تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۷/۱۵ - ۱۵:۳۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 68459

احمدرضا دانش در بانی فیلم نوشت : بازخوردهایی که آخرین فیلم تهمینه میلانی به همراه داشته بسیار متفاوت و حتا گاهی متناقض بوده است. برخی فیلم را دوست داشتند برخی آن را دوست نداشتند اما لازمه جامعه کنونی میدانند و برخی هم منتقد ساخت چنین فیلمی بوده اند. حتا در میان زنان هم کسانی هستند که فیلم را مناسب ندانستند.
«ملی و راه های نرفته اش» به خشونت خانگی می پردازد. خشونتی که برخی زنان جامعه ما در خانه خود و از سوی نزدیکانشان می بینند. خود من نیز پس از تماشای این فیلم ابتدا ناراحت شدم و نحوه و میزان نمایش خشونت را مناسب ندانستم. شاید انتقاد بسیاری از منتقدان عام و خاص این فیلم هم به همین جهت باشد. چراکه میلانی پس از ساختن فیلم های بسیاری در دو دهه اخیر دیگر ساختار فیلمسازی را به خوبی بلد است و کمتر میتوان اشکال ساختاری از فیلمهایش گرفت.
اما اکنون که درباره این فیلم می نویسم نظری متفاوت دارم. درست است که خشونت موجود در فیلم تماشاگر را آزار می دهد و زن را در موقعیت تحقیر شده ای نشان می دهد که باب طبع هرکسی مخصوصا زنان نیست اما با تاسف باید گفت همه اینها واقعیات جامعه ماست. با کمی جست و جو در میان اتفاقات مشابه اجتماع می توان دریافت اتفاقات موجود در فیلم عینا در بیرون رخ می دهد! و چه سوگمندانه باید گفت برخی زنان ما با خشونتی روبرو هستند که به دلایل مختلف از مهار آن عاجزند و اطرافیان هم نمی توانند کمکی به آنها بکنند.
عموما در گفت و گوهایی که با موضوع فیلم های سینمایی انجام می دهم سعی می کنم علاوه بر ادا کردن حق مطلب و استفاده از اصول روزنامه نگاری طوری بحث را جلو ببریم که داستان فیلم را لو ندهیم و لطمه ای به تماشای آن پس از مطالعه گفت و گو نزنیم. اما درباره این اثر به دلیل ملزومات بحث و حساسیت موضوع و سعی در برطرف کردن شبهات گاهی مجبور به ورود به بخش هایی از داستان شده ایم. اما درنهایت خودم از کلیت گفت و گو راضی بودم. چرا که خانم میلانی هم تقریبا هدفی مشابه هدف من را از گفت و گو دنبال می کرد. سعی کردیم ابعاد مختلف لزوم پرداختن به چنین موضوعاتی را بررسی کنیم و تبعاتش را نیز مورد توجه قرار دهیم. در این بین هم سعی شده است که به واکاوی جامعه شناسانه در گفت و گو بی توجهی نشود و هم فارغ از فضای فیلم بخشی از آن نیز به شخصیت تهمینه میلانی اختصاص یابد.
حال تهمینه میلانی تصمیم گرفته مانند بیشتر آثار گذشته اش پا در مسیری بگذارد که تبعات آن غیر قابل پیش بینی نیست. اگر چنین صحنه هایی در زندگی گروهی از زنان ایران اتفاق می افتد آیا نباید برای آن چاره ای اندیشید؟ واگر هدف فیلمساز همین باشد آیا باید او را سرزنش کرد؟

 

با شناختی که از شما دارم می دانم که قبل از ساختن فیلمی قصه هایش را در جامعه جستجو می کنید. در مورد «ملی و راه های نرفته» این جستجو چطور انجام شد و چگونه به حدی رسید که به ساخت فیلم بینجامد؟
– هر روز صبح قبل از اینکه سرکار بیایم سایت ها و روزنامه ها را می خوانم. یادم می آید در یک رسانه متنی از آقایی خواندم با عنوان «اعظم و راه های نرفته اش » که توجه مرا جلب کرد. موضوع متن، خشونت خانگی بود اما نه قصه ای که من به فیلم برگرداندم. داستان اعظم، داستان زنی بود که همه ی عمر از همسرش کتک خورده بود و از او می ترسید تا یک روز که همسر او دختر ۱۷ ساله و پسر ۱۲ساله اش را زیر ضربات مشت و لگد و شلاق می گیرد، پسر می میرد و دختر هم به کما رفته بود! متاسفانه زن خانواده آنقدر از همسرش می ترسید که جرات اینکه به پلیس زنگ بزند و یا همسایه ها را خبر کند را نداشت و فقط پشت در گریه کرده بود. این ماجرا من را خیلی منقلب کرد. من سال ها بود که در باره خشونت خانگی تحقیق کرده بودم و طرح فیلمنامه «ملی و راه های نرفته اش » را هم نوشته بودم اما با خواندن متن فوق، تصمیم قاطع گرفتم تا فیلم را بسازم.
اصولا ادم تحقیق و مطالعه هستم و در باره موضوعات اجتماعی تحقیق و فایل بندی می کنم چرا که مطمئن هستم روزی به کارم می آید. اصلا گاهی از دل همین تحقیقات قصه شکل می گیرد. در مورد فیلمنامه «ملی و راههای نرفته اش» بعد از نگارش اولیه، با متخصص علوم اجتماعی، حقوقی و روان شناس چند بار فیلمنامه را مرور کردیم و من اشکالات آن را برطرف کردم تا به شکل فوق درآمد. هدف این بود که سیکل معیوب و ریشه های خشونت را مطرح کنیم و به جامعه درمورد عواقب آن هشدار دهیم، هرچند که کمی دیر شده است.
تیتروار از نتایج تحقیق می گویید؟
– تصور عموم بر این است که مردی که زن را می زند، بیمار است. بله ممکن است فردی بیماری خاصی داشته باشد و دست به خشونت بزند، اما ریشه ی خشونت همیشه روانی نیست و در جامعه ی ما و بسیاری جوامع دیگر ریشه در فرهنگ و حقوق اجتماعی هم دارد. گاه می بینیم که در برخی از خانواده ها از همان سن طفولیت به پسر یاد داده می شود که تو باید مراقب زنان خانواده باشی. حالا نامش را غیرت و ناموس مسئولیت یا هر چیز دیگر که می گذارند که اگر آگاهی درست نباشد به خطا می رود. این حس بسته به اینکه این پسر بچه در چه بستر اجتماعی و طبقاتی و فرهنگی رشد می کند، اشکال متفاوتی می یابد.
فراموش نباید کرد که خشونت لزوما به معنی کتک زدن نیست و اشکال متنوعی دارد. بداخمی، بی محلی، بی تفاوتی، استفاده از کلام زشت، تحقیر کلامی و… هم نوعی خشونت است. در این فیلم خاص، هدف ما نقد چرخه خشونت بود و مراحل رسیدن به خشونت فیزیکی…
چرخه خشونت چیست؟
– طبعا فردی که از پدرش کتک می خورد و شاهد رفتار خشن پدر با خواهر و مادر خود است وقتی بزرگ می شود به دام این چرخه می افتد و به زعم خود، جهت محافظت از خانواده که پدر وظیفهی مراقبت از آنها را به عهده ی او گذاشته است ، دست به خشونت می زند. بی شک پدر خانواده هم داستانی مشابه داشته است، یعنی او هم توسط پدری که دست به خشونت می زده ناخودآگاه آموزش دیده است.
اغلب دختران وقتی درون چرخه ی خشونت قرار می گیرند، برای حفظ جان خود، فرار می کنند. این فرار بسته به خانواده های مختلف متفاوت است. در این فیلم ما فرار به خانه ی شوهر را برگزیدیم. خواهر بزرگتر ازدواج می کند و خانواده را رها می کند و می رود و خواهر کوچکتر هم برای رهایی از خشونت با مرد بی آزاری ازدواج می کند. پسر خانواده هم گرچه با نیت خیرازدواج می کند و واقعا عاشق «مَلی» می شود، اما قادر به حفظ این عشق نیست. ما در فیلم شاهد مقاومت گهگاه او هنگام آزردن و کتک زدن مَلی هستیم اما متاسفانه خشونت چنان در وجود او نهادینه است که نمی تواند حریف آن شود.
سیامک که خود زندگی آزاد و ارتباط با دختران را تجربه کرده است، بر اساس تعالیم خود با دختری ازدواج می کند که بی تجربه و آفتاب و مهتاب ندیده است و با آنکه مَلی را دوست دارد، اما بازهم طبق تعالیم غلط تربیتی شروع به کنترل افراطی و غلط او می کند . چرا که عاشقی را نیاموخته و قادر نیست عشق بورزد.
بر اساس تحقیقاتی که کردم دریافتم که خشم قابل کنترل است. چرا؟ به دلیل آنکه هر یک از ما که در جایی کار کنیم، ممکن است رئیس بداخلاقی داشته باشیم که به ما زور بگوید یا حتی در مواردی، سرمان داد بزند بطوریکه از او بدمان بیاید، اما ما در مقابل زور گویی او واکنشی از خود نشان نمی دهیم ! چون ممکن است کارمان را از دست بدهیم. بنابراین می توان گفت که حس ما قابل کنترل نیست، اما خشم ما قابل کنترل است. اما در جایی دیگر که دست بالا را داریم و با انسان ضعیف تری روبرو می شویم، خشم را رها می کنیم.
چون قویتریم و می توانیم با زور حرف خود را به کرسی بنشانیم. بنابر این در مقابل فرادست خشم را کنترل و در مقابل فرودست آن را رها می کنیم. یک انسان متعادل طبعا چنین واکنشی ندارد و در هر صورت خشم خود را مهار می کند. کاری که سیامک قصه ما برای آن آموزش ندیده است.
دختر جوان فیلم ما پیش از ازدواج با سیامک هم درگیر خشونت خانگی هست، اما با شدت کمتر و غیر فیزیکی. تصور او اینست که با ازدواج با سیامک از این خشونت خانگی رها خواهد شد و به قول خودش برای همسرش غذا خواهد پخت، با او به پارک و سینما خواهد رفت. در مجموع او دختری است معمولی، با سقف آرزوهای کوچک که می خواهد خانم خانه خود باشد. مَلی نمی خواهد به سر کار برود، همین که در خانه غذایی درست کند و با شوهرش به تفریحی برود و زندگی کند راضی ست. غافل از اینکه همسر او در خانواده ای به مراتب خشن تر از خانواده او بزرگ شده است.
لذا ما یک خانواده عام و معمولی داریم. دختر قصه اسمی معمولی مثل ملیحه دارد. زیرا می خواهیم با مهمترین قشرجامعه یعنی قشر میانی ارتباط برقرار کنیم. البته این هدف گاهی دست من را برای نوشتن می بست اما کمک می کرد تا داستانم عام تر باشد.
نقطه اعتدال مراقبت از خانواده کجاست؟ که افراط در آن خشونت می شود و تفریط از آن بی غیرتی و بی خیالی…؟
– آگاهی…؛ آگاهی یک کلید است. شخصی ممکن است وقتی بچه بوده اتفاقات زیادی برایش افتاده باشد. ممکن است به او تجاوز شده باشد یا مورد ظلم واقع شده باشد. اما اگر بعدها در سایه مطالعه و رشد آگاهی، نسبت به این که چرا چنین اتفاقاتی افتاده است، آگاه شوید می توانید خشم خود را کنترل کنید، رشد کنید و انسان نیکی بشوید و چه بسا برای کاستن از این قبیل اتفاقات آسیب زا دست به عمل بزنید.اگر زمانی که مادرتان کتک می خورد رنج و درد او را حس کنید و معنی اشک او را بفهمید، بی شک هرگز زنی را مورد خشونت قرار نخواهید داد، اما اگر داده های شما این باشد که زن را باید کنترل کرد یا کتک زد تا خانواده دوام بیاورد، این چرخه ادامه خواهد داشت.
بنابر این تلاش همه ما باید این باشد که درک درستی از ناهنجایهای خانوادگی و اجتماعی بیابیم و با آگاهی آز آنچه پیرامون ما رخ می دهد، راهکار بیابیم. و یا اگر خود ما در چنین چرخه ای گرفتار آمده ایم از یک حقوقدان و روانشناس مشاور بهره بگیریم.
وقتی فیلم وارد فاز خشونت می شود تماشاگر اذیت می شود، من هم اذیت شدم. ناراحت شدم از شما که چرا دارید زن را اینگونه با این حد خشونت نشان می دهید اما برگشتم به مشاهده های خودم و موارد مشابهی که در جامعه سراغ داشتم. فکر کردم وقتی در جامعه خشونت اینگونه هست چرا نشان داده نشود؟ و تا حدودی با شما هم عقیده شدم. دوست دارم یکی دو نمونه از تجربیاتی که درجامعه از آن ها الهام گرفتید را بگویید؟
– هنری که من در آن فعالیت می کنم هنر دراماتیک است و درام می سازد. و درام موجب اندوه، خشم و رنج می شود. از آنجاکه سال هاست فیلم های اجتماعی و درباره زنان می سازم، بسیاری از مردم، بخصوص بانوان به من اعتماد می کنند و گاه مسائل و درد دل های بسیار خصوصی شان را با من در میان می گذارند. مسائلی که به دلیل واهی رفتن آبرو، از همه پنهان می کنند. حال انکه اگر مسائل خود را مطرح کنند باید آبروی فرد خشونتگر برود و نه آنها. این بخش فرهنگی ما هم قابل بررسی است که چرا مردم به زنی که کتک می خورد به جای همدلی به چشم تحقیر می نگرند! به هر حال وقتی این انسانها با من به درددل می نشینند، در واقع مسئولیت اجتماعی من را زیاد می کند. گاهی چیزهایی می شنوم که منقلبم می کند. مطالعه می کنم روزنامه می خوانم و حتی درمهمانی و بیرون ازخانه در فروشگاه هاهم خیلی از این قبیل مسائل می بینیم.
یه عنوان مثال،اگر زنی درحال رانندگی خطا کند بسیاری از مردان به او می گویند: کی به تو گواهینامه داده؟! و غافل از آنند که این نوعی خشونت است. از اینها تا توهین های خیابانی، متلک های سخیف جنسی و… گویا این مردان که نگران ناموس خود هستند نمی دانند که زنی که در خیابان یا محیط کار آزار می دهند، ناموس کسی دیگر است!
آمارهای سازمان نظام پزشکی هم از خشونت خانگی تکان دهنده است. رئیس پزشکی قانونی گفته بود سال گذشته در شش ماه اول سال، حدود۱۸۰ مورد ضرب و شتم شدید بانوان منجر به نقص عضو یا فلج شدن بود و عنوان کرده بود که اینان تنها درصد بسیار کمی از زنانند که شکایت می کنند. اغلب زنان یا پنهان می کنند و یا با دخالت بزرگتر های فامیل بر آن سر پوش می گذارند.
آیا خود شما به طور مستقیم این نوع خشونت را تجربه کرده اید ؟
– نه به شکلی که در فیلم می بینید. اما به هر حال من که در کره مریخ بزرگ نشده ام! در همین جامعه ای که با این آمار می توان گفت نسبتا خشن است رشد کرده ام، با این تفاوت که خانواده بهتری داشته ام. پدر من سابق بر این رئیس پزشکی قانونی بودو گاه موارد غم انگیزی از ضرب و شتم کودکان و بانوان را در خانه مطرح می کرد. خود شما چند بار در روزنامه از این خبرها خوانده اید؟ خبرهایی که گاه منجر به مرگ زن یا کودک شده است !
متاسفانه ما هر روز شاهد خشونت های متنوع اجتماعی و خانوادگی هستیم. سکانسی از فیلم که داماد به دلیل گفتن و خندیدن عروس با دایی خودش خانه را ترک می کند و می رود، عینا اتفاق افتاده است. این مورد از همان مواردی است که گفتم ریشه در گذشته فرد دارد. او قصد اذیت کردن عروس را ندارد اما نمی تواند خودش را کنترل کند. او یاد نگرفته است که قرار نیست کسی صاحب کسی شود.
از آنجا که به دلیل نوع خانواده، خشونت کمتری تجربه کردم می توانم عنصر آگاه تری باشم و بی طرفانه به قضایا نگاه کنم.
رابطه همسر خودتان با شما چگونه است؟
– در مورد رابطه من و همسرم هم می توانم بگویم یک ارتباط کاملا دوستانه است. البته مسئولیت من در خانه بیشتر است. اما این به آن معنی نیست که همسر من مسئولیت پذیر نیست. او هم همسر با گذشت و خوبی است و هم پدری مسئول.
کارهای منزل را خودتان انجام می دهید؟
– بله کارهای خانه را خودم انجام می دهم مگر کارهای سنگینی که در توانم نباشد. البته همسرم هم به من کمک می کند. همینطور دخترم. دختر من در حال حاضر ایران نیست، اما وقتی ایران بود، گاهی مواد اولیه ی پخت غذا را می خریدیم و شب هر سه باهم غذا می پختیم و کلی کیف می کردیم!
اگر مردهای ما بدانند که کافیست ۱۰ درصد انرژی ای که برای خوشگذرانی در بیرون صرف می کنند را صرف خانواده خود بکنند، تا خوشی بیشتری نصیبشان شود، آنوقت در کوچه و خیابان به دنبال خوشی نمی روند. البته انتخاب نادرست را هم باید در نظر گرفت. مرد متمولی می گفت: اگر ثروت عالم را داشته باشید، اما همسر خود را درست انتخاب نکنید، بهره ی زیادی از خوشی زندگی نخواهید داشت، و به نظر من، این اصل اول است.
شما منشا خشونت را صرفا تربیت و خانواده و در گذشته می دانید؟
– …و البته آموزش اجتماعی. جامعه ما امروز بسیار خشن شده است.آقای دکتری حرف خوبی می زد. ایشان می گفت: برای اینکه کودکان را از سیگار دور کنند ماکت آن را در مدارس نصب کرده اند و به بچه ها می گویند آنرا سنگسار کنند. عمل سنگسار خشونت را در کودکان تشویق می کند ورشد می دهد. یا کودکی که در میدان شهر عمل اعدام را می بیند خشونت در او تقویت می شودو در او نهادینه می شود.
فکر می کنم علاوه بر ترمیم بخش های آسیب دیده اجتماع، باید سیاست های سازمان های مسئول هم عوض شود. باید نگرششان به جهان عوض شود زیرا بسیاری از این نگرش ها غیرعلمی است. چند بار دیده اید مامورانی که می خواهند به خانمی تذکر حجاب دهند با لحن توهین آمیز اینکار را انجام می دهند و گاه او را هل می دهند که در نهایت پرخاش خانم مورد نظر را موجب می شود. فیلم این قبیل رفتار را روزی چند بار در خیابان و فضای مجازی می بینیم؟ اینها آسیب می زند به ما… این نجات مذهب نیست این آموزش خشونت و ایجاد تنفر است. یادمان باشد که انسان در نهایت حیوانی است که با آموزش خود را متمدن کرده است و نباید حیوان درونمان را بیدار کنیم.
یکی از انتقادهای من این است که در فیلم تنها عامل اصلی این خشونت ها، در خانواده و در کودکی نشان داده می شود.چرا؟
– فراموش نکنید فیلم صد دقیقه است و نمی توان همه چیز را با جزییات نمایش داد. لطفا یکبار دیگر با دقت فیلم را ببینید تا متوجه شوید که موارد متنوع بسیاری در فیلم گنجانده شده است، البته در حد بضاعت صد دقیقه. در سکانسی که مَلی به محل کار سیامک می رود، چون آن محیط خیلی مردانه است -و البته این مسئله هم خود جای نقد دارد که چرا یک دختر در جامعه به راحتی نمی تواند به هر محیطی برود- پسر به او می گوید الان من بی غیرت شدم و همه دارند درباره هیکل همسر من صحبت می کنند. این موارد آزارش می دهد زیرا در جامعه مردانه ای زندگی می کند که می داند بازخوردهای مردها درباره خانمی که در محیط کار مردانه می رود چیست. اینها اشارات کوچکی است که مرد را تحریک می کند به خشونت؛ یا زمانیکه صاحب کار پسر به او می گوید چرا لباس فرم نپوشیدی یا ماشین چرا زده شده، که همه این مواردی است که به مرد فشار می آورد و آن ها را با خود به خانه می برد. اینها نکاتی است که من سعی کردم کم کم مخاطب را به دید منطقی برسانم. حتا گاهی درام را قربانی این نکات کردم تا دقیق تر روایت کرده باشم.
این دختر درخانواده ای بزرگ شده که حق ارتباط با جنس مخالف را نداشته و بر اساس الگو های سریال های ماهواره ای هم مرد زندگی خود را انتخاب کرده است . خب این ها نشانه هایی است که ما می دهیم و راههایی که «ملی» نمی رود. و نشانه هایی از خشونت را در پسر می بیند اما جدی نمی گیرد. و موارد مختلفی را به صورت جزئی و با ظرافت در فیلم نشان داده ایم که نشانه های خشونت است و دختر به آن ها توجه نمی کند و گاهی آن ها را به حساب علاقه می گذارد و لذت هم می برد. چرا؟ چون آموزه های او سریال ماهواره ای و برخی برنامه های نامناسب و غیر کارشناسی خودمان است. و برای زندگی پسر هم نشانه هایی البته کمتر گذاشته ایم که در نهایت متوجه می شویم که این پسر چقدر آسیب دیده است و مادرش هم همینطور…
در این فیلم در نگاه های مختلف زندگی پسر و دختر را نشان دادیم. اگر این موارد را با دقت در فیلم ببینید دیگر این نقد را ندارید. این نکته را هم یادآور شدم که من نسبت به نقدها واکنش خاصی نشان نمیدهم. چون هرکس نظری دارد اما اگر به این فیلم علمی نگاه کنیم می بینیم که در هیچ جایی آسیب به شخصیت ها نزده ایم.
به مخاطب چطور؟
– مخاطب با ذهن خودش فیلم را می بیند و یادتان نرود که قرار است کمی هم اذیت شود تا تحت تاثیر قرار گیرد و فکر کند. من روشنفکرترین مردها را هم دیدم که این فیلم را دیدند و گفتند بخشی از تفکر و رفتار سیامک در ما هم هست! و همین یعنی متوجه بخش نقد پذیر شخصت خود شده اند، که عالیست.
نقد من این بود که درست است که این اتفاقات واقعیت دارد اما اذیت شدن مخاطب بیشتر از ساحت سینماست و شاید تاثیرگذاری را کم کند.
– اذیت می شوند چون همذات پنداری می کنند. شاید یاد خاطرات تلخ خود می افتند. وگرنه ما حتی صحنه کتک کاری را به صورت مستقیم در فیلم نشان نمی دهیم. قاب ها طوری بسته شده است که در آن صدمه زدن فیزیکی دیده نمی شود.اما بالاخره صحنه خشونت فیزیکی است و تماشاگر باید درگیر شود.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها