سینماسینما، سحر سرمست
پایم را از سالن سینما بیرون گذاشتم. «رضا» فیلمی نبود که بخواهد ناراحت کند، فیلمی هم نیست که تصمیم داشته باشد بخنداند، اتفاقا روی پای خودش ایستاده و نمیخواهد با غلغلک احساسات به مخاطب باج بدهد، اما چیزی را جایی در وجودم باقی گذاشته بود که معلوم نمیکرد از کجا خوردهام. هنوز هم مطمئن نیستم ترکشِ آن چیز، کجای وجودم نشسته است. اما شاید… شاید آن چیز، چیزی نباشد، جز زندگی.
رومن گاری از زبان مومو، شخصیت داستان «زندگی در پیش رو»، نوشته است: «میل چندانی به خوشحالی نداشتم، زندگی را ترجیح میدادم.» هرچه بیشتر به «رضا»، چه در فرمت فیلم و چه در محتوای داستان فکر میکنم، متوجه میشوم رضای داستان سخت مشغولِ زندگی است؛ با چشمهایی کاملا بسته- از حفظ- دستش را بازی میکند.
رضا شخصیتی است که پایش را از قاب دنیای سنتی اطراف خود بیرون گذاشته، درحالیکه نیمتنه بالاییاش هنوز در قاب سنتی پیرامونش سنگینی میکند. او لنگدرهوا، جایی میان سنت و مدرنیته آچمز به نظر میرسد، و بیآنکه خودش هم بداند، درلامکانی که هیچ جبههاش به آن یکی نمیچربد، گیر افتاده است. این احساس ارتجاعی، این حالت رفتوآمدی و معلق بودن از همان ثانیههای ابتدایی فیلم خودش را نشان میدهد. فیلم در حالی شروع میشود که شخصیت اصلیاش رضا، سر و ته روی تخت دراز کشیده و معلق و آویزان از پرده سینما شب را صبح میکند، و صبح مقابل چشمانِ مخاطب، لباسهایش را یکی یکی از تن میکند و عریان میشود. مثل بازندهای که چیزی برای از دست دادن ندارد، یا متهمی که چیزی برای پنهان کردن. او با شمایلی همچون مسیح خودش را در مقابل عظمتِ صلیبوار زندگی عریان میکند و آماده برای مصلوب شدن. از همان ابتدا به مخاطبش حالی میکند: «من تمام کارتهایم را بازی کردهام و حالا چیزی باقی نمانده جز زندگی.» آن هم زندگی به معنای خالصش، فارغ از مفهوم امید یا یأس. آن وقت با همان ریتم آرام و کندِ فیلم که هیچ عجلهای برای ورود به قصه ندارد، رضا را میبینیم که لباسهای زمستانی مخصوصِ بیرونش را میپوشد و مکث میکند، جوری مکث میکند انگار میخواهد وزنهاش را تراز کند روی رفتن یا ماندن. بعد از این مکث چند ثانیهای، ماندن کار خودش را میکند و دوباره لباس از تن میکند و به جایش لباسهای خانگی را تا بالا میکشد. اما ماندن برای چه؟ این بازی نمادین با عریانگی، نه برای نشان دادن عضلههای آفتابسوخته و خطوط بدنِ شخصیت است، اتفاقا برعکس، از همان ابتدا درماندگی شخصیت داستان را در ذهنمان میخکوب میکند. درماندهای که قرار را بر فرار ترجیح میدهد.
«رضا» فیلمی است تلخ که شیرین روایت میشود. شخصیتی است تنها که با زندگی کردن از تنهایی انتقام میگیرد. رضا پیشتر غرهایش را زده است، گریههایش را کرده است، زورهایش را زده است، اما حالا چیزی که برایش مانده، میانسالگی است. او نمیخواهد خود را در آستانه میانسالی درمانده ببیند. نمیخواهد بپذیرد برای دیوانگی کردن کرخت شده است. میترسد قبول کند که دیگر زنها برایش بیاهمیت شدهاند. رضا مردی است که مثل خیلی از ما، دچارِ مرضِ مسریِ سردرگمی قرن شده است و این مرض به زنش- فاطی- هم سرایت کرده و به اصطلاح عام، خوشی زیر دلش زده و از مرد سربهراهش و زندگی آرامش خسته شده و میخواهد طغیان کند. اما رضا این میان بیش از هر چیز، زنده ماندن را دوست دارد، بیآنکه زندگی کردن بلد باشد. یا شاید هم آنقدر زندگی را بلد است و ماهرانه بازیاش میکند که به نظر میرسد کاری نمیکند و بلدش نیست! رضا میخواهد کتابش را بنویسد، میخواهد مجله فیلمش را بخواند، میخواهد زنها از یادش نبرند، یا بهتر بگویم، مردانگیاش را فراموش نکند. چیزی که رضا را میترساند، تنهایی نیست، میانسالگی است؛ یک میانسالگیِ کشدار و بیثمر.
رضا خانهاش را نسبتا مدرن دکور کرده، ولی در دنیای بیرون از خانه، کاملا هوشمندانه اثری از مدرنیته نمیبینیم، مگر اینکه پای زنی در میان باشد. و در ادامه روند تنهاتر شدن شخصیت، علی حاتمیوار اصفهانی فانتزی و زیباتر از آنچه هست، در آن قاب مربعیِ خوشرنگوآبش تصویر میکند. این روزها در کمتر فیلمی اینچنین تصویرهای بومیِ دلچسب و سر و شکل دادهشده میبینیم؛ پلانهایی که با حوصله کارگردانی شده و اتفاقا به حالوهوای فیلم هم نشسته است؛ صحنههای پرسهزنی در کوچه پسکوچههای کلیسای وانک، سیوسه پل، نماز خواندن مهندسیشده در مسجد، تماشای مردِ خوشآواز زیر پل، کافه دنجِ دختر ارمنی- اصفهانی، آتشپرانیهای چهارشنبه سوری، خرید سیر از دالانهای تودرتوی بازار برای آش رشته، مهمانی جوجهکباب و کاندیدا کردن دختری از فامیل برای پسر عزب خانواده، تفسیر خوراکِ قیمه ایرانی، حمام کردن در حمام عمومی، زنهایی در چادر سیاه با لهجه غلیظ اصفهانی، یورتمه اسبهای قهوهایِ میدان نقش جهان روی بکگراند آبیِ کاشیها و خیلی فاکتورهای ایرانیزه دیگر… اما زنهایی که رضا به خلوتش راه میدهد-اگر بدهد- از جنسی دیگرند؛ آنها باید بلد باشند سیگار بکشند و یک دستی فرمان ماشین را بچسبند، باید دلشان تنهایی بخواهد و مثل زنهای سینما وارفته حرف بزنند و ادای مستقل بودن را دربیاورند. رضا منفعل نیست. زنش (فاطی) را دوست دارد و آن گیجیِ شیرین تکلیف ناپیدایش را هم دوست دارد. ولی برای ماندنش ستیز نمیکند. او خوب میداند برای بردن باید باخت و برای زنده ماندن باید مُرد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- عشق از راه میرسد/ نگاهی به فیلم «چرا گریه نمیکنی؟»
- درباره انتقاد شدید کارگردان چرا گریه نمیکنی از فیلمیران پخش کننده فیلمش
- گفتوگو با علیرضا معتمدی کارگردان «چرا گریه نمیکنی؟»/ تروما را به تجربه خلاقه و رهاییبخش تبدیل کردم
- ثبت قرارداد اکران «چرا گریه نمیکنی» و «سلفی با رستم»
- کارگردان به ملت رفت اما به نشست خبری نه!/ تهیهکننده «چرا گریه نمیکنی؟»: مگر بازیگران این فیلم من را به سینما آوردند؟
- «چرا گریه نمیکنی؟» علیرضا معتمدی در جشنواره فجر نمی تواند حضور داشته باشد
- حضور سینمای هنروتجربه ایران در سه جشنواره جهانی
- فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» به جشنواره فرانسوی بلفورت راه یافت
- فیلمبرداری «چرا گریه نمیکنی؟» به پایان رسید
- پاسخ عضو شورای بررسی صلاحیت تهیهکنندگی به علیرضا معتمدی
- انتقادات تند وتیز علیرضا معتمدی از صادر نشدن پروانه ساخت فیلمش
- عشقی که نمیخواهد بمیرد/ نقد آن اشنایدر بر فیلم «رضا»
- عاشقی کردن در آرامش/ نگاهی به فیلم «رضا»
- نگاهی به فیلمهای «دوئت»، «رضا» و «حمال طلا»
- باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا/ نگاهی به فیلم «رضا»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
آخرین ها
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز