تاریخ انتشار:1397/08/22 - 15:27 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 99783

سینماسینما، محمد حمیدی:

 

“فراری” تابلوی پررنگی از تضادهاست. تابلویی که با کمک تصاویر واقعی و ملموس از دنیای واقعی، به خوبی سعی کرده خود را از اتهام سیاه نمایی مبرا کند و واقعا به سختی می توان چنین برچسبی را بر این فیلم زد. انتخاب نام فیلم (فراری) و تیتراژ آغازین با نماهایی متعدد از یک پیکان رنگ و رو رفته و کهنه، به این تضادهای بی پایان اشاره دارد. تضاد بین زندگی و تربیت ساده و روستایی شخصیت گلنار (ترلان پروانه) و ذهنیت درگیر او در تجملات و برندهای شهری، همچنین سادگی و خامی بیش از حد او با اطلاعات فنی و تخصصی اش در خصوص برندها و سلبریتی ها، تعصب ناموسی و چشم پاکی و سادگی گفتار کارکتر نادر با زن بارگی و هوسرانی و چرب زبانی های شخصیت بکتاش (محمدرضا داوودنژاد)، شلوغی و تراکم محله های مرکز و جنوب شهر و محلات خلوت و آرام شمال شهر با خانه های فوق لوکس، تضاد وضعیت امروز حاجی روی تختخواب خانه با حاج آقاهایی که فیلمساز به نوعی اشاره می کند که زمانی با آنها در ارتباط بوده و هنوز حرمت صحبت قدیم را نگه می دارند، ولی زندگی آقازاده های شان بیان از چرخشی کامل در سبک و سیاق زندگی دارد و در نهایت تضاد بین آن اهدافی که حاجی برای آن از جسم و جانش گذشته است، با آنچه که امروز با شگفتی و بهت شاهد آن است و حتی از شنیدن آنها حالش دگرگون می شود. داستانی که می توان آن را تخیلی و یا استثنایی فرض کرد (فرار یک دختر از خانه برای دیدن یک ماشین فوق لوکس در تهران) بستری شده است برای بیان واقعیت هایی که برای بیننده ایرانی کاملا ملموس و بدیهی هستند.

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم تاثیرگذارترین شخصیت محوری فیلم کسی است که کمترین دیالوگ و تحرک را دارد و این هنر کامبوزیا پرتوی به عنوان فیلمنامه نویس اثر است. محور اصلی فیلم حول شخصیت حاجی است که نه می تواند به راحتی صحبت کند، نه حرکت و حتی زمان کمی از فیلم به او اختصاص دارد، لیکن آن هم کلید حل معمای فیلم بوده و هم جهت گیری کل داستان به سوی اوست. حاجی که به روایت مادرش روزی جوان رعنایی بوده که بر سر دفاع از آرمان هایش به این روز افتاده است و اکنون با درماندگی، شنونده چیزهایی است که فوق طاقت او و باعث دگرگونی حالش می شود. کلیدی ترین دیالوگ فیلم نیز جمله شخصیت نادر (محسن تنابنده) است که به حاجی می گوید: “هی می گفتی بیرون چه خبره، بیرون چه خبره ! بیرون را برداشتم قشنگ برات آوردم تو” و آن بیرون چه حدیثی دارد جز هویت جویی جوانان در برندها و خیال بافی های لاکچری و پرستش سلبریتی های داخلی و خارجی، فرار از خانه، هوسبازی مردان متمول در کنار مسابقه تجمل و دور دور با ماشین های مدل بالا، روابط دختر و پسرها مبتنی بر بلوف و ادعاهای تو خالی، آقازادگی فرزندان همرزمان سابق، دستفروشی مادران در مترو، قاچاق یا فرار دختران به کشورهای همسایه به امیدهای واهی، شغل مرموز مادر لیلا با تغییر دکوراسیون هر روزه و سفر به خانه های شمال شهر و … و این اتفاقات چنان در چشم بیننده امروز طبیعی هستند که نمی توان برچسب سیاه نمایی و اغراق را به سازنده اثر چسباند.

در میانه این تضادهاست که نسلی از مدافعان قدیم کشور، بدون ادعا و خطابه و وعظ (که لهجه و گفتار ساده و بی پیرایه نادر آن را نمایندگی می کند) سعی در عبور دادن گلنار از میانه خطرها و بلایا دارد تا با همدلی و همراهی با او، وی را به سلامت به مامن و منزلگاه واقعی اش برگرداند، ولی تراکم و احاطه تضادها و غلبه تباهی ها، تلاش های آنها را عقیم گذاشته و نابودی و هلاک را به سرنوشتی محتوم و غیرقابل اجتناب تبدیل می سازد که اگر تصادف نیز رخ نمی داد، می توانست سرنوشتی به مراتب بدتر را رقم بزند. هجوم تضادها و آوار حوادث چنان درماندگی را به مادر گلنار تحمیل می کند که تنها راه پیش پای او، انکار و فراموشی چیزی است که بر خانواده او رفته است. استفاده هنرمندانه فیلمساز از صحنه  واقعی تصادف جنجالی بی ام و آخرین مدل در تهران که به کشته شدن دو تن از سرنشینان انجامید را می توان تلاش جالبی در مستندسازی ادعای فیلم قلمداد نمود.

از نقاط ضعف فیلمنامه اثر می توان به استفاده مکرر از صحنه های کلوزآپ بازجویی از مطلعین و متهمین اشاره کرد که برای جبران ضعف روایی داستان و کنترل زمان فیلم از آنها استفاده شده است، چرا که زمان در سکانس های طولانی و کم اثر خیابان گردی با ماشین و خرید شارژ موبایل و دستگیری دوست پسر گلنار و … با گشاده دستی و اسرافکارانه صرف شده است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها