام از خواسته هایشان خبر ندارند. ایزابل در رابطه به دنبال عشق است و آنها برای فرار از زندگی روزمره و شکست های گذشته و فراموشی، به دنبال رابطه اند. همین است که هیچ چیز با هیچ چیز جور درنمی آید؛ نه، عشق هیچ وقت آنجا که می خواهیم نیست. مرد جوانْ نمونه دیگری از وینسنت است، یک خودخواهِ دیگر که فکر می کند رابطه باید همان طور که او می خواست و توی فانتزی ها و رویاهایش بود شروع می شد، نه آن طور که خواست و میل ایزابل بوده. این طور که پیداست، نه تکلیف ما با عشق، و نه تکلیف عشق با ما مشخص است. فکر می کنیم ایزابل تازه دارد یاد میگیرد که با کسی مثل وینسنت چطور برخورد کند، اما در حقیقت ایزابل آدم دیگری شده است، این حجم از بار عشق در چند ماه معیارهای او را عوض کرده. شاید از خودش می پرسد اصلاً حسی که به وینسنت داشت، عشق بود یا یک هوس پرشور، که اگر کمی بیشتر فاصله گرفته بود، آنوقت همه رابطه شان خیلی سریع تر فرو می ریخت. استاندال می گوید اگر حواسمان جمع باشد، اگر آن نکته را به یاد داشته باشیم که عشق چشمانمان را می بندد، و البته اگر مقداری بخت و اقبال هم همراهمان باشد، از کسی که اسمش را گذاشته ایم معشوق، فاصله می گیریم. برای ایزابل این سه «اگر»، هرچند کمی دیر، اما به بار می نشیند. این موقع است که تنهایی و بی صحبتی هم روی سر آدم آوار می شود. ایزابل آنقدر حرف توی دلش مانده که منتظر نمی شود دوستش از دستشویی به سالن رستوران برگردد. از آن رابطه بیمار و از رنج هایی که به خودش داده، حرف می زند، بلکه این اعتراف کمی سبکش کند. این یکی از بهترین صحنه های فیلم، و بازی فوق العاده ژولیت بینوش است. تنها در چند ثانیه، شور را به چهره ما می آورد و سریع آن را با غم جایگزین می کند، همان طور که هوای آفتاب و ابر؛ گریه می کند، می خندد، لبخند می زند و چشمان ناامیدش را به گوشه ای می دوزد، و دوباره شاد است، و دوباره… از دنیا و آدم های خودخواهش خسته است ایزابل. مرد جدید یعنی سیلوان می تواند همان باشد که منتظرش بود؟ با وجود تمام احساس و شوری که به سراغ ایزابل می آید، این ماجرا هم به نظر قصه ای تکراری یا حداقل با پایانی تکراری به نظر می آید. نفر بعد چطور؟ می شود آدم مطمئنی باشد؟
«بگذار آفتاب بیاید تو» به ما می گوید که تکرار تجربه ها گاهی روش خوبی برای کارکشته شدن نیست. تجربه های زیاد در عشق های متعددْ فرسوده و گیجمان می کنند؛ دیگر اعتماد به نفس نداریم، و روی هوش و درکمان از آدمها حساب نمی کنیم. این جور مواقع معمولاً دوستانمان هم خسته شده اند، یا مثل خود ما دیگر جدیمان نمی گیرند. عجیب نیست که سر از پشت میز یک رمال دربیاوریم و از او بپرسیم که به که باید اعتماد کرد؟ که عشق کجاست؟
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- انتخاب هیات رییسه جدید انجمن تهیهکنندگان مستقل سینما
- رقابت ۲۸۵ فیلم در ۳ بخش انیمیشن، مستند و بینالمللی اسکار نود و هفتم
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟