مهدی خرامان در روزنامه جوان نوشت :
نهنگ عنبر ۲ خلاصه یک جمله است، «خنده، طعمهای برای مخاطب، انتخابی برای پول»، اما قبل از آن باید به نکاتی اشاره کرد، سامان مقدم در ابتدا مخاطب را به خوبی از فضای رئال سالن به دنیایی فانتزی انتقال میدهد و مخاطب با شناختی که از شخصیتها دارد با کارگردان همراه میشود، اما رؤیاها زمانی به کابوس تبدیل میشود که فیلمساز تمام اصول هنر هفتم را تنها برای پول رها میکند و اثری بدون پیرنگ، علت و معلول، نقطه اوج و فرود، گره و گرهگشایی و در یک کلام تهی از فیلمنامه میسازد، مخاطب مانند قسمت اول با اثری روبهرو میشود که منطق روایی آن براساس فلشبک و مرور گذشته است، اما باید پرسید با هر رجوع چه نتیجهای حاصل میشود، آیا شخصیتها تکامل پیدا میکنند، گرهی از داستان باز میشود یا اطلاعاتی به تماشاگر انتقال داده میشود، زمانی که هیچکدام از آنها هدف نباشد و تنها قالبی راحتتر برای ارائه رقص هنرمند باشد، تنبلی فیلمساز آشکار میشود، تنبلی که من مخاطب به او القا کردهام، زیرا به تازگی برچسب کمدی باعث سود بالای گیشه میشود و تحت هر شرایطی فروش میلیاردی حاصل میشود، فروشی که تنها نیاز آن گشت و گذار در میان کلیپهای خندهدار فضای مجازی است، نه وقت صرف کردن برای نوشتن یک فیلمنامه حتی با کمترین بنمایه، مسئلهای که بلای جان سینمای ایران شده است و تنها مخاطب باید بهای آن را بپردازد.
سامان مقدم میتوانست قسمت دوم نهنگ عنبر را به جای ۹۰ دقیقه، ساعتها و روزها طول دهد و مخاطب را هم بخنداند، در کنار کپی دستچندم از سکانس رقص فیلم موزیکال «گریس» اثر «رندال کلایسر» یا رقص «مردگان» « مایکل جکسون»، میتوانست بار دیگر سکانسی از فیلم «آواز زیر باران» یا «اشکها و لبخندها» یا صحنه ابتدایی«سرزمین رؤیایی» و هزاران یای دیگر را به اثر خود بچسباند، زیرا زمانی که هدف پول در آوردن باشد، تلاش زیادی لازم نیست و تنها باید انتخابی میان کلیپهای خندهدار و شوهای معروف تاریخ انجام داد، البته انتخابی که نیازمند هنرمندان حرفهای در هنر دابسمش باشد تا با دیدن چند باره آن صحنه به خوبی آن را پیادهسازی کنند که به تازگی رضا عطاران در زمره چنین هنرمندانی قرار گرفته است و در کنار او مهناز افشار با تکرار بیش از حد دیالوگ «بچهها نکنید دیگه»، «چرا اینکارا رو میکنی» یا «چرا اینجوری میکنی»، ویشکا آسایش که دوباره در نقش منگلی که با همه دعوا دارد، ظاهر شده است و در نهایت شهاب که حسام نوابصفوی نقش آن را ایفا میکند، شخصیت معلومالحالی است که نه پرداخت مناسبی دارد و نه مشخصاً وضعیتش در طول داستان قابلوصف است، البته سامان مقدم در کنار تمام این موارد اشتباهات فاحش دیگری هم داشته است، اشتباهاتی از قبیل طراحی صحنه بسیار ضعیف که مخاطب هیچ تفاوتی با فضاسازی گذشته و حال پیدا نمیکند (باز هم به خاطر سهلانگاری و تنبلی)، استفاده نادرست از پرده کروماکی و مهمتر از همه تغییر بیدلیل فضای فیلم در سکانسهای نهایی از محیط فانتزی به ملودرام که نه تنها باعث افت ضرباهنگ و سکته فیلم میشود بلکه لحظاتی مخاطب را پس میزند، اما چون کارگردان همه چیز را فدای پول کرده است دوباره دنیای فیلم را به حالت اول خود بازمیگرداند تا پایان تلخ باعث کاهش فروش فیلم نشود.
اما باید پرسید آیا معیار هنر هفتم تنها خنداندن است یا خندیدن اثری را تبدیل به فیلم سینمایی میکند، صریحتر بگویم، مگر من مخاطب همین شوخیها و شوها را در فضای مجازی تماشا نمیکنم، پس چه نیازی به سینما است؟ آیا نباید به این سؤال پاسخ داد که هنر هفتم در قالب داستان شکل میگیرد و زمانی که چنین پرسشهایی مطرح میشود، نگارنده متوجه هجوم تهمتها به سمت خود میشود که شما مخالف خندیدن مردم و بالاتر از آن دشمن سینما هستید، اما روزی فرا میرسد که فرار رو به جلو سینماگران دیگر بیفایده است و حنای آنها رنگی نخواهد داشت و زمانی باید به این پرسشها پاسخ دهند و دیگر نامهایی مانند عطاران یا برچسب کمدی برای مخاطب ارزش تلقی نمیشود، زیرا باید هنرمند بداند مخاطب در سینما به دنبال قصه و تجربه جدید است و متأسفانه هنرمندان قبل از آغاز کار مطمئن هستند فیلمشان با استقبال روبهرو خواهد شد و به همین دلیل سطح کیفی آثار طنز ایران رو به کاهش است.
در هر حال کلام آخر را باید با شما مخاطب عزیز در میان گذاشت، هنر هفتم تنها برای خنداندن نیست، بلکه خندیدن چاشنی خوبی برای ایجاد ارتباط با داستان و همسو شدن مخاطب با دنیای فیلم است، کارگردان باید بداند تنها با قرار دادن چند دیالوگ خندهدار یا کپی داستان از فیلمهای دستچندم هالیوودی موفقیتی در گیشه پیدا نمیکند و زمانی این آرزو تحقق مییابد که شما مخاطب دست به ایجاد کمپین بزنید و با صدای بلند بگویید «در سینما خندیدم، اما فیلم سینمایی ندیدم» مطمئن باشید آن روز دیگر کارگردانها و هنرمندان از مشتاقان سینما سوءاستفاده نمیکنند و به هر فیلمی در سینما اجازه اکران نمیدهند.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- افسانهای در حبس؛ سرنوشت «چریکه تارا»
- اقتباس بهمثابه ابزار فهم جامعه/ از روایت تراژیک تا روایت عاشقانه
- «دیدار بلوط»؛ بازگشتی به شکوه یک خاطره
- اشغال بهرام بیضایی وزمانه پس از جنگ ۱۲ روزه/به بهانه ۵ دی سالروز تولد بهرام بیضایی
- «سامی»؛ روایتی انسانی از جنگ بیپایان
- سینمای مستقل ایران را به رسمیت بشناسید
- گیشه سینما در دست کمدیها/ دو فیلم جدید اکران شدند
- اعلام بودجه فرهنگ و هنر در سال ۱۴۰۵
- مصوبهای برای حذف وزارت فرهنگ؛ مصوبه «سیاستهای صوت و تصویر فراگیر»؛ تعارض با جمهوریت
- «بابا پیکاسو»؛ در چنبره عواطف، حرمان و جداافتادگی
- «شمعی در باد»؛ جسورانهترین فیلم نیمه اول دهه هشتاد
- مهتاب ثروتی و مرجان اتفاقیان به «خاکستر خیال» پیوستند
- «جزیره آزاد»؛ خداوندگار خودخوانده جزیره آزاد
- جیمز کامرون: از سلطه هوش مصنوعی میگریزم/ «آوارتار۳» و شروع افتخارآمیز اکران
- بازیگر آمریکایی خودکشی کرد
- «قمرتاج»؛ از ثبتِ واقعیت تا سازماندهی روایت
- «یک تصادف ساده»، فیلم مورد علاقه باراک اوباما
- مدیران تلویزیون به جای اینکه نقدها را بپذیرند به انتقاد از منتقدان می پردازند
- آخرین قاب یک کارگردان در «سینماحقیقت۱۹»/ احسان صدیقی درگذشت
- «شهر خاموش»؛ طلسم فاوست بر فراز شهر
- واکنش روزنامه هفت صبح به مصاحبه اخیر مهران مدیری : از برج عاج خود پایین نیامد
- استوری سحر دولتشاهی از پشت صحنه «هزار و یک شب»
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری





