تاریخ انتشار:1397/04/02 - 01:18 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 90124

نرگس عاشوری در ایران نوشت :

«… و ناصر ملک‌ مطیعی» عنوانی است که خودش برای کتاب خاطراتش برگزیده بود؛ شبیه تیتراژ فیلم‌هایش مثلاً «قیصر.» روزهایی که خودش بود یعنی همان پیرمرد خوش خلق و با حوصله هر روز چند ساعتی دست به قلم می‌‌شد تا درخلوت خاطراتش را مرور کند از سال‌های قبل از انقلاب و حضور فعالش در سینما تا پس از انقلاب و فرصت‌هایی که از او دریغ شد. یکی دو ماه آخر اما با روزهای پر امید همیشگی‌اش فاصله داشت: «دلش می‌خواست خودش خاطراتش را تکمیل کند اما این اواخر که حال روحی خوبی نداشت امین فرج‌پور، از طرف انتشارات کتابسرا معرفی شده بود تا در قالب گفت‌وگو این خاطرات بازگو شود. ایشان هم البته فقط دو سه جلسه با بابا دیدار داشتند و درنهایت اجل مهلت نداد.» با وجود این آن طور که امیرعلی ملک مطیعی به «ایران» می‌گوید حدود ۵۰۰ صفحه کتاب خاطرات ناصر ملک مطیعی ویراستاری شده و آماده انتشار است؛ خاطراتی که بیش‌تر به دوران پیش از انقلاب مربوط است و درد دل‌ها همچنان ناگفته مانده.
بد عهدی تلویزیون انگار تیر خلاصی شده بود بر پیکره امیدی که پیرمرد را تا مرز ۸۸ سالگی کشانده بود. همه می‌دانند ناصر ملک مطیعی اهل گلایه و شکوائیه نبود و ترجیح می‌داد به جای بی‌مهری‌ها از محبت مردم بگوید اما در پرده اشک و بغض گلوگیرش می‌شد رد دل پردردش را دید: «ظاهر امر این بود که سعی می‌کرد خوددار باشد وغمش را در خودش بریزد ولی خب ما که نزدیکش بودیم می‌دیدیم درونش چه هیاهویی است و چقدر از این ماجرا ضربه روحی بدی خورده است؛ بعد از ۴۰ سال خانه‌نشینی با چنین ضربه‌ روحی معلوم است که از درون داغون می‌شود.»
آن‌طور که می‌گوید پیرمرد حتی دلش با تلویزیون نبوده و سازندگان برنامه با اصرار نظرش را جلب کرده‌اند و در نهایت مدیران تلویزیون آن گونه مزد این اعتماد را داده‌اند: «می‌گفت با این شرایط تلویزیون مناسب نیست که بیایم و… اما گفتند مجوز دارند و آنقدر اصرار کردند تا راضی شد. کسی را بعد از ۴۰ سال با اصرار به تلویزیون دعوت کنی، امیدوارش کنی و بعد با یک تلفن برنامه را از آنتن بکشی پایین! تحملش خیلی سخت است.»
امیرعلی ملک مطیعی اما در ادامه حرف‌هایش را با حال خوش آن سوی دوربین ادامه می‌دهد و می‌گوید: «به ویدئوهای منتشر شده از همین برنامه «دورهمی» نگاه کنید چقدر خوشحال است، با روی گشاده و خنده صحبت می‌کند، شوخ طبع است، جمعیت را می‌خنداند، سر به سر مهران مدیری می‌گذارد و… اصلاً بابا جلوی دوربین زنده بود. در همین برنامه گفت وقتی دوربین را می‌بینم تمام مریضی‌ها و ناراحتی‌ها یادم می‌رود.»
در ادامه برای تأیید گفته‌اش به‌خاطره حضور پدرش در «نقش و نگار» استناد می‌کند و با ذوق می‌گوید «حتی دو صحنه را بدون عصا راه رفت همه ما تعجب کردیم که چقدر روحیه‌اش خوب شده و چطور راه می‌رود.»
ناصر ملک مطیعی از هیچ چیز به اندازه هم صحبتی با مردم سر کیف نمی‌آمد. این را پسرش می‌گوید و همه آنهایی که او را می‌شناسند گواه این مدعا هستند. از «جشن شهرزاد» و فرصت خوبی که فراهم شد تا به تعبیر او بعد از مدت‌ها بدون دوبله و با صدای خودش با مردم صحبت کند، یاد می‌کند و در ادامه می‌گوید: «مردم هم می‌دانستند که چقدر دل بابا با آنهاست. جواب این همدلی را هم درمراسم تشییع دادند. همه عشق‌شان را در خیابان‌ها فریاد زدند و با هنرپیشه خاطرات شان خداحافظی کردند.»
صحبت مراسم تشییع و محبت مردم که به میان می‌آید انگار داغ دلش تازه می‌شود: «می‌خواهم دوباره همان سؤال مراسم تشییع را تکرار ‌کنم. سؤالی که با پخش اینترنتی برنامه «دورهمی» به سؤال جمعی مردم تبدیل شده است. پخش این مصاحبه چه اشکالی داشت؟ چگونه است در زمان حیات، ناصر ملک مطیعی مجوز ندارد اما بعد از مرگ تصویرش پخش می‌شود و آقای مدقق از شبکه خبر از فیلم «نقش و نگار» یاد می‌کند یعنی همان فیلمی که بخش خبری مربوط به آن با عنوان «صدای پای ناصر ملک مطیعی پس از ۳۷ سال» در لحظه‌های آخر از برنامه «هفت» بیرون کشیده می‌شود.»
«خیلی دیر شد برای همه چیز» با حسرت این جمله را زیر لب زمزمه می‌کند و تمام تلاش‌هایش برای بازگشت ناصر ملک مطیعی به سینما و مجامع فرهنگی را مرور می‌کند و در نهایت به آخرین روز می‌رسد: «زمان ملاقات با بغض به محمد رسول صادقی و علیرضا تابش گفت که «من دیگه رفتنی‌ام. خیلی کارهای ناتمام داشتم که انجام بدهم اما دیر شد» همیشه از علاقه‌اش به بازگشت دوباره به سینما به‌عنوان کار ناتمام یاد می‌کرد. با وجود سن و سال بالا خیلی آرزو و فکرها در سر داشت. خیلی امید داشت و مرگ را باور نداشت.»
امیرعلی ملک‌مطیعی به رسم پدر تأکید دارد از محبت مردم تشکر کند. اصرار می‌کند تا این بخش از گفته‌هایش که در مراسم تشییع از خاطرش رفته، بازنشر شود. از محبت و حمایت رسول صادقی و تابش می‌گوید، از لطف همیشگی پرویز پرستویی یاد می‌کند و از سالار عقیلی، سعید سهیلی و همایون ارشادی به‌عنوان حامی پدرش نام می‌برد. می‌گوید مستانه مهاجر و پژمان بازغی از همان دقایق اول مرگ پدر دلسوزانه همراه شان بوده‌اند. از تلاش‌های منوچهر شاهسواری (مدیر عامل خانه سینما) و کامران ملکی (عضو هیأت مدیره خانه سینما) تشکر می‌کند و در نهایت از حجت‌الله ایوبی به‌صورت ویژه تشکر می‌کند که همه جوره پدرش را حمایت کردند. در نهایت از مراسم تولد پدرش در روزنامه ایران به‌عنوان آخرین تجلیل و ثبت خاطره‌ای خوش برای ناصر ملک مطیعی یاد می‌کند. «آن روز خیلی سرحال و دل خوش بود. در روزهای سخت شرایط روحی به خاطر عملکرد صداوسیما این مراسم به او روحیه داد. از رضا عطاران، رضا کیانیان، منوچهر اسماعیلی، ابوالحسن تهامی‌نژاد، شمس لنگرودی، سالار عقیلی و همسرشان و… به‌خاطر ساختن چنین خاطره‌ای در روزنامه ایران ممنونم.»
آن‌طور که امیرعلی ملک مطیعی می‌گوید قرار است بخشی از یادگاری‌ها و عکس‌های پدرش به موزه سینما سپرده شود. به گفته او بخشی از یادگارهای سینمایی ناصر ملک مطیعی در زمان حیاتش به دوستانش سپرده شده به‌عنوان نمونه پروژکتور شکسته فیلم «سه قاب» که به بهمن فرمان‌آرا اهدا شده است.
پسر ملک مطیعی به انس و خلوت پدرش با شعر و ادبیات اشاره می‌کند و از محمد علی بهمنی و معینی کرمانشاهی که ترانه‌اش آهنگ پیشواز تلفن همراهش هم بود به‌عنوان شاعران محبوب ناصر ملک مطیعی یاد می‌کند و با تک بیتی که همیشه زمزمه آن را در خلوت پدر شنیده، صحبت‌هایش را به پایان می‌برد: «به جز ازعشق که اسباب سرافرازی بود/ هر چه دیدیم و شنیدیم همه بازی بود.»

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها