یک قناری، یک کلاغ در گروه هنر و تجربه روی پرده رفته است. سازندهاش یکی از کهنهکاران عرصه فیلمنامهنویسی است که این روزها در مقام کارگردان با پیشنهادهای مصاحبه رو به رو میشود.سینماسینما، پوریا ذوالفقاری: تهیهکننده فیلم هم علی حضرتی جوان است که همکاریهایش با فیلمسازانی که نگاهی متفاوت از جریان اصلی رو به افول سینمای ما دارند، خیلی زود به کارنامه کوتاه او تشخص و اعتبار داده است. نکته جالب کارنامه حضرتی موفقیت عوامل فیلمها و تداوم همکاریهایشان است. اصغر عبداللهی برای نوشتن فیلمنامه خداحافظی طولانی دیپلم افتخار فیلمنامه را از سیوسومین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد و حالا در مقام کارگردان با حضرتی همکاری میکند. هنگامه قاضیانی در همین فیلم یکی از نقشهای دشوار کارنامهاش را ارائه داده و مدتی قبل، دومین همکاریاش با حضرتی را در فیلم «اردک لی» به کارگردانی بهروز قریبپور به پایان رسانده است. موفقیت عوامل دیگر این گروه مثل درخشش سعید آقاخانی در خداحافظی طولانی و جهانگیر میرزاجانی در طراحی لباس همین فیلم (که دو سیمرغ بلورین برایشان به ارمغان آورد) نشان میدهد کارنامه کوتاه علی حضرتی نه فقط از نامهای معتبر سرشار است، بلکه خروجیها و موفقیتهای قابل توجهی هم داشته.
یک قناری، یک کلاغ فیلم قابل تأملیست. درباره فضاسازی و دیالوگنویسی و کارگردانی و بازیگری و موسیقی آن میتوان بحثهای جداگانهای داشت. در سینمای سرشار از ملودرامهای قابل پیشبینی، نخستین فیلم سینمایی اصغر عبداللهی با طعمی متفاوت و حس و حالی دیگرگونه، میتواند برای ذائقههای دلزده از آثار تکراری، آوردههایی داشته باشد. در این گفتوگوی جمعی تلاش شده که به وجوه متفاوت فیلم توجه داده شود. وجوهی که درباره هریک میتوان جداگانه نوشت و سخن گفت.
وقتی یک فیلمنامهنویس روی صندلی کارگردانی مینشیند، خود به خود این پرسش مطرح میشود که این فیلمنامه چه جذابیتی داشته و همیشه هم کسانی احتمال میدهند که این متن یکی از بهترین نوشتههای او بوده و یا دلبستگی شخصیای در میان است که تصمیم گرفته خودش این متن را بسازد. دلیل شما چه بود آقای عبداللهی؟
عبداللهی: اگر بخواهم بگویم که به این متن بیشتر از سایر نوشتههایم دلبستگی دارم، درست نیست. به طور طبیعی همه فیلمنامههایی که مینویسید، خوب نمیشوند. اگر شانس بیاورید از هر سه چهارتا، یکی دندانگیر از کار درمیآید. اما همه فیلمنامههای من با دلبستگی و علاقهمندی نوشته شده است. برایم هیچ تفاوتی ندارند. فیلمنامههای دیگری داشتم که شرایط ساختشان مهیا نشده یا من در شرایط کارگردانی آنها نبودهام. یک قناری، یک کلاغ را به علی حضرتی دادم و علی هم آن را دوست داشت و پیشنهاد ساختش را داد. این اتفاق میتوانست برای فیلمنامه دیگری هم بیفتد. ولی برخورد علی با فیلمنامه ته دل من را قرص کرد که همین را میسازیم.
یعنی احتمال میدادید این فیلمنامه در نظام تولید ما دستخوش تغییراتی شود؟
عبداللهی: بله. ببینید ما در نیمه دوم فیلم از پلات طولی فاصله میگیریم و وارد پلات عرضی میشویم و لحظات طولانی سکون و سکوت را میبینیم. خب لازمه این قصه هم همین است. من نگران بودم مبادا کسانی بگویند برای این لحظات، تعلیق هایی کاذب طراحی کنیم و غافلگیریهایی بگذاریم. اما علی حضرتی خیال من را آسوده کرد که ما همین را خواهیم ساخت. این برایم خیلی ارزشمند بود.
خب پس باید از علی حضرتی بپرسیم این فیلمنامه چه جذابیتهایی برایش داشته؟
حضرتی: بعد از خداحافظی طولانی (فرزاد مؤتمن) که فیلمنامهاش را اصغر عبداللهی نوشته بود، جلسات زیادی در کافههای مختلف باهم داشتیم و درباره موضوعات زیادی صحبت کردیم که خب این صحبتها باعث شد ذهنیتمان به هم نزدیکتر شود و با دیدگاههای یکدیگر آشناتر شویم. من گلایه داشتم از این که چرا فیلمها همه شبیه هم شدهاند و آقای عبداللهی هم صحبت از طرحهایی داشتند که یکی دوتای آنها را تا مراحلی پیش بردیم. رسیدیم به یک قناری، یک کلاغ و من از ایشان پرسیدم چرا خودتان این را کارگردانی نمیکنید که در کمال تعجب پذیرفتند.
اتفاقاً میخواستم کمی دیرتر این را بپرسم که چطوری ایرج کریمی را پس از هشت سال و اصغر عبداللهی و بهروز غریبپور را برای نخستین بار به ساخت فیلم ترغیب میکنید؟
حضرتی :راستش فکر کنم این جزء تواناییهای من است (میخندد.) شاید قدرت مذاکره خوبی دارم.
و یک قناری، یک کلاغ چه جذابیتی داشت؟
حضرتی : ببینید فیلمهایی که طبق معیارهای مرسوم دارند ساخته میشوند که بالاخره همیشه هستند و اگر در تولیدات سالانه یکی دوتا کمتر و بیشتر از این فیلمها باشد هم اتفاقی نمیافتد. من دلم میخواهد وقتی فیلمنامهای میخوانم، اشتیاقی در من بربیانگیزد که آن را روی پرده ببینم. بروم سراغ متنهایی که دیگران به دلایل غیرهنری حاضر به ساخت آنها نباشند. وقتی اصغر عبداللهی این متن را پیشنهاد داد، دیدم توانایی قلم ایشان و جذابیت قصه و رویکرد فیلم طوریست که نمیشود از آن صرفنظر کرد.
پس از قطعی شدن ساخت این داستان، در مسیر تولید فیلمنامه تغییری کرد؟
عبداللهی: نه زیاد. تغییراتی جزیی پیش آمد. مثلا پس از پیدا شدن لوکیشن خب به اقتضای آن ،جاهایی را (خیلی کم) تغییر دادیم. البته بحثهایی داشتیم. مثلا با علی سر این که چگونه فیلم تمام شود، صحبت کردیم. درباره شروع داستان و این که شلیک مرد ناخواسته باشد یا تعمدی، صحبت کردیم و دیدیم همینطور ناخواسته باشد، بهتر است. یک صحنه هایی هم در روند داستان داشتم که دیدم خیلی نیازی به آنها نیست و میتوانند نباشند. خب حذفشان کردم. یا صدای سرهای بیشتری داشتم ، ولی بعد از فیلمبرداری دیدم انقدر بازیگران خوب بازی کردهاند که این صداها توضیح واضحات است. طبعاً آنها را برداشتم.
خانم قاضیانی شما به عنوان بازیگر در طول سال فیلمنامههای زیادی میخوانید. حس اولیهتان پس از خواندن یک قناری، یک کلاغ چه بود؟ دلیل پرسشم این است که این متن صحنههای خطرناکی دارد. مثلا این که یک بازیگر ناگهان قطعه شعری بخواند، از آن اتفاقهاییست که اگر درنیاید و درست اجرا نشود، میتواند کمدی ناخواستهای ایجاد کند یا فیلم را به ورطه سانتیمانتالیسم بیندازد. جنس دیالوگها هم ربطی به گفتگوهای مرسوم عمده تولیدات سالانه ما ندارد.
قاضیانی: پرسشتان خیلی دقیق بود. از این جهت که فیلمنامه را درست متوجه شدهاید و دقیق فهمیدهاید که کجاهایش برای بازیگر خطرناک است. در واقع شما فیلمنامه را از دید یک بازیگر تفسیر کردید. ولی ببینید من فیلمنامه را خواندم و بعد با آقایان عبداللهی و حضرتی درباره آن جلسه گذاشتیم. خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم به نتیجه رسیدیم. درباره وجوه نقش و دنیای فیلم همنظر بودیم و برداشتهای مشابهی داشتیم. شما گفتید سانتیمانتالیسم؛ اتفاقا یکی از چیزهایی که خیال من را راحت کرد، آگاه بودن سازندگان از این خطر بود. تهیهکننده و کارگردان فیلم در یکی از جلسات به من گفتند ما نمیخواهیم به سمت سانتیمانتالیسم برویم و شما بابت همین جنس بازیتان انتخاب شدهاید. این بحثها باعث شد درباره فیلم دچار هراس نشوم و این توافقها حتی در بحثهای سر صحنه هم وجود داشت و خیلی زود درباره چگونگی بازی در هر سکانس و جزییات کنشهای زن به نتیجه میرسیدیم. میدانستم که این فیلم ریشه در دنیاهای ادبیات و تئاتر و موسیقی و سینما دارد و باید وارد این سطوح شوم. یعنی بازیگری را میطلبد که هم توان دیالوگگویی داشته باشد و هم بازی مقابل دوربین را بشناسد. چون دو شخصیت داریم و بخش زیادی صدای سر. پس خود به خود جزییات رفتاری اهمیت زیادی پیدا میکند. عملا به عنوان بازیگر ابزاری هم ندارید. تازه من یک چشمم هم بسته بود و باید بخش زیادی از حسها را با همان یک چشم میرساندم. اما در پاسخ شما که حس اولیهام چه بود، باید بگویم پس از خواندن فیلمنامه گریه کردم. دلم برای زندگیای که یک سوء تفاهم چنین سایه سنگینی بر آن تحمیل کرده، سوخت.
ظاهراً این از آن کارهاییست که از بازی در آنها بسیار راضی هستید.
قاضیانی: شک نکنید. بگذارید این نکته را بگویم که در این فیلم جدا از جذابیت نقش و قصه، روانشناسی بازیگر خیلی رعایت میشد. وقتی زمان تست گریم، نویسنده و کارگردان هم بالای سر من می ایستاد و درباره تناسب چهرهپردازی با نقش صحبت می کردند یا زمان فیلمبرداری آرامشی را بر فضای کار حاکم کرده بودند که من بازیگر بتوانم با تمرکز روی جزییات نقش، کارم را ادامه دهم، برایم بسیار ارزشمند بود. من معتقدم بازیگری یک مأموریت مهم است و حتی اگر یک دیوانه سر صحنه عربده بکشد، دلیل نمیشود که کارم را درست انجام ندهم. هجده سال کار در سینما به من آموخته که مثل یک سرباز قدرتمند بجنگم اما چه بهتر که چنین محیطی را تجربه کنم و بتوانم با آرامش یک مجسمهساز هنگام ساخت یک تندیس، روی نقشم کار کنم. در یک قناری، یک کلاغ انگار گروه متحد شده بود و میخواستند فضا آرام باشد.
خب حالا که خانم قاضیانی از آرامش پشت دوربین سخن گفتند، من میتوانم بروم سراغ سکوت جلوی دوربین! در فیلم خانه بی سر و صدایی داریم که سکوتش تهدیدگر است. صدای راه رفتن و سخن گفتن آدمها در آن فضا میپیچد و به خوفناکی حس کلی فیلم کمک میکند. این در مرحله فیلمنامه بود یا از آن امکاناتی بود که لوکیشن در اختیارتان گذاشت؟ چون بالاخره خانههای قدیمی سقفهای بلندی دارند که باعث میشوند صداها در آنها بپیچد.
عبداللهی: این در فیلمنامه هست. در توضیح لوکیشن آمده «خانهای درندشت و تازهساز وسط یک باغ بزرگ.» در فیلم هم میشنویم که این خانه را شخصیت مرد قصه یکسال پیش به خواست و بنا بر سلیقه زن ساخته است. ما دلمان میخواست خانه وسط باغ باشد و بیرون از شهر بودنش را برساند. ولی خانه هایی که میدیدیم خیلی فرسوده بودند. علی حضرتی این خانه را پیدا کرد. دیدیم نزدیکترین لوکیشن به قصه ماست. نوساز بودنش هم باورکردنی بود.
پیچیدن صداها در آن فضا ناخواسته بود؟
عبداللهی : نه. اصلا مقداری از آن صداها را بعداً در مرحله صداگذاری ساختیم. میخواستیم این سکوت و خوف را برسانیم.
یک قناری، یک کلاغ در نگاه اول به لحاظ تولیدی فیلم سادهایست. خانهای قدیمی و دو شخصیت و وسایل اندک. ولی همین فضا به شما امکان جلوهگریهایی میداده که از آن پرهیز کردهاید. میتوانستید در طراحی صحنه و موسیقی و… به همان راهی بروید که آثار تاریخ معاصر ما رفتهاند.
حضرتی: ما یک چیزهایی داشتیم که سرنوشت پروژه به آنها بستگی داشت. مثل دو بازیگری که توان بیان این دیالوگها و بازی در این نقشها را داشته باشند. یا لوکیشنی که اگر پیدا نمیشد اصلا امکان ساخته شدن فیلم از بین میرفت. اما پس از پیدا شدن اینها، میتوانستیم همان رویکردی را در پیش بگیریم که شما به آن اشاره کردید. خانه پر از وسیله و موسیقی آن دوران و… دو اتاق ما در ان لوکیشن انبار وسایل بود ولی تصمیم گرفتیم خیلی قطرهچکانی از آنها استفاده کنیم. گفتیم قرار نیست مبهوت شویم و باید ببینیم برای هر صحنه چه چیزهایی نیاز داریم. درباره موسیقی هم با شورا کریمی قرار گذاشتیم موسیقی روز بسازیم ولی از جنسی که در قالب گذشته خوش بنشیند. واقعا ایستادگی روی استایل و سبک فیلم و یادآوری الزامات این کار به سرتیمها و به خودمان، یکی از تصمیمات مهم بخش تولیدی پروژه بود.
عبداللهی: ما میزانسن را برای این می دهیم که بازیگران بیشترین آزادی عمل را برای روایت داستان داشته باشند. هیچ میزانسنی نباید مخل این اصل میشد. حتی اشیاء هم باید طوری انتخاب می شدند که آزادی بازیگر را مخدوش نکنند. از ابتدا بنا را در طراحی صحنه و میزانسن و دکوپاژ بر همین گذاشتم.
در سکانس افتتاحیه فیلم زن و مردی میبینیم و تفنگی آویخته به دیوار و آینهای. زن و مرد حرف میزنند. از تفنگ آویخته به دیوار گلولهای شلیک میشود و آینه هم مثل خاطره این رخداد باقی میماند. به نظرم در همین سکانس قراردادهایی با مخاطب میگذارید که تا انتها به آنها پایبند میمانید. یکی از این قراردادها دیالوگ است. جنس دیالوگهای فیلم هم میتواند با بیانی بد تبدیل به پاشنه آشیل شود. راستش خیلی زیاد میبینیم نمونههایی که در آنها بازیگران دارند دیالوگهایی را میگویند که به وضوح برایشان ثقیل است و درک روشنی هم از آنچه میگویند، ندارند.
قاضیانی: بله، کلمات را متجلی نمیکنند.
دقیقا. انگار فقط میخواهند هرچه زودتر از زیر بار دیالوگ رها شوند. شما جلسات دورخوانی داشتید؟
عبداللهی: نه. یکبار نشستیم و فیلمنامه را خواندیم.
قاضیانی: آقای عبداللهی برای ما متن را خواندند.
عبداللهی: بله. دلیلی نداشت بارها دورخوانی کنیم. وقتی دو بازیگر قدر دارید که میدانید از پس اجرای نقش و بیان این جملات برمیآیند، دیگر نگرانی ندارید و دورخوانی متعدد هم دلیلی ندارد.
حضرتی: کار دشوار ما پیدا کردن بازیگرانی بود که بتوانند این جملات را بگویند و این نقشها را ایفا کنند. وقتی پیدایشان کردیم، تا حد زیادی خیالمان آسوده بود.
قاضیانی: کار مهم برای من قدم اول در پیدا کردن صدا و لحن بود. چون این گام ابتدایی هرچه بود باید تا انتهایش میرفتم. خوشبختانه من حافظه خوبی دارم. رجوع کردم به خاطراتم از پدربزرگ و مادربزرگم که یک نسل پیش از پدر و مادرم هستند و شیوه سخنگفتنشان. یادم هست وقتی پدر بزرگم فوت کرد، مادر بزرگ گفت: « آقا وقتی از در وارد میشدند، گماشتهها از آن سر میدویدند تا مقابل و داخل که میآمدند، میگفتند بانو امروز چگونه گذشت؟» این خیلی برای من آشنا بود. زبان تاریخی عجیب و غریبی هم نبود.
عبداللهی: بر خلاف تصور دیالوگها و سیاق کلام خیلی واقعیست. میشود به خود واقعیت ارجاع داد. آدمها همین طور صحبت میکرده اند. چندی پیش یادداشتی خواندم مبنی بر چرایی عدم شباهت دیالوگهای این فیلم با آثار علی حاتمی. واقعاً چه الزامی دارد مدل صحبت کردن آدمهای هر اثر نمایشی مربوط به تاریخ معاصر و دهههای بیست و سی شبیه دیالوگهای علی حاتمی باشد؟ حاتمی دیالوگ نویس و فیلمساز خوبی بود و از قضا من هم خیلی دوستش دارم. ولی قرار نیست هرچه در این دوره میسازیم، شبیه نوشتههای حاتمی باشد. حاتمی دنیای شخصیای از آدمها و آن مقطع تاریخی داشت و دیالوگهایش مبتنی بر فرضهای شخصیاش بود. این فرضها میتواند به تعداد نویسندهها و کارگردانهایی که سراغ آن مقطع میروند، تنوع داشته باشد.
اصلا دهههای بیست و سی آنقدر از ما دور نیستند. ما سرودههای شاعران و مصاحبههای چهرههای فرهنگی و سیاسی این مقاطع را داریم و میبینیم که مدل حرف زدنشان چندان از امروز ما دور نیست.
عبداللهی: بله. بنابراین دیالوگ تنها مسئله ما نبود که بخواهد تمرکزمان را بگیرد. ما میدانستیم دو بازیگر فرهیخته میخواهیم که مسلط بر بازیگری باشند. ولی نه فقط برای بیان دیالوگها. برای بازی. چون زمان زیادی از فیلم بدون دیالوگ است. خانم قاضیانی اشاره کردند که باید با یک چشم حسهای مختلفی را میرساندند. این واقعا کار آسانی نبود. اصلا یکی از نگرانیهای ما شکل این چشمبند بود.
حضرتی: دقیقا. میتوانست تبدیل به بحران شود و اصلا کمدی ناخواستهای ایجاد کند.
قاضیانی: جدا از نگرانیهای چندماهه تهیهکننده و کارگردان خود من هم مدتی درگیر این چشمبند شدم و این نگرانی را داشتم که قرار است چه شکلی باشد. روی همه این جزییات فکر شده بود.
پرسش بعدیام را از هرسه شما مطرح میکنم. در تمام پروسه تولید فیلم روی استقبال کدام طیف از مخاطبان حساب کرده بودید؟
عبداللهی: مثل هر فیلمسازی دلمان میخواست بیشترین مخاطب ممکن را داشته باشیم. قطعا به مخاطب اندک فکر نکردیم. تصور میکنم مخاطبان این فیلم کم نیستند. فقط شاید دور از دسترس باشند. بخشی از آنها مخاطبانی هستند که خیلی سینما نمیروند. طبعا این فیلم مخاطبی را میطلبد که اسیر عادتهای دیدن فیلمهای تکراری و مشابه نشده باشد. تعدادشان هم کم نیست. ما باید شرایطی فراهم کنیم که آن مخاطب که کم نیست و بالقوه مخاطب چنین فیلمهایی است، بتواند این فیلم را ببیند.
بحث من کم و زیاد بودن مخاطب بالقوه فیلم نیست. منظورم مخاطب هدف بود. کسانی که فکر می کردید یک قناری، یک کلاغ برایشان جذابیت دارد.
حضرتی: ما تصوری از سلیقه مخاطب داریم که لزوماً صحیح نیست. متریال متنوعی مقابل مخاطب نگذاشتهایم و به او امکان انتخاب ندادهایم. درباره همین فیلم نکتهای بگویم شاید برایتان جالب باشد. پخشکنندههای زیادی با سلایق متفاوت و متنوع آمدند و فیلم ما را دیدند. تعدادی از آنها را من پرچمداران نگرش مخاطب عام میدانم. همه آنها یک جمله مشابه گفتند؛ فیلم خوبیست ولی مخاطب عام دوستش ندارد. به چند نفر آنها که رویم میشد گفتم که شما خودتان مخاطب عام هستید! یکی از آنها سه بار فیلم را دید و با خانمش هم به تماشای آن نشست ولی باز معتقد بود مخاطب عام این فیلم را دوست ندارد. ما تلقی نادرستی از مخاطب عام داریم. پخشکنندهها میگویند فیلمتان را دوست داریم اما مخاطب عام کمدی میخواهد. خب با این دیدگاه هرگز فضایی برای کارهای متفاوت مهیا نخواهد شد. من بیشتر به فکر این بودم که چگونه فیلم را از لابیرنت پخش بگذرانم و به مخاطب برسانم. نگران مخاطب عام و خاص نبودم. معتقد بودم این فیلم میتواند تماشاگر خودش را داشته باشد ولی مشکل کسانی هستند که فکر میکنند فقط ژانر کمدی جواب میدهد. در این فضا همانطور که گفتم مشکل ما پنجاهدرصد اول است که باید فیلم را به مخاطب برسانیم.
وضعیت غمانگیزیست. فیلمهای فرهادی فروش خوبی میکنند، دو سه سال بعد همه ان مدل فیلم میسازند. بعد کمدیها میفروشند، موج به سمت ساخت کمدی تغییر جهت میدهد. این میزان بیخلاقیتی و بیذوقی مایه افسوس است.
حضرتی: کسانی که این تفکر را دارند، همواره چند قدم از مخاطب عقبترند و به همین دلیل پیوسته غافلگیر میشوند. میگویند مثل فیلمهای فلانی بسازیم. واقعا یعنی چه؟!
قاضیانی: من از روزهایی که هنوز بازیگر نشده بودم و جنونش را داشتم و با گلهای حیاط خانهام در سانفرانسیسکو حرف میزدم و برایشان برنامه اجرا میکردم تا امروز که مخاطبانم مردم واقعیاند، مخاطبان ذهنیام تغییر نکردهاند. علی حضرتی برای تفریح به سینما نیامده است. ایرج کریمی را پیدا کرد و با او فیلمی ساخت که به آخرین فیلم کریمی تبدیل شد. شاید کسانی بگویند اگر نمیساخت چه اتفاقی میافتاد؟ من میگویم خیلی فرق میکرد. وقتی پدرم داشت به کما میرفت، حسرت میخوردم که کاش میتوانست آخرین جملهاش را بگوید. آخرین جمله ایرج کریمی را علی حضرتی به ما رساند. اصغر عبداللهی مثل سازنده یک عروسک برای تکتک کلمات این فیلمنامه وقت گذاشته و ظرافت به خرج داده. من برای زحمت این دو عزیز احترام بسیار قائلم اما وقتی میگویم مخاطبان ذهنیام تغییر نکردهاند، یعنی اساساً حسابگری را شأن هنرمند نمیدانم. این که بنشینیم فکر کنیم الان چه چیزی جواب میدهد و ما همان را بسازیم، مسیر از اساس نادرستیست.
معمولاً هم این حسابگریها جواب نمیدهد. یعنی در سال فیلمهای شکستخورده زیادی میبینیم که براساس همین محاسبات ساخته شدهاند.
عبداللهی: برای من هم سخت است که درباره مخاطب و مخاطبشناسی صحبت کنم. چون این تصور را به وجود میآورد که خیلی از مخاطب دورم . نه! من جدا از مخاطب نیستم.
حضرتی: بارها برای همکاری در پروژههای مختلف به دفاتر تولید دعوت شدهام. پرسیدهام داستان فیلم چیست؟ گفتهاند: بفروش است. باز پرسیدهام دو خطی داستان فیلم چیست؟ جواب گرفتهام که کمدیست… باز بحث داستان را پیش کشیدهام و گفتهاند فلانی و فلانی قرار است در فیلم بازی کنند. خب ما باید ابتدا بنا را بر این بگذاریم که در حال تولید یک اثر هنری هستیم. به لازمههایش فکر میکنیم و فیلم را میسازیم و بعد میرویم سراغ چگونه عرضه کردنش.
قاضیانی: مخاطب خیلی متنوعتر از چیزیست که تصور میکنیم. مثلا من در تلویزیون کار نمیکنم. کمدی خوبی هم به من پیشنهاد نشده و عمده پیشنهادها از جنسی بودهاند که حاضر به بازی در آنها نشدهام. خب به این ترتیب در شهرستانها و روستاها نباید من را زیاد بشناسند. ولی چند روز پیش در روستایی بودم و ناباورانه دیدم دختری بسیار زیبا به سمتم آمد و با اشاره به کنسرت سال ۹۴ من گفت خانم قاضیانی امیدوارم کنسرت بعدیتان را بتوانم در تهران از نزدیک ببینم. یعنی آن دختر روستایی حتی فعالیتهای من در حوزه موسیقی را دنبال میکند. شما به عنوان هنرمند باید مأموریتتان را انجام دهید و آن طرف هم حتما هستند کسانی که این مأموریت را از شما بگیرند. چند روز پیش با همین عزیزان بحث بود که بلاتار چه شهامتی دارد که تانگوی شیطان را در هفت ساعت میسازد؟ اگر او قرار بود به هریک از این چیزها فکر کند، هرگز نمیتوانست برای ما اثر بیافریند.
بله. اصولا حسابگری افراطی راه را بر هر نوع خطرکردنی میبندد. آقای عبداللهی میخواهم سراغ یکی از همین خطرکردنها بروم. در یک قناری، یک کلاغ شخصیت مردی داریم که از ناحیه همسرش احساس تهدید میکند. راز داستان، شخصیت زن است. نمیدانیم چه در سر دارد و از حرفهای مرد حس میکنیم ممکن است هر لحظه انتقام بگیرد. اگر همراه مرد از خانه خارج میشدیم و بازمیگشتیم یا با هر تمهید دیگری کنار مرد قصه میماندیم، ساختار آشناتر و کمخطرتری داشتیم. ولی در فیلم ما کنار زن میمانیم. مرد از خانه بیرون میرود و ما رفتار روزانه زن را میبینیم و از طریق صدای سر حتی وارد دنیای ذهنی او میشنویم. با این ساختار، این که زن تا پیش از سکانس پایانی همچنان رازگونه بودنش را حفظ کند، کار راحتی نیست. یعنی طناب باریکیست که باید تعادل زن روی آن حفظ شود که از طرفی به نظر ما شخصیت منفیای نیاید و از سوی دیگر حس کنیم انتقام گرفتن از او برمیآید. متوجه این خطر بودید؟
عبداللهی: من هیچ وقت به این فکر نکردم که منظر روایت را به مرد بدهم. فکر کردم که زاویه روایت را محدود به قهرمان زن نگه دارم ولی دیدم بازخیلی محدودمان میکند. زاویه روایت را سوم شخص محدود گرفتم.
در آن صورت قصه حالت آشناتری میگرفت و کم خطرتر میشد. در واقع شما راه دشوارتر را برگزیدهاید. ما خیلی به زن قصه نزدیک و با او امیخته ایم. در چنین شرایطی کار بازیگر خیلی دشوار است که بازیای تأویلپذیر ارائه دهد که به برداشتهای مختلف راه بدهد.
قاضیانی: این تأویلپذیری اشاره درستیست. برخی دیالوگها اگر با هر حسی گفته میشدند، به این اصل لطمه وارد میشد. گاهی احساس میکردم با فیکس نگه داشتن نگاه هنگام بیان دیالوگ، باید این حس دوگانه را از زن به مخاطب بدهم. در آن لحظات حتی یک پلک زدن میتوانست این اصل را مخدوش کند.
به همین دلیل معتقدم این یکی از بازیهای سخت شماست. تا پیش از سکانس پایانی اگر کسی بگوید زن اهل ادبیات است و قصد کشتن مرد را ندارد، قبول میکنیم. اگر هم کسی بگوید در سکانس پایانی زن از مرد انتقام میگیرد، باز میپذیریم. در واقع این بازی نشان میدهد که بازیگر کاربلد باید بداند کجاها اگر هیچ کاری نکند و هیچ حسی را منتقل نکند، بهتر است.
قاضیانی: ما در سینمایمان نقد بازیگری به معنای جدیاش نداریم. خوشحالم که این تلاش و دشواری بازی در این نقش دیده شده است. واقعا نقش راحتی نبود.
خب برویم سراغ موضوع حاشیهای. فیلم به جشنواره راه پیدا نکرد. معمولاً در این موارد عوامل اعتراض میکنند و بازیگران هم به نوعی نارضایتیشان را نشان میدهند. اما از جمع تولیدکنندگان این فیلم صدای اعتراضی شنیده نشد. نمیخواستید وارد این بازی بشوید؟
حضرتی: الان هم نمیخواهم خیلی وارد جزییات این ماجرا بشوم. میدانم شرکت در جشنواره قواعدی دارد. ما فرم را پر کردیم و برای جشنواره فرستادیم. دوستانی در دبیرخانه داشتیم که تماس میگرفتند و میپرسیدند قصد ندارید اینجا بیایید؟ هر روز خیلی از کارگردانها و تهیهکنندگان میآیند و بحث و لابی میکنند و… گفتم من هرگز از این کارها نکردهام و نخواهم کرد. فرم را پر کردهایم و منتظر نتیجه مینشینیم. همینجا هم بگویم که منظورم از نقل این خاطره این نبود که هر فیلمی به جشنواره راه یافته، سازندگانش لابی کردهاند. خواستم جو غالب آن روزها را بگویم. اما جدا از بحث شرکت یا عدم شرکت فیلم در جشنواره، چیزی که باعث ناراحتیام شد این بود که دیدم جشنواره فیلم فجر هم دارد خودش را براساس معیارهای گیشه تنظیم میکند. بزرگان سینمای ما که باید وقتی یکی مثل من دلش میلرزد به او قوت قلب بدهند که ادامه بده، خودشان تبدیل شدهاند به کسانی که من را نصیحت میکنند چرا کمدی نمیسازی؟ وقتی این موج به فجر برسد یعنی بحران از رگ گردن به ما نزدیکتر است. در واقع کسانی که سینما را جدی دنبال میکنند، دارند پناهگاههایشان را یکی یکی از دست میدهند. به نظرم بخش نگرانکننده ماجرا اینجاست.
آقای عبداللهی، چندسال بود که برای ساخت فیلم اول میگفتند سازندگانشان باید سوابقی داشته باشند و نمونهکار بیاورند و… شما پس از سالها فعالیت بالاخره فیلم اولتان را ساختید و شاید نامآشناترین فیلماولی سال گذشته سینمای ایران بودید. راه نیافتن فیلم به جشنواره برای شما مایه تعجب نشد؟
عبداللهی: وقتی فیلم را به جشنواره دادیم، یعنی مشتاق شرکت در این رویداد و دیده شدن فیلممان بودیم. اما این که آیا شایستگیاش را داشتیم یا نه، نمیدانم. من در این مورد قرار نیست نظر بدهم.
خانم قاضیانی شما را هم به عنوان بازیگری که اهل اعتراض باشد و پیرو راه نیافتن فیلمش به جشنواره یا کاندیدا نشدن و… سر و صدایی کند، نمیشناسیم. راستش اصلا یادم نمیآید چنین کاری کرده باشید.
قاضیانی: نقشم را در یک قناری، یک کلاغ کنار دو نقش دیگری میگذارم که برایشان سیمرغ بلورین بردم. در میدان آرژانتین جلوی داروخانه در تاکسی بودم که خبر را خواندم. ابتدا دلم سوخت برای این شخصیتی که زحمت زیادی برایش کشیده بودم. ولی صادقانه بگویم وقتی جشنواره آغاز شد و حاشیهها اوج گرفت و آن وضعیت «داغون» را دیدم (روی این واژه داغون تأکید میکنم) خوشحال شدم که فیلم در چنین جشنوارهای نیست. شما گفتید من اهل اعتراض و حاشیه نیستم.دلگرمکننده است که چنین تصویری از من دارید. در این هجدهسال پیش آمده که شب جزء کاندیداها بودهام و فردایش اسمم را درآوردهاند. نشستهام و برنده را تشویق کردهام. سعی کردهام انقدر عزت نفس داشته باشم که نگذارم چیزی آرامشم را به هم بزند.
بگذارید در پایان درباره بروم سراغ علی حضرتی و کارنامهاش. اخیرا فیلمی را به کارگردانی بهروز قریبپور به پایان رساندهاید. این تصویری که از علی حضرتی در سینمایمان به دست داده شده، ممکن است مانع پیشنهادهای متنوعتر بشود. به شخصه فکر میکنم داشتن تهیهکنندگانی که تولیداتشان دارای شناسنامه باشد خوب است. حالا میخواهد شناسنامه کار تجاری باشد یا سینمایی متفاوت و جدیتر. اما با این روند فکر میکنید ممکن است روزی یک فیلم کمدی به تهیهکنندگی علی حضرتی ببینیم؟
حضرتی: یکبار آقای عبداللهی به من گفتند دوست نداری کمدی کار کنی؟ گفتم حتما دوست دارم. مگر میشود سینما را دوست داشت و دلبسته بیلی وایلدر نبود؟ ایشان هم گفت همین توقع نشان میدهد که نمیخواهی کمدی کار کنی (میخندد.) ولی جدا از شوخی رویکردم این نیست که قرار است تهیهکنندهای بشوم با کارنامهای پر از فیلمها و سریالهای متنوع. جنبه تجاری ماجرا برایم مهم است اما اولویت اصلی نیست. چه بسا روزی کمدی هم کار کنم اما به شرطی که به کار توسعه این سبک و مسیر بیاید. مسیری که ادامه دادنش یک تیم با مطالعه و همدل میخواهد که فکر میکنم آن را داریم و یک قاطعیت و اراده آهنین که آن را هم انشالله نگه میداریم.
منبع: اعتماد
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «شهرک» بهترین فیلم جشنواره فرانسوی شد
- راوی تلخاندیش و صادق جنوب/ درباره اصغر عبداللهی
- «شهرک» برنده دو جایزه از مراکش شد
- جایزه بهترین فیلم فستیوال «ویتره» به «شهرک» رسید
- اعلام جرم دادستان تهران علیه هفت سینماگر و یک فعال رسانهای
- تازهترین اظهارات ضرغامی درباره شجریان، قاضیانی و آتشی
- اولین تیزر فیلم سینمایی «شهرک» رونمایی شد/ فضایی عاشقانه و رازآلود
- آغاز اکران فیلم سینمایی «شهرک» از چهاردهم تیر
- پیشنهادهایی که سینمای ایران برای خروج از بحران فعلی باید جدی بگیرد/ گشودن بالهای اعتماد بر فراز بنبست
- هنگامه قاضیانی آزاد شد
- هنگامه قاضیانی و کتایون ریاحی بازداشت شدند
- ایدهای بر باد رفته/نگاهی به فیلم «شهرک»
- فردیت گمشده، عشقِ نجات بخش/ نگاهی به فیلم «شهرک»
- پرداخت ناموفق یک ایده خوب/ نگاهی به فیلم «شهرک»
- اختصاصی سینماسینما/ یادداشت سعید لیلاز بر فیلم «شهرک»/ هم اثر فلسفی، هم امر سیاسی
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش