سینماسینما، ایلیا محمدینیا: گاهی حال فیلمی آنقدر خوب است که منتقد ترجیح میدهد اگر فیلم عیب و ایرادی داشت، سکوت کند و خود را به حال خوب فیلم بسپارد. «رضا» ساخته علیرضا معتمدی از همین دست فیلمهاست. لازم نیست با خودت کلنجار بروی که ایرادی پیدا کنی. وقتی حسوحال فیلمی خوب باشد، تماشاگر خود را به آن میسپارد تا حال خودش هم همانند فیلم خوب شود. درست مثل خوردن یک ساندویج در اغذیهفروشیهای قدیمی اطراف خیابان انقلاب که وقتی گرسنه باشی، از کباب رستوران نایب هم دلچسبتر میشود. البته فیلم «رضا» نه ساندویج خوشمزه اما بیکیفیت اغذیهفروشیهای میدان انقلاب، که ساندویچی باکیفیت در فستفودهای شیک بالای شهر تهران است با طعم ساندویچهای خوشمزه زمان کودکیمان که عجیب مزهاش هنوز زیر زبانمان وول میخورد. علیرضا معتمدی در فیلم «رضا» نشان داد که خیلی خوب ذائقه مخاطب عادی و در عین حال جدی سینما را میشناسد. او در کنار سحر دولتشاهی بدون پیچیدگیهای رایج این دست گفتوگوها به پرسشها پاسخ گفتند.
فیلم «رضا» تمام شاخصههای یک فیلم جذاب در اکران عمومی سینماها شامل بازیگران شناختهشده، داستانی جذاب و مهمتر از همه حال خوب فیلم را دارد. چرا از همان ابتدا به جای پروانه ویدیویی برای پروانه سینمایی اقدام نکردید که مشکلی برای اکران عمومی فیلم نداشته باشید؟
علیرضا معتمدی: به خاطر اینکه به من مجوز کارگردانی نمیدادند.
چرا؟
علیرضا معتمدی: موقعی که من به دنبال دریافت مجوز فیلمسازی بودم، شرایط سختی برای صدور مجوز وجود داشت. البته از شانس بد من وقتی یک ماه از فیلمبرداری فیلمم گذشته بود، این شرایط سخت برداشته شد. اما آن زمان آنقدر شرایط سخت بود که من مطمئن بودم آنها به من مجوز کارگردانی نخواهند داد. درنتیجه نمیخواستم وقتم را بیهوده بابت گرفتن مجوز تلف کنم. ضمن اینکه در آن روزها در شرایطی بودم که به تنها چیزی که فکر میکردم، این بود که من باید این قصه «رضا» را بسازم.
تلاشی برای گرفتن مجوز نکردید؟
علیرضا معتمدی: با تعدادی از دوستان مطلع در حوزه اخذ مجوز کارگردانی حرف زدم و گفتم من به جز سابقه فیلمنامه نویسی و چند دستیاری در فیلم و البته یکی دو تا فیلمی که حدود ۱۵ سال قبلتر ساخته بودم، فعالیت دیگری نداشتم. که گویا کافی نبود.
چه چیزی لازم بود که به شما مجوز بدهند؟
علیرضا معتمدی: میگفتند از آخرین فیلمی که ساختی، نباید بیشتر از سه سال بگذرد. باید سابقه سه دستیاری در سینما را میداشتم که آخرینش باید در محدوده سه سال پیش باشد که خب من این سابقه را کامل نداشتم. از طرفی میگفتند سهمیه مجوز امسال مثلا شش فیلم اولی است. گفتند اگر دنبال مجوز هستی، باید اردیبهشت سال آینده مراجعه کنی که من نمیتوانستم صبر کنم، چون میخواستم فیلمبرداری را به هر شکلی شروع کنم. برای من مهم بود که فیلمم را بسازم. درنتیجه خودم را درگیر این مناسبات نکردم، چون معتقدم نمیشود مثلا به شاعری گفت شما فعلا شعر نگویید تا اردیبهشت سال آینده تصمیمگیری کنیم. معتقدم فیلمسازی هم مثل قصه یا شعر گفتن یک کار خلاقانه است. درنتیجه تصمیم گرفتم با پروانه ویدیویی کار را شروع کنم.
بسیاری از کسانی که با مجوز ویدیویی کار فیلمسازی را شروع میکنند، ابتدا میخواهند خودشان را درگیر پروژه سبکتری کنند تا آماده فیلم سینمایی شوند، که البته بیشتر ناشی از عدم اعتمادبهنفس کافی آنهاست. اما به نظر میرسد این مسئله با توجه به گفتههای شما در موردتان صدق نمیکند.
علیرضا معتمدی: اینگونه نبود که بخواهیم یک فیلم ویدیویی بسازیم که آماده فیلم سینمایی شویم. فیلم با وجود اینکه عوامل فیلمنامه را دوست داشتند و حاضر شدند با یکچهارم یا یکپنجم دستمزدشان در آن حضور داشته باشند، فیلم کمهزینهای نبود. بخش عمده هزینه فیلم صرف ساختن دکورهایی شد که در فیلم چشمنواز هستند، اما با صرف هزینه ساخته شدند.
مثل لوکیشن خانه رضا؟
علیرضا معتمدی: بله، ما سه ماه تمام برای طراحی و ساخت دکور در آن خانه وقت و هزینه گذاشتیم. خانه یک اسکلتی بود که ما آن را برای فیلم ساختیم. ما به فیلم «رضا» به عنوان یک پروداکشن سینمایی نگاه کردیم.
سحر دولتشاهی: برای خود من که در فیلمهای سینمایی پرهزینه حضور داشتم، فیلم «رضا» یک اثر کامل و جدی بود.
فیلم رضا از آن دست فیلمهایی است که حال خوبی دارد و این احساس به مخاطب فیلم هم منتقل میشود. برای شما که میدانم بلند و کوتاهی نقش در درجه دوم اهمیت بعد از کیفیت نقش پیشنهادی به شما قرار دارد، فیلمنامه «رضا» حائز چه ویژگیهایی بود که حضور در آن را پذیرفتید؟
سحر دولتشاهی: همچنان که اشاره داشتید، حال خوب فیلم در فیلمنامه «رضا» هم بود. من شناخت کمی از آقای معتمدی داشتم، اما فیلمنامه آنقدر برای من جذاب بود که دوست داشتم در فیلم حضور داشته باشم. برای من همچنان که گفتید، کوتاهی یا بلندی نقش چندان اهمیتی ندارد. کیفیت نقش اهمیت زیادی دارد و در فیلمنامه «رضا» این کیفیت نقش بود که اهمیت داشت.
چه وجهی از شخصیت فاطی در فیلم «رضا» برایتان جذاب بود؟
سحر دولتشاهی: کاراکتر فاطی را خیلی دوست داشتم. واقع امر این است که خیلی دوست دارم شبیه فاطی باشم. ما کمتر کاراکتری شبیه او در سینمای ایران میبینیم. او میداند چه چیزی از زندگیاش میخواهد. حتی زمانی که نداند، باز هم این حق را به خودش میدهد. به نظرم این ویژگی او فاطی را خیلی جذاب میکند. مدتی است با فضای تلخ فیلمنامههایی که به من پیشنهاد میشود، مشکل پیدا کردهام. اینکه تمام حرفهای عالم قرار است در یک فیلمی زده شود، مرا خسته میکند. فیلمنامه «رضا» و نقش من اینگونه نبود. صادقانه بگویم مردد بودم، چون پیشنهادم این بود که خود آقای معتمدی در فیلم در نقش رضا حضور نداشته باشد.
البته خوب شد که پیشنهاد شما پذیرفته نشد.
سحر دولتشاهی: دقیقا، چون یکی از نقاط قوت فیلم حضور او در نقش رضا بود، که خیلی خوب در فیلم نشست. او فضای فیلم را خیلی خوب میشناخت و به نظرم درستترین اتفاق فیلم بود.
به نظرم در مورد بازی شما هم باید گفت که تلاش داشتید بازی شما چندان به چشم نیاید.
سحر دولتشاهی: من جزو بازیگرانی هستم که اصطلاحا اَکت دارم. در واقع بازیگری هستم که بازیام جلوه و نمود بیرونی زیادی دارد. سعی کردم نقش را بازی نکنم. معتقدم کوچکترین نقشه یا مهندسی در رابطه با نقش میتوانست به آن لطمه بزند. چون «رضا» فیلم لحظهها بود، به نظرم آمد زندگی جاری در فیلمنامه خیلی مهمتر است. درنتیجه نباید خیلی اکت خاصی داشته باشم، و البته در این مسیر کارگردان فیلم مراقبت میکرد.
جهان فیلمنامههایی که نوشتید و دیگران کارگردانی کردهاند، با فیلمنامه «رضا» که خودتان ساختید، آنقدر با هم متفاوتاند که آدم احساس میکند دو نفر مختلف این فیلمنامهها را نوشتهاند.
علیرضا معتمدی: فیلمنامههایی را که نوشتم و دیگران کار کردند، میتوان به دو بخش تقسیم کرد. نخست فیلمنامههایی که خودم آنها را دوست داشتم و مثل فیلمنامه «رضا» نوشته شدند، اما مثل «رضا» ساخته نشدند. خیلی از فیلمنامههای من به این شکل حرام شدند. در بسیاری از مواقع درخواست داشتم به علت ضعف ساختاری فیلمهایی که بر مبنای فیلمنامههای من ساخته شدهاند، اسم من در تیتراژ فیلمها نیاید. بخش دیگر فیلمنامههایی بود که نوشتم تا کسب درآمد کنم.
به نظرم «رضا» تفاوتی ماهیتی با سایر فیلمنامههای شما دارد.
علیرضا معتمدی: درست اشاره کردی. من یک رمان نوشته بودم که داستان «رضا» یک فصل از آن رمان است. موقعی که نوشتم، خیلی تصویری و سینمایی بود. نوشتن که تمام شد، مردد بودم آن را چاپ کنم یا نه. تصمیم گرفتم آن را تبدیل به فیلم کنیم، با همان قالبی که در رمان بود، یعنی با یک آدمی همراه میشویم و همان احوالات روحی را با او تجربه میکنیم. به همین جهت هم هست که نوع روایت در آن بیشتر از اینکه شبیه روایت در سینما باشد، شبیه قصه و ادبیات است.
این احساس سرخوشانه و عاشقانه عجیب و غریب در فیلم از کجا ناشی میشود؟ از ذهنتان تراوش کرده یا جایی دیده یا شنیده بودید، یا اینکه از دل تجربیات شخصی خودتان میآید؟
علیرضا معتمدی: همه ما در زندگی خودمان تجربیات گوناگونی را تجربه میکنیم. نمیخواهم این مسئله را به تجربیات شخصی خودم وصل کنم. من میخواهم از طرحهایی که در فیلم داشتم، حرف بزنم. مهمترین ایدهای که در نوشتن این قصه داشتم، این بود که روایتی امروزی از یک عشق امروزی را روایت کنم. در واقع میخواستم بر مبنای عشق مثلا شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون با نگاهی امروزی فیلمی بسازم. به نظرم عاشقهای امروزی اگر در عشقشان شکست هم بخورند، دیگر در کنج انزوا عزلت نمیگزینند، بلکه به زندگی خود میپردازند، چون زندگی ادامه دارد. درست است به هر دلیلی عشقش به شکست منتهی شده است، اما ردپای عشق همواره با او هست.
سحر دولتشاهی: در واقع این عشق زمانی خاص میشود که سرشار از احترام است. در فیلم «رضا» نگاه به عشق نگاه ویژهای است. این عشق پر از رهایی و آزادی است. گفتن واژه امروزی در اینباره شاید درست باشد، چراکه دیگر عاشق کوه را نمیکند. رضا به زندگیاش بعد از جدایی ادامه میدهد، اما به نظرم خیلی نگاه سالم و محترمی به این مقوله دارد.
علیرضا معتمدی: عشقی است که از ذهن پاک نمیشود. این آزادی که خانم دولتشاهی اشاره کرد، به نظرم مهم است. عشق الزاما یک رابطه دو طرفه نیست. اگر یک طرفی عاشق نبود، به این معنی نیست که تو هم دیگر عاشقش نیستی. این آزادی را برایش قائل هستی که او تو را نخواهد. اما شما روی دوست داشتنت میایستی. این خود نکته جذابی برای من بود. دلم میخواست این امر در فیلم گفته شود. چیدمان کل فیلم در خدمت همین حرف بود.
رضا عشقی امروزی را بر مبنای عشقهای برآمده از گذشته از ادبیات ما نشان میدهد، با روایتی که نسبت به گذشته ادبیات ما کلاسیک نیست.
علیرضا معتمدی: در واقع این هم یک جور سایه آن عشق کلاسیک است، و من سعی کردم در قصهای که رضا در طول فیلم در حال نوشتن آن است، نشان دهم. در فیلم لایههای مختلفی را شاهد هستیم. یکی زندگی امروز و مدرن بود. دیگر مفهوم اسطورهای نگاه به عشق بود. به لحاظ ساخت و سروشکل فیلم دوست داشتم یادآور قصههای قدیمی باشد. همیشه با فیلمبردار و طراح صحنه فیلم در اینباره صحبت میکردم که فکر کنید که ما در حال ساختن یک قصه از «هزارویک شب» هستیم. چون میخواستم فیلمم پر از رنگ و جادویی و شبیه داستانها باشد.
خانم دولتشاهی، یکی از نقاط قوت فیلم بازی بازیگران آن است. درباره شیوه تمرین برای بازی در فیلم و چگونگی مواجهه با نقشتان در فیلم بگویید.
سحر دولتشاهی: به نظرم یک بخش مهمی از کار بازیگر و کارگردانی در فیلمنامه اتفاق میافتد. در این فیلم برای مواجهه با نقشم نقشه دقیقی را در اختیار داشتم. همین امر کار مرا برای ایفای نقش فاطی راحتتر میکرد. بله، ما تمرین میکردیم. اتودهای مختلفی اجرا شد، اما همچنانکه گفتم، فیلمنامه کاملی را در اختیار داشتیم که کار را راحت میکرد. گاهی در یک فیلم برای ایفای یک لحظه از فیلمنامه باید زحمات زیادی بکشم، چراکه نشانی درستی از نقش در فیلمنامه نیامده است. در بعضی از فیلمها درک نمیکنم چرا باید در این صحنه گریه کنم، یا واکنشی دیگر داشته باشم. باید با خودم یک تخیل قوی را سر صحنه ببرم تا آن را دربیاورم. در فیلم «رضا» اینگونه نبود. نشانیها در فیلمنامه درست آمده بود و من خیلی درست سرجای نقشم قرار گرفتم.
به نظرم رسید که تمامی سکانسها یک بار گرفته شده و به تکرار نرسیده است. گویی قرار بود با یک بار حضور در مقابل دوربین همان حسی که در آن لحظه خلق میشود، به ثبت برسد.
سحر دولتشاهی: از یک منظر درست میگویید. گاهی اوقات بازی نکردن و طراحی نکردن و چیدمان نداشتن واقعا کار سختتری است. من به عنوان سحر دولتشاهی اگر قرار باشد پشت تریبونی حرف بزنم، صدایم میلرزد، اما در ایفای نقش اینگونه نیستم. برای من یک بخشی از بازیگری است که فکر کنم دیگر این من نیستم. درباره نقش رضا هم آنقدر آقای معتمدی کاراکتر را میشناخت و در فیلمنامه درست نوشته شده بود که بازی من و خیلی از بازیگران به جای اینکه اَکت باشد، ریاکشن بود.
از همان ابتدا برای ایفای نقش رضا انتخاب خودتان بودید؟
علیرضا معتمدی: نه، یک پروسه سخت و دشوار برای انتخاب نقش رضا اتفاق افتاد. من حدود هشت ماه روزهای برزخی را پشت سر گذاشتم که چه کسی نقش رضا را ایفا کند. موقعی که نوشتم، فکر کردم درستش این است که خودم این نقش را بازی کنم. هر کسی هم فیلمنامه را میخواند، پیشنهاد میکرد من آن را بازی کنم.
چرا چنین پیشنهادی میکردند؟
علیرضا معتمدی: چون روحیات و نگاه رضا را در فیلم به من خیلی نزدیک میدانستند. ولی واقعا دلم نمیخواست این کار را بکنم. چراکه فیلم اولم بود و به اندازه کافی ساختن فیلم اول ترسناک بود. یک زمانی به بازی یک بازیگر حرفهای فکر کردم، اما بعد منصرف شدم.
چرا؟
علیرضا معتمدی: با توجه به فضای فیلمنامه این کار عملی نبود. به چهرههای جدید فکر کردم. مدتها در میان هنرمندانی از حوزه موسیقی، تئاتر و نقاشی جستوجو کردم. با آنها بدون آنکه بدانند، معاشرت و نشست و برخاست کردم، اما نتوانستم کسی را پیدا کنم، و درنهایت به قول دیالوگی در فیلم کار سخته را انجام دادم. اما اینگونه نبود که واقعا مطمئن باشم خودم نقش رضا را بازی کنم.
شما نگران نبودید که خود کارگردان میخواهد نقش رضا را بازی کند؟
سحر دولتشاهی: خیلی هم نگران بودم. میگفتم با فیلمنامه به این خوبی شما باید روی کارگردانی تمرکز کنید. فیلم اولشان هم بود و نگرانی من بیشتر هم شد. از طرفی بلد نبودم در لفافه خواسته خودم را بگویم و صراحتا خواستهام را مطرح کردم.
علیرضا معتمدی: من خیلی نگران نبودم، چون میدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. از کارگردانی خودم نگران بودم، اما برای بازی نگرانی نداشتم. اما بقیه نگران بودند. فیلم آماده فیلمبرداری بود که خانم دولتشاهی به من گفتند میخواهید یک بازیگردان در فیلم باشد، که این از صد فحش هم برای من سنگینتر بود. به ایشان گفتم مهمترین کار یک کارگردان نظارت و راهنمایی بازی بازیگر فیلمش است.
چه کار کردید که نگرانی خانم دولتشاهی از بابت بازی خودتان را رفع کنید؟
علیرضا معتمدی: چند روز پیش از اینکه بازی او در فیلم شروع شود، چند سکانس از بازی من فیلمبرداری شد. آنجا اتاق مونتاژ داشتیم. همان چند سکانس را به ایشان نشان دادم که دید و گفت حالا خیالم از بابت بازی نقش رضا راحت شد.
سحر دولتشاهی: راشهای بازی را دیدم و گفتم مشکلی نیست، اما صادقانه تا لحظهای که نسخه کامل فیلم را ندیده بودم، همچنان نگران بازی او بودم. اما بعد دیدن فیلم خیالم راحت شد.
درباره انتخاب بازیگران فیلم، بهویژه خانم دولتشاهی، کمی توضیح دهید.
علیرضا معتمدی: به نظرم یکی از بهترین مجموعه بازیهایی که من در فیلمهای مختلف دیدم، در فیلم «رضا» اتفاق افتاد. من تجربه فیلمسازی نداشتم و این خیلی مهم بود که بازیگران فیلم به من به عنوان کارگردان و بازیگر اطمینان کنند، که خوشبختانه فیلمنامه را دوست داشتند. بعد خودشان را در اختیار نقششان در فیلم قرار دادند. برای ایفای نقش فاطی دلم میخواست حتما بازیگری شناختهشده باشد که با خلقیات و خواستههای من به عنوان کارگردان همراه باشد. خانم دولتشاهی با عملکرد حرفهای خود به من خیلی اعتمادبهنفس میداد. او خیلی از ایدههایی را که به جذابیت نقشش کمک میکرد، کنار گذاشت و خود را در اختیار نقشی که از او میخواستم، گذاشت. سکانسهای زیادی بود که میتوانست به جذابیتهای فاطی اضافه کند، که ما در تمرین آنها را حذف کردیم، چون میخواستیم مخاطب کمکم فاطی را کشف کند. پذیرفتن این محدودیتها برای یک چهره شناختهشده سینما در فیلمِ کارگردانی که فیلم اولش را میسازد، راحت نیست، اما خانم دولتشاهی فداکارانه پذیرفت.
ستاره پسیانی هم حضور خوبی در فیلم داشت.
علیرضا معتمدی: بله، خانم پسیانی از تئاتر میآید و طبعا روی متن تاکید دارند و دیالوگها را حفظ میکنند. روز اولی که قرار بود کار را با ایشان شروع کنم، گفت چه صحنهای را باید بگیریم؟ هفت صفحه از فیلمنامه را نشان دادم که باید گرفته شود. برای لحظاتی وحشت کرد، اما با تمرین آنگونه که مدنظرم بود، صحنهها را گرفتم، و چه خوب از عهده کارها برآمد. یکی از تجربیات فیلمنامهنویسی من این بود که هر کجای فیلمنامه که تاکید زیادی میشد، فیلم خراب میشد. با وجود اینکه فیلمنامه کاملی در اختیار داشتم، اصلا دلم نمیخواست فیلمنامه بیکموکاست اجرا شود. برای اینکه آن زندگی که لازم بود در فیلم جاری باشد، کشته میشد.
به نظرم سکانس ناهار رضا و فاطی از همین سکانسهایی باشد که مدنظرتان است؟
علیرضا معتمدی: آن سکانس را خیلی دوست دارم. حدود سه روز طول کشید که ما این سکانس ۱۰ دقیقهای را بگیریم. این سکانس حدود ۱۰ تا ۱۱ صفحه را در بر میگرفت، که بههرحال بازیگر از عهده ایفای نقشش برمیآمد، اما من نمیخواستم با این سکانسها اینگونه برخورد کنم، چون همچنانکه گفتم، میخواستم حس جاری زندگی در آن احساس شود.
چه کار میکردید؟
علیرضا معتمدی: ما یکسری قرارهایی با هم میگذاشتیم. یکسری جملات کلیدی وجود داشت که من میخواستم حتما گفته شود. یک تعداد مضامینی وجود داشت که حتما باید درباره آنها حرف زده میشد.
برای این بخشها مثالی میزنید؟ بخش عمده مخاطبان مجله را کسانی تشکیل میدهند که علاقهمند به سینما هستند و احتمالا بعد دیدن فیلم متوجه ظرافتهای موجود در آن نشده باشند. مثالهای شما به درک بهتر آنها از فیلم کمک میکند.
علیرضا معتمدی: سکانسی که فاطی برای ناهار به خانه رضا میآید، اینکه فاطی رفته هند و رضا اشاره به هند رفتنش میکند و درباره غذایی صحبت میکنند، مهم نبود در لابهلای این حرفها چه چیزی به هم میگویند.
در واقع هند رفتن فاطی اهمیت داشت؟
علیرضا معتمدی: بله، و یک تعداد دیالوگهایی که میبایست گفته میشد. اینکه مامانت رو دیدی یا برادرت رو دیدی دیگر آنقدر اهمیت نداشت که کلمه به کلمهای که در فیلمنامه آمده را ذکر کند. فیلمنامه آنقدر دقیق نوشته شده بود که همان دیالوگها گفته میشد، اما توالی آنها اهمیتی نداشت. غیر از این قرارهایی که ما با هم داشتیم و دیالوگهایی که مهم بود و در ادامه داستان اهمیت پیدا میکرد، بقیه چیزها در لحظه شکل میگرفت و در خدمت متن اصلی بود. درنهایت سکانسهای ما تنها ۲۰ درصد با اصل فیلمنامه متفاوت بود. اما اجرای آن خیلی پویا و زندهتر بود، که این بخش کار برای من خیلی حائز اهمیت بیشتری بود.
مواردی هم بود که نتیجه مورد نظرتان حاصل نمیشد؟
علیرضا معتمدی: بله، من حدود ۱۰ دقیقه از پلان سکانسهایی را که با بازیگران دیگر به جز خانم دولتشاهی و پسیانی گرفته بودم، حذف کردم، چراکه به من اطمینان نکرده بودند و متن را کامل حفظ کرده بودند، و چون یک چیزی را در ذهنشان آماده داشتند، نمیتوانستند حس جاری زندگی را به مخاطب منتقل کنند.
سحر دولتشاهی: درباره همان سکانس ۱۰ دقیقهای در خانه رضا در فیلمنامه به اسم غذای مورد نظر هندی اشاره شده بود، اما چیزی درباره نحوه پخت و تهیه نیامده بود، که من همان روز از گوگل جستوجو کردم و بخشی از طرح تهیه را در فیلم آوردم. یکی از سکانسهایی که به این شیوه گرفته شد و به نظرم درخشان بود، سکانسهای حضور رضا داوودنژاد بود. بهرغم اینکه دیرتر از بقیه به گروه پیوسته بود، اما خیلی خوب از عهده نقشش برآمد.
این شیوه برخورد با بازیگران و مواجهه آنها با نقش سختتان نبود؟
سحر دولتشاهی: من عاشق کارهای سخت هستم. البته نه کارهای سختی که نتیجه مورد نظر را نداشته باشد. سختی کار آنجایی است که من بازیگر به فیلمنامه و کارگردان اعتماد کنم، که البته این اعتماد در فیلم «رضا» جلب شده بود. بازیگری که از تئاتر آمده باشد، خیلی به بداهه کار کردن عادت دارد. برای من این شیوه کار کردن سخت نبود.
از کارگردان و فیلمنامهنویس «رضا» هیچوقت نپرسیدید که علت جدایی فاطی از رضا چیست؟ ما در طول فیلم درباره علت جدایی فاطی چیزی دستگیرمان نمیشود. فقط در جایی رضا به مادر فاطی میگوید که او مرا دوست ندارد و من با این مسئله کنارآمدم، شما هم کنار بیایید.
سحر دولتشاهی: من عاشق این چیزهایی هستم که علت ندارد. واقعا چه اهمیتی دارد دلیلش چه چیزی است. مسئله فیلم چیز دیگری است. اینکه برای هر چیزی دلیلی بیاوریم، تخیل را از بین میبرد. به نظرم این اتفاق جادوی سینما را کم میکند. نیاوردن علت جدایی فاطی شما را اذیت کرد؟
میفهمم قصه فیلم درباره عشق و تنهایی یک آدم عاشقپیشه است که بیاعتبار شدن قراردادهای کاغذی هم باعث نمیشود ذرهای از عشق او کم شود.
سحر دولتشاهی: همیشه همینگونه است. شما مگر میدانید در مواجهه نخست با ویولت او چرا ناراحت است؟
ویولت یکی مثل فاطی است که در نخستین مواجهه با رضا اشک خود را پاک میکند و ما در ادامه فیلم متوجه میشویم از یک رابطه عشقی شکست خورده بازمیگردد.
علیرضا معتمدی: ماجرای فیلم از زمانی شروع میشود که فاطی رفته، درنتیجه لزومی نداشت ما به گذشته بپردازیم. اما همین که فاطی به بهانههای مختلف برمیگردد، نشان میدهد یک مهر و علاقهای هنوز وجود دارد. چنانکه در پایان فیلم به رضا میگوید: «نمیدونم چی میخوام.» در این مقطع از زندگی، فاطی تکلیفش با خودش معلوم نیست. ما نمیدانیم چه اتفاقی برای او افتاده است، و بههرحال دچار یک تردید است. اما از آن طرف، رضا هنوز تردید ندارد. به نظرم همین مقدار برای نشان دادن این موقعیت کافی بود.
بعد از رفتن فاطی رضا وارد یک رابطه عاشقانه با ویولت میشود، اما وقتی فاطی برمیگردد، بدون اینکه بگوید آمده است که بماند، رضا خیلی زود پیامی برای ویولت میفرستد که فاطی برگشته و دیگر نمیتواند با او ادامه دهد، هر چند دوست دارد رابطهاش را حفظ کند. به نظرم رضا خیلی زود نسبت به آمدن فاطی واکنش نشان داد.
علیرضا معتمدی: رضا دروغهای زیادی در فیلم میگوید، اما نمیتواند به عشق خیانت کند. درنتیجه نمیتواند به ویولت نگوید.
اما رضا مطمئن نیست که فاطی میماند.
علیرضا معتمدی: بله، خودش هم به ویولت میگوید نمیدانم میماند یا نه، اما خود را ملزم میداند به ویولت ماجرا را بگوید. رضا همه کار میکند، اما به عشق خیانت نمیکند.
من عشق رضا را باور کردم، با او همراه شدم، با او ناراحت شدم، اما در یک شعاع گستردهتر از مخاطبان فیلم به نظرتان عشق رضا خیلی ایدهآلیستی نیست؟
علیرضا معتمدی: به نظرم هر کسی که عاشق باشد، رفتارش همینگونه خواهد بود. رضا را وقتی از بیرون نگاه کنید، فکر میکنید آدم بیخیالی است. زنش او را ترک کرده و او به سراغ این یا آن دختر میرود و بهظاهر زندگی خوشی دارد، اما وقتی به خلوتش میرسیم، قضاوتمان تغییر میکند. البته منکر شدت و ضعف آن در میان آدمهای مختلف نمیشوم، و این طبیعی است.
یک اتفاق جالب در فیلم «رضا» ارتباط بین معماری و قصه فیلم بود. وقتی قرار باشد صحنههایی از فیلمی در اصفهان بگذرد، ما حتما با تصاویری کلیشهای و تکرارشونده از چهلستون و زایندهرود بگیرید تا منارجنبان و سیوسه پل روبهرو خواهیم شد. اما شما ما را با بخش دیگری از معماری اصفهان آشنا کردید که برای ما تازگی داشت. در تلفیق این تغییر نگاه به معماری شما رابطه فاطی و رضا را هم نشان دادید، که گویی مخاطبِ خود را دعوت میکنید همانند معماری غیرکلیشهای که در فیلم هست، او رابطه رضا و فاطی را از زاویه غیرتکراری و کلیشهای ببیند و قضاوت کند. نمیدانم شما تا چه حد با این تحلیل موافق هستید.
علیرضا معتمدی: این استفاده از معماری آگاهانه بود و ما درباره خیلی از چیزها در فیلم همین کار را کردیم. مثلا موسیقی غالبی که در فیلم وجود دارد، موسیقی غربی است. غیر از دو سه آوازی که داریم، که آن موسیقی شهر است. وقتی میخواستم فیلم را در اصفهان بسازم، با خودم قرار گذاشتم اصفهان را آنجور که دیده نشده، به تصویر بکشم. میخواستم این تاثیر را بگذارد که شبیه عشق رضا شود. برای من فاطی و آن شهر یکی هستند؛ مثل همان قصهای که در فیلم روایت میشود و دختری به دنیا میآید که نامش را اصفهان گذاشتند.
رضا در سراسر فیلم آدمی عاشقپیشه است. وقتی فاطی از او جدا میشود، تغییری در زندگیاش دیده نمیشود. در واقع دچار تحول نمیشود. همان رضای اول فیلم را در انتها میبینیم، اما به نظر میرسد این موضوع درباره فاطی صدق نمیکند. او دوست دارد برگردد، هر چند مردد است، چراکه احساس میکند تنها در کنار رضاست که میتواند عشق را لمس کند.
علیرضا معتمدی: آنجا جایی است که قصه رضا، قصهای که در حال نوشتنش بود، تمام میشود، اما قصه زندگی رضا تمام نمیشود. به نظرم موقع برگشتن از خانه مهمانی اصلا اینجوری نیست که فاطی تصمیم گرفته باشد بماند.
سحر دولتشاهی: به نظرم فاطی ممکن است بارهای دیگر بخواهد برگردد. فیلم بیشتر از اینکه اهمیت برگشتن را تاکید کند، بر اهمیت زندگی کردن تاکید دارد.
سکانس خانه رضا به نظرم یکی از جذابترین لوکیشنهای فیلم بود. دکوپاژها و میزانسنها آنقدر حسابشده و دلنشین بود که مخاطب احساس میکرد همراه با فاطی و رضا دور میز ناهار نشسته؛ با این تفاوت که کسی ناهار را به او تعارف نمیکند.
سحر دولتشاهی: برای من و کل گروه لوکیشن خانه رضا بهشدت جذاب و پر از انرژی بود. گویی همه چیز در این خانه یکدست و عالی پیش میرفت. خانه پر از ایدههایی است که به بازیگر امکان کار و به کارگردان امکان میزانسن میداد.
غیر از لوکیشن، اهمیت دکوپاژ در حین نوشتن فیلمنامه و در حین انجام کار در آن است که خانه و فیلمبرداری آن را جذاب میکند. چقدر روی این پلان سکانس بلند ۱۰ دقیقهای کار کردید؟
علیرضا معتمدی: خیلی وقت صرف این کار شد. در واقع آن سکانس انگیزه من برای تولید فیلم «رضا» بود. خیلی برای حرکات دوربین و بازی بازیگران کار کردم. ما در آنجا تقطیع نور داریم. هیچ کار نوری در لابراتوار شکل نگرفت. همه چیز سر صحنه اتفاق افتاد. از زمانی که فیلمنامه را مینوشتم، این ایده را داشتم که هر سکانس را چگونه بگیرم. هر چند در حین کار ممکن بود دکوپاژ تغییر کند.
سحر دولتشاهی: در لحظه ممکن بود چیزهایی تغییر کند.
علیرضا معتمدی: ما دکوپاژ آهنین نداشتیم. یک ایده کلی داشتم، اما سر صحنه بنا بر حسی که لازم بود در فیلم احساس شود، تغییراتی میدادم. همه چیز در خدمت این بود که اجرای بهتری را شاهد باشیم تا آدمها بهتر دیده شوند.
درباره طراحی صحنه فیلم بگویید.
علیرضا معتمدی: به نظرم کیوان مقدم در طراحی فیلم کامل و بینقص بود. خانه رضا در فیلم معجزه این فیلم است. خانه در واقع یادآور فاطی و عشقی است که دیگر نیست. کیوان هم مثل بقیه بچههای گروه آنقدر قصه را دوست داشت و با آن ارتباط برقرار کرده بود که ناخودآگاه هر کاری در طراحی فیلم میکرد، درست بود. همه چیز خانه بنا بر ضرورت فیلمنامه تغییر کرد؛ از اتاق خواب تا پنجرهها و کمد دیواری، همه چیز ساخته شد.
شما الان که فیلم را دیدید، از نتیجه کار راضی هستید؟
سحر دولتشاهی: خیلی راضی هستم.
قبل از شروع تولید فیلم چه حسی داشتید؟
سحر دولتشاهی: همیشه نگران بودم مخاطب فاطی را پس بزند. مشکلی با نقش منفی نداشتم. نمیخواستم فاطی آنقدر دوستنداشتنی باشد که نتوان به او حق داد.
سال گذشته در فیلمی حضور نداشتید. علتش تئاتر «بینوایان» بود، یا پیشنهاد دندانگیری نداشتید؟
سحر دولتشاهی: «بینوایان» برای من خیلی اتفاق ویژهای بود. خیلی دوست داشتم در یک کار موزیکال بازی کنم، و بابت حضور در این نمایش حدود سه تا چهار ماه من تمرین آواز کردم.
اما فیلم بازی نکردید؟
سحر دولتشاهی: ریتم من تغییر کرده است. زمانی دو سه فیلم بازی میکنم و زمانی یک وقفه به خودم میدهم، و من این وقفه را دوست دارم، هر چند نمایش «بینوایان» چند ماه را صرف خودش کرد.
قصد ندارید فیلم تازهای را شروع کنید؟
علیرضا معتمدی: تصمیماتی دارم.
در همان فضای فیلم «رضا» خواهد بود؟
علیرضا معتمدی: شباهتهایی با فیلم «رضا» دارد، اما قصهاش متفاوت است.
زمانی گفته بودید فیلم ساختن خیلی کار سختی نیست، هنوز هم همین اعتقاد را دارید؟
علیرضا معتمدی: شوخی کردم. من بابت آن حرف خیلی تاوان دادم. به نظرم فیلم ساختن کار خیلی سختی است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- چهار فیلم جدید با ترکیب تازهای از بازیگران روی پرده سینماها
- عشق از راه میرسد/ نگاهی به فیلم «چرا گریه نمیکنی؟»
- «داریوش» ۲۷ تیر میآید
- جزئیات سریال «افعی تهران» اعلام شد
- درباره انتقاد شدید کارگردان چرا گریه نمیکنی از فیلمیران پخش کننده فیلمش
- گفتوگو با علیرضا معتمدی کارگردان «چرا گریه نمیکنی؟»/ تروما را به تجربه خلاقه و رهاییبخش تبدیل کردم
- ثبت قرارداد اکران «چرا گریه نمیکنی» و «سلفی با رستم»
- تقلید زندگی/ نگاهی به فیلم «ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا»
- کارگردان به ملت رفت اما به نشست خبری نه!/ تهیهکننده «چرا گریه نمیکنی؟»: مگر بازیگران این فیلم من را به سینما آوردند؟
- نخستین تصویر و اطلاعات از فیلم پر بازیگر جشنواره فجر/ «یادگار جنوب» آماده نمایش شد
- «چرا گریه نمیکنی؟» علیرضا معتمدی در جشنواره فجر نمی تواند حضور داشته باشد
- حضور سینمای هنروتجربه ایران در سه جشنواره جهانی
- فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» به جشنواره فرانسوی بلفورت راه یافت
- فیلمبرداری «چرا گریه نمیکنی؟» به پایان رسید
- «آتابای»؛ فرجام مردی که از عشق تمرد کرد
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
آخرین ها
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل