نگار حسینخانی در همشهری نوشت :
صدایش میلرزد. صبح زنگ زدهام و از خواب بیدارش کردهام. میپرسم:« منزل شکیبایی؟» که پروین کوشیار- همسرش- تأیید میکند. چند جمله بیشتر با هم صحبت نکردهایم که بغضش میترکد. انگار ۱۰ سال برای فراموشی و سردشدن این داغ کافی نیست. میگوید پوریا- پسرش- مسافرت است و او بهتر میتواند کمکمان کند. اصرار میکنم حرف بزند. میگوید تارک دنیا شده و هنوز از دست دادن خسرو را باور نکرده است. میگوید در شلوغی آن روز عزا نتوانسته همسرش را تا خاک مشایعت کند و این خاک سردیاش را روی قلب او نپاشیده است. پروین کوشیار هنوز عزادار است و وقتی از خسرو میگوید دست و دلش میلرزد؛ «مثل همه مردم عادی باورش برایم سخت است. انگار آنهایی که اثری از خود میگذارند مرگ را نمیپذیرند. گاهی پسرم میگوید حضور خسرو را حس میکند، اما من این حضور را تجربه نکردهام. گاهی به کمک پوریا میآید، اما من احساسش نمیکنم. گاهی قسمش میدهم به خوابم بیاید، اما نمیآید.» بعد قرار میشود زمانی را تعیین کند تا همدیگر را ببینیم اما نمیشود که نمیشود. با پوریا حرف میزنم. شکیبایی کوچک مسافرت است و صدایش از پشت خط تلفن عین پدر است؛ با همان لحن و آکسانگذاری و خط و خش. میگوید: «پدرم فرشته بود. آنقدر که گاهی کارهایی انجام میداد که هر کسی نمیتوانست دلایلش را بفهمد. شاید نتوانم مثل او شوم با همان چشمپوشیها و مهربانی و از خودگذشتگیها».
وقتی پدران میمیرند، پسران به باور میرسند
«بازیگران گاهی به نقش نزدیک میشوند، گاهی نقش را بهخود نزدیک میکنند و گاه هیچ کدام اتفاق نمیافتد و ثمره خوبی هم ندارد. اما شکیبایی در نقش فرو رفته بود.»؛ این را پوریا میگوید؛ «رابطه من و پدر استثنایی بود و بسیار از او آموختهام. نوع مدیریت او مهربانی و صبوری بود. همیشه میگفت ببین چطور میتوانی در جامعه محبوب باشی. برایش این مسئله از هر چیز مهمتر بود. هوش و ذکاوت خاصی داشت و نگاه روشنی به آینده. در دفترچهاش مرگش را دیده بود. آن زمان تنهایی را نمیفهمیدم، اما وقتی پدران میمیرند، پسران به باور میرسند و چیزهایی در ذهنشان روشن میشود؛ برای من هم این اتفاق افتاد. حالا بدون او احساس تنهایی میکنم. گاهی برای هر تصمیم باید کاسه چه کنم دستم بگیرم، درحالیکه اگر زنده بود خیلی وقتها درباره خیلی تصمیمها میتوانست کمکم کند. من سالها پس از مرگ پدرم پا به دنیای بازیگری گذاشتم و از کمکهای او بینصیب ماندم.»
خسرو شکیبایی یکسال و چندماه بیمار بود و مراحل درمان را سپری میکرد. در دورهای، بیماریاش از بین رفت و در دورهای، طوفانی بازگشت. پوریا میگوید: «خستگی پدر بیشتر جسمی بود و بدنش از این بیماری آسیب زیادی دیده بود، اما دوربین همیشه برایش معجزه میکرد. تا روز آخر و سر صحنه به خوبی کار میکرد و کم نمیگذاشت؛ مثل خیلی بازیگران باوجدان دیگر که هیچگاه از کارشان نمیزنند؛ حتی بیماری هم نتوانست مانع او شود. سر صحنه فیلم«اتوبوسشب» احساس کردم میخواهد دوباره خودش و توانمندیهایش را ثابت کند. من بسیار از این حس ناراحت بودم اما او باز خود را ثابت کرد».
خانه را میشناسم، سبز است
سعادتآباد زندگی میکنند، نزدیک خانه سبز؛ تنها چند خیابان دورتر، اما خاطره آن روزها همواره با پوریاست. میگوید: «خانه را میشناسم، در خیابان یازدهم و آن سوی خیابان اصلی است. ما این سو هستیم. هرچند راهمان همیشه با آن خیابان اصلی قطع ماند و دیگر از کنارش نمیگذریم، اما آن خانه خاطرات خوشی برایم دارد. سالهای ۷۵ و ۷۶ بود. شبهایی با مادرم به آنجا میرفتیم و سر صحنه بودیم. خاطره آن روزها هنوز برایم خوشایند است».
چند سالی است که سعی میکند از این حسها دوری کند، اما انگار نمیتواند. میگوید هر روز که میگذرد به شکل عجیب و غریبی داغشان تازهتر میشود. شاید همه دردها از این است که او نیز جا پای پدرش گذاشته و وارد عرصه بازیگری شده است. شاید حالا حرفزدن پسر برای مادر خاطرات مردی را زنده میکند که با صدای دورگهای در گوشاش زمزمه کرده بود« دوستت دارم». چطور میتوان صداها را پاک کرد؟
میراث خسرو
۱۰ سال از مرگ شکیبایی میگذرد، اما این سؤال مطرح است که آیا هنوز میتوان منتظر محصولی دیدهنشده از خسرو شکیبایی بود؟ شاید میراث خسرو شکیبایی را بتوان پسرش دانست که حالا با صورت و صدا و در همان حرفه، یادی از پدر را در ذهن همه زنده میکند. اما شکیبایی به استثنای آثار منتشرشده، دفتر شعر و نوشتههایی دارد که هنوز منتشر نشده است. پوریا- پسر شکیبایی- میگوید: «هرچند این دفتر، نوشتهها و شعرهای نیمهکارهای دارد، اما شاید بد نباشد در فرصتی منتشر شود. چند بار خواستم آن را منتشر کنم، اما هربار بنا بهدلیلی این کار به تعویق افتاد. جالب آن است که این دستنوشتهها در دو قدمیام و پایین کتابخانهام قرار دارد. خیلیها هم حاضر به همکاری برای انتشار این نوشتهها بودهاند. شاید در فرصتی دیگر این کارها را چاپ کنیم». اما وجه دیگر شکیبایی صدای اوست؛ مسئلهای که پوریا دوست ندارد چندان به آن اشاره کند و میگوید یکی دو صدا از پدر برایشان مانده که قصد دارد رویشان کار کند و به بازار بفرستد، اما بیش از این توضیح نمیدهد و معتقد است که اگر آن را بیشتر تشریح کند ممکن است دیگر هیچگاه انجامش ندهد. همچنین وسایل شخصی شکیبایی توسط خانوادهاش میراثداری میشود. پسرش میگوید: «تا امروز پیشنهادی برای در اختیار گذاشتن این وسایل به موزه و… نداشتهایم؛ از اینرو خودمان از آنها مراقبت میکنیم».
دلنوشته پروین کوشیار
برای همسرش خسرو شکیبایی
بیتو میرفتم. تنهای… تنها… و صبوری مرا کوه تحسین میکرد. آخر چهکسی باور میکند که تو در نیمهراه دستم را رها کنی؟ قرار ما با هم رفتن بود، ولی تو… امشب همان شب است که به هم قول دادیم تا پایان خط با هم و پابهپای هم برویم. نمیدانم کداممان عهدشکن بودیم، من پای همراهی با تو را نداشتم یا تو خیلی عجله داشتی. هر چه بود تو مرا رها کردی و خوب میدانی که در دلم غیرتو جایی برای کسی نیست. بهترینم بمان تا بیایم. نهم تیر، نگاهی به سی و اندی سال خاطره.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- اندر احوالات هوش مصنوعی
- حاشیههای جشنواره فیلم فجر/ از دست دادن رضا بابک با مرضیه برومند تا سوءاستفاده از صدا و تصویر شکیبایی
- همزمان با ولادت امام رضا (ع) منتشر شد؛ خاطرات صدرعاملی از عزت الله انتظامی و خسرو شکیبایی
- گریه خسرو شکیبایی برای امام حسین (ع) در پشت صحنه «دلشکسته»
- خسرو شکیبایی با الگو از آیتالله خامنهای به شهید مدرس رسید
- حقایقی درباره فیلمهای شب و هرشب تنهایی : فیلمهایی درباره ۱۷میلیون زائر
- چرا شکیبایی و عبدی بیجایگزین هستند
- هنوز در پاشویه اقیانوس بازیگری غرقم/ بازخوانی گفت و گویی قدیمی با خسرو شکیبایی
- توضیح «منیژه محامدی» درباره یک ادعا
- برترینهای سینمای ایران در صد سال اخیر به انتخاب نویسندگان سینماسینما/ بخش نهم
- برترینهای سینمای ایران در صد سال اخیر به انتخاب نویسندگان سینماسینما/ بخش پنجم
- خاطره جالب پوران درخشنده از خسرو شکیبایی در فیلم «عبور از غبار»/ فایل صوتی
- سینماسینماست/ نگاهى به بازی زندهیاد خسرو شکیبایی در فیلم “هامون” به مناسبت یازدهمین سالروز درگذشت او
- عزتالله انتظامی کنار خسرو شکیبایی آرام گرفت
- یادداشت داریوش مهرجویی برای دهمین سال درگذشت حمید هامون/ عاشق بازیگری بود
نظر شما
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری
- مستند «جستجو در تنگنا»؛ چیزی که شور زندگی خلق میکند
- «افسانه فیل»؛ سوار فیلی بزرگ و سفید، که انگار همهی راه را بلد بود
- سینمای ما چه سرسبز بود!/به بهانه نمایش نسخه بازسازی شده سارا مهرجویی در موزه سینما
- «کج پیله» وقتی زنها از پوست خودشان، خارج میشوند
- «راه دیگهای نیست»؛ خشونت مرهم زخم
- تحلیلی بر افت ژانر وحشت با تمرکز بر چهارگانه «احضار»/ این فیلم، ترسناک نیست
- «فریاد زیر آب» و موجی که فروکش نکرد
- پیشبینیهای جدید نشریه واریتی برای اسکار ۲۰۲۶
- «سرِ انقلاب»؛ خنده در اتاق بازجویی، نمایش فروپاشی قدرت
- جزئیاتی درباره فیلم جدید ایناریتو/ «دیگر» با بازی تام کروز یک سال دیگر اکران میشود
- نمایش تمام موزیکال «رابین هود»
- «الکترون» نامزد بهترین فیلم جشنواره انگلیسی شد
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود





