تاریخ انتشار:1397/10/04 - 08:21 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 102071

ندا سیجانی در ایران نوشت:نیم قرن از آنچه به گفته او ادای دینش به موسیقی بود می‌گذرد و حال با دلی آرام و بی‌دغدغه نظاره گر آیندگان موسیقی ایران است، جوانانی که به گفته بیژن کامکارچشم‌انداز موسیقی کشورمان هستند.

  او زاده ارومیه و پرورش یافته درآغوش پدری که تاریخ موسیقی، نامش را به ثبت رسانده است؛استادحسن کامکار. نغمه‌های موسیقی با همان گویش زیبای کردی ازهمان روزهای کودکی در گوش او زمزمه می‌شد؛ گویی لالایی‌هایی برخاسته ازدل طبیعت است. موسیقی با فرهنگ و مردم کردستان عجین است و در این خطه از ایران زمین، کمتر افرادی هستند که با هنرموسیقی بیگانه باشند، به مانند خانواده کامکارها که میراث بزرگ پدریشان موسیقی است و در وجود نسل‌های بعد هم همچنان جاری و باقی خواهند ماند.

هر کدام از اعضای این خانواده برگی از تاریخ موسیقی ایران هستند چرا که معرف بخشی از هویت هنر اصیل ایران بوده‌اند. مانند استاد بیژن کامکار، فرزند دوم خانواده و نوازنده دف، رباب، تار و خواننده موسیقی فارسی و کردی. بدون آنکه بخواهد یا علاقه‌مند باشد ساز تار را به‌دست گرفت و آرام آرام به جرگه موسیقیدانان پیوست. ابتدا در رادیو سنندج با برنامه ای که محتوای آن برای کودکان بود و بعد آن با تجربیاتی که در کنار خانواده در زمینه موسیقی کسب کرد توانست در رادیو فرهنگ و هنر کردستان فعالیت خود را به‌صورت جدی‌تر ادامه بدهد. اما آغازگر یا بهتر است بگوییم نقطه عطف زندگی هنری‌اش آشنایی با زنده یاد محمد رضا لطفی بود و آنچه درکانون چاووش و در گروه‌های شیدا و عارف برای او رقم خورد و آلبوم‌هایی که درکنار استادان بزرگ چون محمد رضا لطفی، محمدرضا شجریان، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، شهرام ناظری و… تولید و منتشر شد ماحصلش به آن دوران بر می‌گردد.

صحبت از بیژن کامکار بسیار است اما در کنار تمامی این حرف‌ها، نکته قابل تأمل همنشینی ساز دف در کنار دیگر سازهای اصیل ایرانی بود،چرا که تا آن زمان دف درخانه‌نشینی به سر می‌برد و صدایی از دف در هیچ ارکستری شنیده نمی‌شد و بیژن کامکارمهم‌ترین نقشی که ایفا کرد این بود که ساز دف را برای اولین بار به اجراهای عمومی وارد کرد.

بیژن کامکار اکنون پا به ۷۰ سالگی گذاشته است. او متولد ۲۸ آذر سال ۱۳۲۸ است. سالروز تولد او انگیزه‌ای شد تا گپ کوتاهی با استاد کامکار داشته باشیم و از فرصت‌هایی که در زندگی‌اش از دست داده تا آرزوی اجرای آخرین کنسرتش با حضور یاران قدیمی. هانا کامکار فرزند استاد بیژن کامکار‌زاد روز پدرش را این‌گونه پیام می‌دهد:  به دست‌هایت مدیونم، که نوازش برادر بزرگترم «دف» را آموختی… به گام هایت مدیونم، که برای ما بود… به حنجره‌ات مدیونم، که آموختی بی‌صدا، آواز بخوانم…

با گذشت ۵۰ سال از زندگی هنری شما آیا به آنچه  خواسته قلبی تان در عرصه موسیقی بوده دست یافته‌اید؟

 من ۷۰ ساله شدم اما در تمام این سال‌ها یکی از نصیحت‌های پدرانه‌ام به شاگردانم این است، هیچ‌گاه فرصت‌ها را از دست ندهید، چرا که دوباره به دست نمی‌آید. من موقعیت‌های بسیاری در زندگی‌ داشتم که از دست رفت و دیگر امکان رسیدن به آن مهیا نشد.

 زمانی که انقلاب شد، به‌همراه تعدادی از دوستان در «کانون چاووش» در حال آموختن و تلمذ بودیم و هر کدام از ما به علاوه کسانی که با چاووش در ارتباط بودند هفته‌ای یک یا دوبار کنسرت برگزار می‌کردیم و به‌دلیل شرایط موجود آن دوران به این نتیجه رسیدم اگردر زمینه موسیقی کاری تولید نکنیم آرام آرام از صحنه موسیقی حذف می‌شویم. چرا که رادیو و تلویزیون اجازه نداد تولیدات ۶۰ سال موسیقی ایران راه خود را ادامه بدهد آن هم به اتهام اینکه این آثار مربوط به دوران پهلوی بود.

بنابراین در مجموعه چاووش و در گروه‌های«شیدا» و «عارف» و همچنین گروه خانوادگی خودمان «کامکارها» تنها تلاش و فکر و ذکرمان تولید آثار موسیقی بود. درواقع معطوف شدن به این کار سبب شد بسیاری از موقعیت‌های خوب زندگیم را از دست بدهم آن هم به ضرورت احوال انقلابی آن روزها.

 من علاوه براینکه در یک خانواده هنرمند متولد شدم و پرورش یافتم با هنرمندان بزرگ کرد و فارس چون خانم سیما بینا، استادان محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، رضوی سروستانی و دیگر بزرگان موسیقی ایران آشنایی داشتم و همین امر سبب شده بود شناخت بیشتری در موسیقی کسب کنم.

علاقه‌مندی‌ام به استادم محمدرضاشجریان سبب شد تکنیک موسیقی و ردیف‌های آوازی را در محضرایشان بیاموزم، همچنین به‌دنبال یادگیری ادبیات، تئاتر و… نیز رفتم اما شرایط حاکم در دوران انقلاب سبب شد متأسفانه تمامی این فرصت‌ها را از دست بدهم و کلاس‌هایی که با استاد شجریان داشتم تعطیل شد. البته در همان زمان و با همت دوستان آنقدر در زمینه موسیقی کار انجام دادیم که کمی وجدانم آسوده خاطر است. نکته دیگری که دوست دارم به آن اشاره کنم و حمل بر خودستایی نیست این است که من عاقبت ‌بخیرترین نوازنده ایران هستم؛ روزی که ساز دف به دست گرفتم به این امید بودم بتوانم به هزاران نفر نوازندگی دف را بیاموزم اما امروز میلیون‌ها نفر نوازنده دف در ایران هستند.

آن روز این حرف شعارنبود بلکه آرزوی من بود که به آن رسیدم و از بسیاری جهات خوشحال هستم، چرا که دیگر هیچ تعهدی در قبال اینکه کسی نواختن دف یاد بگیرد یا نگیرد ندارم به این دلیل که شاگردانم و دیگر عزیزان و دوستان آنقدر به زیبایی و با تکنیک در آموزش دف پیشرفت کرده‌اند که خیالم آسوده است. بسیارخوشحالم تا به امروز، عمری که از خدا گرفته‌ام بیهوده هدر نرفته و حال که به سن بازنشستگی رسیده‌ام به‌نظر می‌رسد باید تمامی کارهایم را تعطیل کنم چرا که انجام دادن هر کاری در این سن به مانند مداد و پاک‌کن می‌ماند و همه کارهای گذشته‌‌ام را پاک می‌کند.

البته ارتزاق زندگی هنرمند از طریق هنر است و فعالیت ما برای گذران زندگی بوده و اگر منبع درآمدی برایم پیدا شود زمین هنر را می‌بوسم و کنار می‌گذارم و آن را به جوانان واگذار می‌کنم.

به عقیده من موسیقی در ایران به لحاظ کمی رشد بسیاری داشته ولی از نظر کیفی یک مقدار گمراه شده اما می‌دانم مسیر خود را پیدا خواهند کرد.

یک زمان وحشت داشتیم اگر بخواهیم به گذشته برگردیم چه خواهد شد اما امروزه می‌بینیم تمامی ردیف‌های موسیقی چون نورعلی‌ خان برومند، علی اکبر شهنازی، عبدالله دوامی و… قابل دسترس است و هر گاه که مردم از شنیدن موسیقی‌هایی که امروز زیاد به گوش می‌رسد خسته شدند و خواستند تجدید ‌نظری داشته باشند و به عقب برگردند خوشبختانه تمام این نت‌ها و موسیقی‌ها درمرکز حفظ اشاعه، وزارت ارشاد و نزد ما موجود است و حتی نمونه‌ای از موسیقی ما نابود نشده است.

اگر ۲۰ سال پیش تمام تهران را می‌گشتید تنها ۴ کلاس موسیقی وجود داشت ولی درحال حاضر اغراق نباشد در هر محله‌ای یک کلاس موسیقی است. یک زمان بیژن کامکار تنها دف‌‌نواز ایران بود اما امروزمیلیون‌ها نفر دف می‌نوازند یا دیگرسازها چون عود، سنتورو… بنابراین در این زمینه هیچ مشکلی نیست اما آنچه ما را آزار می‌دهد به لحاظ کیفی است که متأسفانه خود مردم هم دراین باره بی‌تقصیر نبوده‌اند و به قول معروف آب در آسیاب آن طرفی‌ها ریختند و موسیقی به لحاظ کیفی مصرفی شده است.

اشاره داشتید موسیقی به لحاظ کمی رشد بسیاری داشته که البته به بخش آموزشی برمی‌گردد، اما تولیدات آلبوم موسیقی جدی نسبت به سال های ابتدایی انقلاب بسیار کاهش یافته این به چه دلیل است؟

به عقیده من در هر چیزی که سرمایه‌گذاری درست و مداوم شود شکستی نخواهد بود اما متأسفانه در موسیقی جدی ما سرمایه‌گذاری وجود ندارد. ۱۵۰ شبکه تلویزیونی و ماهواره‌ای برضد موسیقی سنتی فعالیت می‌کنند و ما زورمان به تولید یک نوارکاست آن هم موسیقی سنتی که پرچم موسیقی ایران است نمی‌رسد! خود من به‌دلیل شرایط بد بازار موسیقی نتوانستم تعدادی از آلبوم هایم را منتشر کنم چرا که تمامی سرمایه‌گذاری‌ها برآلبوم‌های پاپ، راک، جاز… است جز آلبوم موسیقی سنتی. البته مخالفتی با این سبک موسیقی‌ها ندارم و نباید زحمات و تلاش‌های فریدون شهبازیان را نادیده گرفت. ایشان موسیقی پاپ خوب را به بازار موسیقی وارد کردند.

به هر حال شرایط روزگار این چنین است. متأسفانه وضعیت بد اقتصادی و سیاسی سبب شده مردم رو به موسیقی‌های مصرفی بیاورند تا کمی شاد باشند.

دوستی به من می‌گفت موسیقی ما غم‌انگیز است گفتم اگر غم‌انگیز نباشد جای ایراد دارد، تمام تاریخ ما پر شده از رنج، غم و جنگ، با وجود این مگر می‌شود موسیقی دراین مملکت پراز نشاط و شادی باشد، اما من به‌عنوان یک موزیسین در همان غم و حزن شادی می‌بینم؛ آن زمان که استاد شجریان می‌خواند« روز وصل دوستداران یاد باد / یاد باد آن روزگاران یاد باد» من شکوه و عظمت را در آن می‌بینم.

متأسفانه ما مردم ایران درهمه چیز رنگ، لباس و غذا تنوع ‌طلب هستیم جز انتخاب موسیقی و هیچ تعادل و تنوعی درگوش کردن موسیقی نداریم. هر نوع موسیقی می‌تواند هم خوب باشد هم بد و اگر با دیده بصیرت و بینش دقیق به آن نگاه شود می‌توان زیباترین نوع آن را گوش داد. با یکی از دوستان که در وزارت فرهنگ کار می‌کند در مورد حلال و حرام بودن موسیقی صحبت می‌کردیم، به ایشان گفتم اگر با دیده بصیرت و با بینش دقیق به هر چیزی نگاه نکنید حرام می‌شود و اگر با دیده بصیرت نگاه شود حلال است. همچنین که در دین هم به همین صورت است. دین زیباترین و خداپسندانه ترین راه برای نزدیک شدن به خدا است اما اگر با دیده بصیرت نگاه نکنیم می‌شود داعش که آنچه جنایت بود انجام داده و اگر با حس معرفت و عاطفه نگاه کنیم آن گاه می‌شود آیت‌الله طالقانی.

درموسیقی هم به همین شکل است اگر با دیده بصیرت نگاه کنید می‌شوید بنان، قوامی، شجریان و بالعکس آن موسیقی‌های مصرفی.

 اگر به ۵۰ سال گذشته برگردید باز هم موسیقی را انتخاب می‌کردید؟

 بله صددرصد. یک روز همسرم (نجمه تجدد) از من سؤال کرد هوشنگ برادرم را تعریف کنم و من گفتم هوشنگ ۵۰ سال زود و ۵۰ سال دیر به دنیا آمده است. خالق آهنگ «کجایید‌ای شهیدان خدایی» اگر ۵۰ سال زودتر به دنیا می‌آمد ابرمرد موسیقی ایران بود و اگر ۵۰ سال دیرتر به دنیا می‌آمد شنونده‌های خود را پیدا می‌کرد. اتفاقاً خود او هم براین نظر است آثارش ۵۰ سال بعد آن هم اگر یک رنسانس اتفاق بیفتد آن زمان مردم متوجه می‌شوند کارهایی که هوشنگ ساخته چه بوده است. در حال حاضر موسیقی مصرفی و تبلیغی دنیا را فراگرفته و هیچ کاری از دست ما ساخته نیست. ما سختی‌ها و رنج‌های بسیاری کشیدیم تا به امروز رسیدیم. روزگاری ما را با اسلحه از روی صحنه پایین آوردند اما امروز جوانان براحتی کنسرت برگزار

 می‌کنند.

با این حساب باید منتظر بمانیم تا انقلابی دیگر در هنر به وجود آید تا آیندگان درک بیشتری از آثار هنرمندان قدیمی داشته باشند.

آثاری که ما ساخته‌ایم به مانند کتاب‌های مرجع است، مثل دایرهالمعارف دهخدا که ممکن است هر خانه و خانواده‌ای سالی یک‌بار به آن رجوع کنند. البته بخشی از این آثار به خواسته مردم هم بوده اما آن آثاری که به‌عنوان مرجع است برای آیندگان خواهند ماند تا یک زمان  که رنسانس فکری بین مردم ایجاد شود و نگرشی به گذشته داشته باشند.

با گذشت این سال‌ها آیا فکر می‌کنید ادای دینتان به موسیقی را انجام داده اید؟

در سال‌های اخیر به خاطر مشکلاتی که برای دستم به وجود آمد و مجبور شدم چندین بارعمل کنم کلاس‌هایم را تعطیل کردم. اما اگر احساس می‌کردم بازهم به حضور من نیاز است وظیفه‌ خود می‌دانستم با همان مشکلات دست درد تدریس کنم این کار را انجام می‌دادم اما دیگر چیزی باقی نمانده که آموزش بدهم و با خیال راحت زمین هنر را می‌بوسم و کنار می‌گذارم نه به این خاطر که خسته شدم بلکه دیگر به سن بازنشستگی رسیده‌ام و بهتراست در خانه بنشینم و از باقی‌مانده زندگی‌ام لذت ببرم.

ما قدرت و شور و هیجان جوانی مان را در هنر گذاشتیم و دیگر نوبت جوانان است که از تجربیات ما بهره ببرند.

اگر بخواهید آخرین کنسرت خود را برگزار کنید دوست دارید با حضور چه کسانی باشد؟

فرقی نمی‌کند اما بسیار دوست دارم با تمام دوستانی باشد که از ابتدای انقلاب با هم عهد بستیم و از خود گذشتیم تا بتوانیم موسیقی را حفظ کنیم با همان دوستان در کنار هم جمع شویم حتی برای آخرین بار هم شده عزیزان نازنین حسین علیزاده، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، کیخسرو پورناظری، زیدالله طلوعی، هادی منتظری، برادران خودم و…همه دور هم جمع شویم و کنسرت خداحافظی‌ام را با خواهش و تمنا و دست‌بوسی مردم برگزار کنم.

آرزویتان برای مردم چیست؟

برای مردم کشورم آرامش آرزومندم؛ شنیده‌ام سرانه مطالعه در کشور دو دقیقه در سال است از شنیدن این صحبت‌ها افسرده می‌شویم اما این موضوع دلیل دارد و قطعاً بدون آگاهی نیست. مطالعه، آرامش و آسایش فکری می‌خواهد که ما نداریم. از همه اینها گذشته می‌گویند مطالعه خود را ژانربندی کنید شما بگویید چه ژانری را انتخاب کنیم؟ عاشقانه، در حال حاضر خود من اگر لیلی و مجنون را بخوانم حالم بد می‌شود چون عشقی نمانده، تاریخ بخوانم! چه تاریخی، من به این تاریخ شک دارم مردم ما بی‌اعتماد شده‌اند. به نظر من عشق و تاریخ دروغ است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها