تاریخ انتشار:1396/10/19 - 16:55 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 76943

مهم‌ترین اتفاق در گفت‌وگو با سام کلانتری، فیلم او «مانکن‌های قلعه حسن‌خان» نبود که این روزها در گروه هنر و تجربه راهی اکران شده است، که خود او بود. او به‌رغم جوانی در گفت‌وگو پیرامون فیلمش باتجربه بود و مهم‌ترین نتیجه این گپ و گفت صداقتش بود. ادا نداشت. اهل توجیه سکانس‌ها و پلان‌های فیلمش به هر ترتیبی نبود. شاید راز این اتفاق مبارک که کمتر در مصاحبه‌شوندگان خود دیده‌ام، جمله‌ای بود که گفت: «من بعد ساخت فیلم تعصبی روی آن ندارم.»

سینماسینما، ایلیا محمدی‌نیا: سام کلانتری، متولد ۱۳۵۵ (تهران) است. او عکاسی حرفه‌ای را هم‌زمان با ورود به دانشگاه آغاز کرد. در سال ۱۳۷۹، با پایان دانشگاه و ساخت اولین فیلم کوتاهش، «تمنای مجهول»، وارد عرصه‌ سینمای حرفه‌ای ایران شد.  او در سال ۱۳۸۶ و هم‌زمان با پایان فیلم‌برداری «قلب من پر از عروسک است» (تهیه‌کنندگی مشترک با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی)، برای ادامه تحصیل در رشته فیلم‌سازی راهی دابلین (ایرلند) شد. ازجمله فعالیت‌های او در این برهه زمانی، طراحی نور تئاتر «می‌بوسمت و اشک» به کارگردانی محمد عاقبتی است.  سام کلانتری پس از بازگشت به ایران و عضویت در دو انجمن «مستند‌سازان» و «تهیه‌کنندگان مستند سینمای ایران»، پروژه‌ «از خانه شماره ۳۷» را به اتمام رساند. کلانتری هم‌چنین از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، چندین نمایشگاه عکس و ویدیو آرت در ایران و دبی نیز برگزار کرده است.

با او درباره فیلم «مانکن‌های قلعه حسن‌خان» به گفت‌وگو نشستم. در این گفت‌وگو تلاش شده چینش پرسش و پاسخ‌ها به نحوی باشد که مخاطب جدی و علاقه‌مند سینما با شیوه پژوهش و تحقیق در حوزه سینمای مستند بیشتر آشنا شود.

در گفتوگویی گفته بودید که چرا فیلمهای مستند روانه اکران عمومی سینماها نمیشوند؟ به نظر شما واقعا فیلمهای مستند ایرانی این قابلیت را دارند؟

بله. به نظرم دهه‌ای که در آن قرار داریم، دهه سینمای مستند در دنیاست. شاهد این ماجرا کسب جوایز اصلی جشنواره‌های معتبر توسط آثار مستند است.

 در ایران؟

نه، منظور جهان است. بالاخره مسیری که سینمای مستند جهان طی می‌کند، بی‌تاثیر در مسیر حرکتی سینمای مستند کشور ما نیست. در جشنواره فیلم فجر هم باید به‌زودی شاهد رقابت فیلم‌های مستند و داستانی باشیم. در این دوره جشنواره لوکارنو مستند «خانم فانگ» جایزه اصلی را از آن خود کرد. در جشنواره دو سال پیش برلین هم همین اتفاق افتاد. یعنی اگر قرار به انتخاب بهترین فیلم باشد، مستند در کنار فیلم داستانی قرار می‌گیرد. در اکران هم همین اتفاق در حال روی دادن است. هم‌چنان‌که گفتم، این دهه، دهه فیلم مستند و اکران آن است. آن‌چه در جهان روی می‌دهد، با آن‌چه تماشاگر ما از اکران فیلم در سینماها سراغ دارد، متفاوت است.

تماشاگر سینمای ما اینگونه تربیت شده که فیلمهای سینمایی را روی پرده و اکران عمومی سینماها ببیند، نه مثلا فیلم مستند را. باز هم اعتقاد دارید این امکان و قابلیت وجود دارد؟

بله، حتما وجود دارد. مگر فیلم «ایستاده در غبار» در اکران عمومی به فروش خوبی نرسید؟

چند تا دیگر از این فیلمها وجود دارد؟

هم‌چنان‌که گفتم، این جریان نوپاست. اگر الگوی ما الگوی درستی باشد، قطعا در اکران عمومی موفق عمل خواهد کرد. من نمی‌خواهم بگویم فیلم‌های مستند ما خوب یا بد است. می‌گویم مگر فیلمی مثل «ایستاده در غبار» موفق عمل نکرد؟ پس می‌شود که این‌گونه فیلم‌ها اکران شوند و در گیشه به نسبت خودشان موفق عمل کنند. در دهه پیش روی ما باید این اتفاق بیفتد، چون این جریان مدتی است در سینماهای جهان شروع شده و نسبت ما با سینمای جهان و جریان‌های آن نسبت دوری نیست. اگر این اتفاق در کشور ما نیفتد، یعنی این‌که مستند ما نسبت به جریان روز دنیا عقب است.

فیلمی چون «ایستاده در غبار» داستانی دارد که در بستری از روایت مستندگونه به تصویر کشیده میشود. اما به نظرتان فیلمهای امروز سینمای مستند ما همچون «مانکنهای قلعه حسنخان» این قابلیت را دارند که روانه اکران سینماها شوند؟

فیلمی مثل «صفر تا سکو» قرار است اکران عمومی شود. به ‌نظرم این فیلم مخاطب خودش را در اکران جذب خواهد کرد. البته نباید انتظار داشت فیلم هم‌پای فیلم‌های داستانی در سینماها فروش داشته باشد.

میدانیم که همین الان هم خیلی از فیلمهای تولیدی در سینمای بدنه در نوبت اکران هستند و تا زمانی که سرگروههای سینماها و سینمادارها رضایت ندهند، امکان نمایش نمییابند. فکر نمیکنی مجاب کردن سینماداری که به فروش بیشتر و کسب درآمد بیشترش فکر میکند، برای اکران فیلمی مستند کار بسیار سختی باشد؟

قطعا مجاب کردن آن‌ها کار سختی خواهد بود. و البته آن‌ها حق هم دارند.

اما به نظرتان غیرممکن نیست؟

نه، غیرممکن نیست اگر فیلمی خودش بتواند آن‌قدر قابلیت داشته باشد که سینمادار را مجاب کند این کار امکان‌پذیر است. در این مورد نه از کارگردان اثر کاری برمی‌آید و نه از تهیه‌کننده. این فیلم است که خود را به سینمادارها تحمیل می‌کند. همین الان هم در سینما‌های جهان شاید در سال یا هر دو سال یک یا دو فیلم مستند این قابلیت را داشته باشند که راهی به اکران عمومی سینما‌ها پیدا کنند. کاری که تا همین ۳۰ یا۴۰ سال پیش به آن فکر هم نمی‌کردند. اما الان این اتفاق با شیبی ملایم و نرم در حال افتادن است. اگر می‌گویم دهه آینده دهه سینمای مستند است، منظورم این نیست که خیل عظیمی از فیلم‌های مستند ما روانه اکران عمومی سینماها می‌شوند.

اما این امیدواری را دارید که سالی یک فیلم از سینمای مستند روانه اکران عمومی شود. شما رئیس جشنواره سینمای مستقل بودید و بهطبع در اینباره صاحبنظر هستید.

به نظرم کم‌کم این اتفاق می‌افتد و من به آن امیدوارم. فیلمی با نام «متهمین دایره بیستم» فیلمی ویژه است که کارگردانش سینما و داستان را می‌شناسد. یا فیلم «آوانتاژ» ساخته محمد کارت. این‌ها نمونه‌ای از آثار مستند جشنواره بودند که به نظرم قابلیت اکران دارند که البته یکی از آن‌ها اکران هم شده است.

با همه امیدواریها که اشاره کردید، در حوزه مخاطب ما با چالشی دیگر و مهمتر مواجه هستیم. تماشاگر ما عادت کرده مستند را در تلویزیون ببیند. تغییر این نگاه نیاز به صرف زمان زیاد و کار فرهنگی دارد.

بله، اما یادمان نرود این مسیری طولانی است. تا ۲۰ سال پیش اگر درباره سینمای مستند صحبت می‌کردید، همه اشاره به «راز بقا» می‌کردند. اما امروزه نگاه بهتر و تخصصی‌تر شده است. با کمی صبوری جریان تغییر خواهد کرد.

«مانکنهای قلعه حسنخان» سوژهای جذاب دارد. چه شد که تصمیم به ساخت مستندی درباره مانکنها گرفتید. ایده از کجا به ذهنتان خطور کرد؟

با چندتا از دوستانم با ماشین در یک روز بارانی پاییز از پشت صحنه فیلمی برمی‌گشتیم که چشمم به چند مانکن که پشت ویترین مغازه‌ای بودند، افتاد. گفتم: «این‌ها را کجا می‌سازنند؟ خوبه که سری به آن کارگاه‌ها بزنیم.» و… شوخی کردیم که چه خوش‌تیپ و خوش‌هیکل هستند… خندیدیم و گذشت. تا من کارگاه تولید این مانکن‌ها را در قلعه حسن‌خان شهریار پیدا کردم. آن کارگاه آن‌قدر فضای عجیب و غریب و پیچیده‌ای داشت که توجهم را جلب کرد. آن‌جا تعبیر آفرینش و خلق شدن به معنای واقعی کلمه در حال روی دادن بود.

برای ساخت فیلم رفته بودید؟

نه کاملا…  بدم نمی‌آمد اول یک بازبینی اولیه داشته باشم و بیشتر نظرم پروژه‌ای برای عکاسی بود.

به تولید و ساخت فیلم فکر نکرده بودید؟

نه، سخت بود که بحث خلقت و آفرینش را بتوان به تصویر کشید. نمی‌دانستم که می‌توانیم از پس آن بربیاییم یا نه؟ اما کم‌کم ذهنم درگیر بحث خلقت و همراه شدن مانکن‌ها شد. این‌که با خلقت تعدادی مانکن هم‌مسیر شوم و عاقبت آن‌ها را که چه سرنوشتی پیدا می‌کنند، به تصویر بکشم، توجه مرا به خود جلب کرد.

چه مدت طول کشید که ذهن شما به سمت ساخت فیلم رفت. به عبارتی ایده ساخت فیلم رفته رفته چگونه شکل گرفت و پرورش یافت. این پرسش را از این بابت میپرسم که مخاطب اصلی فیلمهای هنر و تجربه را کسانی میدانم که جدیتر به فیلم نگاه میکنند و علاقهمند پیگیری روند تولید اینگونه آثار هستند.

سوال شما برای من پروسه عجیب و پیچیده‌ای نداشت. کلا روند شکل‌گیری ایده برای من به این شکل است که ابتدا فکر می‌کنم که چه جالب خواهد بود که راجع به مثلا مانکن‌ها بتوان فیلمی ساخت. این موضوع همیشه در گوشه‌ای از ذهنم باقی می‌ماند و به کارهای دیگرم می‌رسم. اگر موضوع در ذهنم باقی بماند، چیزهایی آن را کامل می‌کند. در مورد همه چیز این اتفاق در آدم‌ها می‌افتد و منحصرا مربوط به سینما یا مقولات هنری نیست. به‌عنوان مثال چندی پیش به این فکر می‌کردم چه جالب خواهد بود که بشود درباره تیم ملی‌ هاکی دختران ایران فیلمی ساخت. خب این یک ایده بود و داستانی نداشتم، تا این‌که یک روان‌کاو به قصه یک خطی من اضافه شد و حال فیلم در حال شکل‌گیری است. درباره «مانکن‌های قلعه حسن‌خان» هم همین اتفاق افتاد. ابتدا موضوع به ذهنم خطور کرد و بعدها وقتی کارگاه تولید مانکن‌ها را دیدم، شکل پروژه به خود گرفت. پروژ‌ه‌ای که نمی‌دانستم انتهای آن چه خواهد بود، اما می‌دانستم که فیلم خوبی خواهد بود.

 چرا فکر کردید فیلم خوبی خواهد شد؟

اولا این کاملا حسی است و واقعا شاید دلیل قانع‌کننده‌ای برایش نداشته باشم. به‌هرحال متوجه شدم مانکن‌ها جذاب‌اند و شبیه انسان‌ها هستند. وقتی فضا و اتمسفر کارگاه را دیدم، متوجه شدم که پتانسیل تصویری شدن دارند. بعد فکر کردم که مثل انسان‌ها مانکن‌ها هم می‌توانند روایتی از زندگی داشته باشند. برای من شکل‌گیری ایده و پرورش آن این‌گونه نبود که مثلا ظرف ۱۰ روز بنشینم و آن را نوشته و کامل کنم. این‌گونه هم نبود که گوش به ذهنم بسپارم که ایده خودش بیاید.

فیلم شما فاقد کپشن، گفتار متن و راوی و اساسا هرگونه امکانی برای اطلاعرسانی است. در این کار پژوهش چگونه شکل میگیرد؟

شاید بشود فیلم را در ژانر فیلم مستند تجربی یا شاعرانه تعریف کرد. شما وقتی چنین روایتی را برای بیان انتخاب می‌کنید، بازیگوشی‌های خودش را به دنبال دارد. اتفاق مهم در فیلم من باند صوتی آن است. باند صوتی به گونه‌ای طراحی شد که حکم دیالوگ را در فیلم داشته باشد، حکم هم‌مسیر کردن یک تجربه تازه برای تماشاگر جهت همراهی کردن با فیلم را داشته باشد. به همین جهت قائل به نداشتن دیالوگ در فیلم نیستم و به نظرم دیالوگ به مفهوم عام خود وجود ندارد.

اما هر آنچه اتفاق میافتد، از زبان تصویر است. لااقل تماشاگر غیرتخصصی اینگونه میبیند و برای او جالب است که کارگردان چگونه به این فضای ذهنی بدون دیالوگ و گفتار متن رسیده است. برای فیلم، شما سناریوی کاملی داشتید؟

بله، تمامی سکانس‌های فیلم طراحی داشت. شاید در طول تولید بعضی مستند‌ها اتفاقاتی رخ بدهد که مسیر تولید عوض شود، اما فیلم من چون کلیات همه سکانس‌هایش وجود داشت، بر اساس آن‌چه طراحی کردیم، پیش رفت. مگر در سکانس پایانی فیلم که چند آرتیست نسبت به طراحی بر اساس مانکن‌ها اقدام کردند و شما در سکانس نمایشگاه آثار را می‌بینید که خود من هم در آن با دو اثر شرکت کردم. البته در این فیلم طراحی بصری و فیلم‌برداری مهم بود. و رضا تیموری خیلی خوب از عهده کار تصویر برآمد و توانست جایزه بهترین فیلم‌برداری جشن خانه سینما را هم از آن خود کند.

در طول فیلم ما تصاویری را از منظر نگاه مانکنها میبینیم. چرا اینقدر دیر pov مانکنها آغاز میشود. چرا وقتی قالب و ماسک از چهره مانکنی کنار میرود، این اتفاق نمیافتد. ما زمانی تصاویر را از نگاه مانکنی میبینیم که در آب فرو میرود.

درواقع من برای این چرایی جواب محکمی ندارم. در فیلم جایی که مانکن را شست‌وشو می‌دهند، مثل غسالخانه است. گویی مرگ و تولد شکل می‌گیرد. احساس من این بود که جای درستش آن‌جاست که اولین pov را داشته باشیم. یعنی جایی که هم می‌تواند مرگ باشد و هم تولد. به نظرم جان گرفتن مانکن از لحاظ زمانی و ریتم فیلم جای درستش همان‌جاست.

اینکه توجیه نمیکنید، قشنگ است.

دلیل خاصی برای توجیه وجود ندارد. شاید چون خیلی تعصب ویژه‌ای روی فیلم‌های خودم ندارم. به عبارتی احساس می‌کنم که وقتی فیلم آماده نمایش شد، این خود فیلم است که باید مخاطبان را جذب کند که بیننده‌اش باشند. اگر این اتفاق توسط خود فیلم نیفتد، هر چقدر منِ کارگردان تلاش کنم، راه به جایی نخواهد برد… دقیقا مثل بچه‌ای می‌ماند که سوادی ندارد و من بخواهم با صحبت کردن با دیگران نظرشان را درباره عالم بودن فرزندم عوض کنم. این کار شدنی نیست. لو می‌رود. البته ممکن هم هست که بچه بسیار هم عالم باشد و اما بعضی باشند که از خود آن بچه خوششان نیاید که البته نمی‌توان دیگر کاری کرد. اما هم‌چنان‌که گفتم، رابطه من با فیلم‌هایم بعد از ساخته شدنش تمام می‌شود.

درباره حضور سیدعلی میرفتاح در شکلگیری فیلمنامه کمی توضیح میدهید؟

آقای میرفتاح یکی از دوستان خوب من است. او علاوه بر این‌که در حوزه مطبوعات فرد حاذق و بسیار توانمندی است، فیلمنامه‌نویس خوبی هم هست. معمولا هر طرحی که به ذهنم خطور می‌کند، با یکی دو نفر از دوستانم در میان می‌گذارم که علی یکی از آن افراد است. با ایشان در این‌باره صحبت کردم و کلی پیرامونش بحث کردیم و یکی دو باری هم با هم به کارگاه ساخت مانکن‌ها رفتیم.

یعنی در شکلگیری فیلمنامه آنقدر موثر بود که اسمش را بیاورید؟

بله، در طرح اولیه به یک اندازه سهیم هستیم.

از چه زمانی تصمیم گرفتید فیلم را با این فرم روایی به تصویر بکشید؟

از همان ابتدا تصمیم خودم را گرفته بودم. در دو مورد من به یقین رسیده بودم؛ یکی باند صوتی فیلم و دیگر این‌که فیلم فاقد دیالوگ به شکل مرسوم خواهد بود. به نظرم شکست این فیلم زمانی است که تماشاگر فکر کند با یک فیلم صنعتی طرف است.

در سکانسی از فیلم وقتی مانکنها روی وانت جای میگیرند، در مسیر حرکت خود به ریل راهآهن میرسند، که همزمان در جهت خلاف ماشین قطاری در حال حرکت است. تعمدی در ثبت حرکت همزمان و خلاف جهت قطار و ماشین حامل مانکنها داشتید؟

نه، تعمدی نداشتم، یعنی برداشتی فلسفی به آن نداشته و فکر هم نکرده بودم. این صحنه به لحاظ فرمی و گرافیکی برای من اهمیت داشت.

در فیلم مانکنها سرنوشت محتومی دارند. یکی میشود مانکنی در کنار مغازهای کوچک و حقیر و دیگری مانکنی در یک فروشگاه بزرگ و لوکس و درنهایت یکی دیگر تبدیل به اثری هنری و گرانقیمت میشود. آیا درباره آدمها هم همینگونه فکر میکنید؟

مبحث جبر و اختیار ازجمله مباحث پیچیده‌ای است که صحبت عمیق درباره آن از سطح مطالعه و شناخت من در این مورد بالاتر است.

 میخواهم درباره فیلم خودتان بگویید.

من خیلی قائل به جبری بودن، حداقل در زندگی خودم نیستم. این‌که سناریویی از قبل نوشته شده و انسان سرنوشتی محتوم دارد، درباره خودم لااقل قبول ندارم. من عنصر جبر را آن‌قدری در زندگی خودم موثر می‌دانم که هنوز نتوانسته روی من تاثیر نامطلوبی بگذارد. چون زمانی انسان سرنوشت محتوم را می‌پذیرد که او را در زندگی اذیت کند. اما در فیلم این تناظر یک به یک در زندگی مانکن‌ها و انسان‌هاست. همه مانکن‌ها در یک خط تولیدی به ثمر نشستند و خیلی ساده مانکنی که به جنوب شهر رفته، می‌توانست با کمی شانس در فروشگاه بالا شهر باشد، یا تبدیل به اثری هنری شود. اگر از این زاویه نگاه کنید، جبر و سرنوشت محتوم را در فیلم نمی‌بینید. از دید من به‌عنوان کارگردان اثر،  مانکن‌ها مابه‌ازای آدم‌ها تعریف نشدند.

من از همه کسانی که آثارشان در گروه هنر و تجربه روانه اکران میشوند، درباره اثرگذاری یا انتقاداتی که به آن دارند، میپرسم. در اینباره اگر دوست دارید، صحبت کنید.

این‌که شکل‌گیری گروه هنر و تجربه فی نفسه کاری ارزشمند است و این‌که آثاری به واسطه این گروه بالاخره امکان نمایش پیدا می‌کنند، جای بحث ندارد. اما به نظرم شکل اکران فیلم‌ها غلط است، یا نوع انتخاب بعضی فیلم‌ها شاید برای اکران غلط باشد. چرا باید فیلمی مثل «فروشنده» در گروه هنر و تجربه اکران شود؟ هیچ‌کس درباره چرایی این کار توضیح نداد. «ایستاده در غبار» با توجه به این‌که یکی از علاقه‌مندان این فیلمم، در این گروه هم اکران شد… چرا؟ تا آن‌جا که به ذهنم می‌آید، گروه هنر و تجربه جایی برای نمایش فیلم‌های هنری، تجربی، مستند و آثاری بود که به دلایل مختلف راهی به اکران عمومی نداشتند. این پارادوکس وجود دارد که چرا همین تعداد محدود صندلی‌های این گروه در بعضی مقاطع باید به اکران فیلم‌های سینمای بدنه یا دارای سرگروه نمایش اختصاص داده شود؟ به نظرم ما باید یک مجموعه را با تعدادی سالن… مثلا پنج سالن اختصاصی به این گروه بدهیم که وظیفه‌اش اکران فیلم‌های تجربی و هنری و مستند باشد. درست مثل آن چیزی که در سینما تک‌ها اتفاق می‌افتد. نمایش‌ها با یک سانس در سینما هویزه مشهد یک سانس در شیراز، دو سانس در تهران در دو نقطه دور از هم مشکلی را حل نمی‌کند. ما می‌توانیم هنر و تجربه را با اکران و انتخاب درست تبدیل به اتفاقی کنیم که می‌تواند به نتیجه برسد. آن‌گاه سینمای بدنه در حوزه اکران در مقابل اکران فیلم‌های هنر و تجربه گارد نخواهد گرفت. طبیعی است وقتی یک سانس را در میانه اکران یک فیلم پرفروش به فیلمی از گروه هنر و تجربه اختصاص می‌دهید، با واکنش سینمادارها و جریان سینمای بدنه مواجه شوید. به نظرم کسانی که در سینمای بدنه فعال‌اند، با سینمای هنری مخالف نیستند، بلکه با شکل اشتباه اجرایی در این‌گونه اکران‌ها مخالف‌اند… البته این نظر من هست و مسلما خیلی‌ها هم با این حرف من مخالف‌اند .

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها