تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۱۰/۱۴ - ۱۸:۴۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 102712

سینماسینما، محمد حمیدی:

 

«پرویز» از آن دسته آثاری هایی است که بیشتر از آنکه بیان کننده و راوی یک داستان باشد، به توصیف و تحلیل یک موقعیت و یک سیر تحول شخصیتی می پردازد. ماجراها و داستان ها در این گونه فیلم ها اهمیت چندانی ندارند و کمتر به سرانجام آنها توجه می شود و “مجید برزگر” در دومین تجربه فیلمسازی خود پس از «فصل باران های موسمی» در «پرویز» در پی تشریح وضعیت و موقعیت ها و مناسبات فردی و خانوادگی و اجتماعی کاراکترهای فیلم است.  پرویز (زنده یاد لوون هفتوان) پیر پسری است که از گذشته او هیچ اطلاعی نداریم و فقط می دانیم که در یک مجتمع مسکونی شهری با پدر (محمود بهروزیان) نه چندان مهربان و دوست داشتنی خود یک زندگی بی هدف، تکراری و ملال آور را می گذراند. پدر او وضع مالی بدی ندارد، ولی صورت سنگی و بی احساس او و دیالوگ های او که اغلب کوتاه بوده و به سخنان ضروری و یک طرفه بسنده می کند و ایراد گیری وی از دستپخت پسرش، نشانه هایی از یک رابطه قراردادی مبتنی بر حسن همجواری و خالی از عاطفه او با پرویز دارد. نحوه نشستن آن دو بر سر میز ناهار که هر کدام در یک سوی میز نشسته اند نیز به عنوان نماد بصری یک فاصله مشخص و غیرقابل حذف در روابط آنهاست. پرویز نیز این صورت سنگی و بی حس و مسخ شده را بر خلاف هیکل تنومند خود، از پدر به ارث برده است. او آدمی بیکار و بی هدف است که تفریح او نشستن در مغازه خشکشویی و گوش کردن به سخنان مردم، سیگار کشیدن کنار پنجره اتاقش و احیانیا کمی بازی تنیس روی میز در محوطه شهرک است و از سر بیکاری کارهای جزیی و بی اهمیتی را نیز در شهرک تقبل کرده است که با وجود کسب درآمدی جزیی، بعدا مشخص می شود که داشتن این درآمدها نیز وابسته به زندگی او با پدرش در شهرک است. در عین حال شخصیت او چنان کودک وار و بی آزار است که همبازی جوانان شده و کودکان نیز به راحتی به او تحکم می کنند و هیچ کس از اندام وزین و سنگین او هم حسابی نمی برد و حتی مورد ریشخند و اشارات چشم و ابروی همسایگان قرار دارد. حضور پر رنگ سگ ها و موضوع سگ در فیلم اشاره ای ست به تنهایی اپیدمیک مردم این جامعه که باید با حضور سگ ها پر شود، ولی پرویز یکی از حالات اکستریم در این تنهایی و مسخ شدگی به شمار می رود که حتی نمی تواند حضور سگی را در کنار خود نیز تحمل کند. طبیعی است که چنین فردی از ابتدا یک فرد نرمال و سالم از نظر روانشناختی نباید شمرده شود، ولی ناهنجاری او زمانی مجال بروز پیدا می کند که از جزیره ثبات و تکرار خود رانده می شود.

ازدواج پدر پرویز، آن طوفانی است که آرامش و ثبات او را به هم می ریزد و موج های نابسامانی پس از آن، یکی پس از دیگری بر قایق ضعیف روح او ضربه می زنند تا جایی که به سرعت و بی صدا در خود فرو می شکند و به راهی قدم می گذارد که به ذهن هیچ کس خطور نمی کند، تا جایی که هیچ کس در حوادث رخ داده در شهرک کوچک ترین ظنی به او پیدا نمی کند. پرویز وقتی ناباورانه از خانه پدری اخراج می شود، به راحتی می بیند که آن اعتماد وثیقی که اهالی شهرک به او داشته اند چگونه فرو می ریزد. گویی از بهشتی که در آن زندگی می کرده هبوط کرده است. به چالش کشیدن مفهوم اعتماد در جامعه امروزی شاید یکی از اهداف فیلمساز باشد، چرا که در این جوامع اعتماد تنها در صورت دسترسی داشتن به فرد مقابل ایجاد می شود و بر محاسبات مبتنی بر ضمانت و وثیقه استوار است و کمتر می توان رابطه ای مبتنی بر اعتماد به  شخصیت و شناخت فردی از یکدیگر را پیدا کرد. در فیلم این اعتماد صوری و ظاهری باعث شده اعضای جامعه بی هیچ دغدغه ای سرویس مدرسه فرزندان، اتومبیل و تنخواه مجتمع را در اختیار او قرار دهند و به صرف خروج وی از شهرک او تماما غیرخودی تلقی شده و کلیه اعتمادها پس گرفته می شود و پرویز خود را رانده شده و محروم از تمام مزایا و درآمدهای زندگی سابق می یابد و این محرومیت آتش انتقام را در وجود او روشن می کند، ولی این انتقامی ست زاییده یک فروپاشی کامل اخلاقی. پرویز از ابتدا شخصیت رشد یافته قوی و نرمالی نداشت، ولی این ضربات به سرعت او را دچار چنان فروپاشی می کند که برای ضربه زدن به دیگران یا کسب منفعت خود از هیچ اقدام غیراخلاقی و غیرقانونی رویگردان نیست، از سگ کشی گرفته تا زیرآب زنی همکاران در محل کار و کودک ربایی و حبس صاحبخانه در انباری و نهایتا قتل و البته در سکان سهایی به وسوسه های وحشتناک تری که در ذهن پرویز می گذرد نیز اشاراتی شده است مانند صحنه تعقیب کودک خردسال در شهرک یا تعقیب یکی از زنان شهرک که احتمالا مدیره شهرک می باشد. در فیلم تنها توصیف سیر قهقرایی و سقوط شخصیت پرویز بر اثر ناملایمات وارده برای فیلمساز موضوعیت دارد و او درصدد قصه گویی و توصیف چگونگی این اتفاقات و نهایت و سرانجام هر کدام از آنها نیست مثلا اینکه رابطه او با زن همسایه چگونه شروع شده و تا کجا ادامه یافته است نیز به هیچ وجه در فیلم نمایش داده نمی شود و در سکانسی کوتاه صرفا به وجود چنین رابطه ای اشاره می کند   و یا اینکه نهایت ماجرای حبس پیرمرد صاحبخانه به کجا می انجامد و چه عواقبی برای پرویز یا پیرمرد خواهد داشت نیز  مورد توجه قرار نگرفته است و در انتهای فیلم نیز انتخاب اینکه او با خانواده پدر خود چه برخوردی خواهد کرد و از قدرت جسمی و هیکل وزین خود چگونه بر علیه آنها سود خواهد جست، به تخیل بیننده واگذار شده است و فقط به این مقدار بسنده شده که “دیگر هیچ چیزی بین او و پدرش وجود ندارد” همان طور که او در سکانس آغازین فیلم بیان کرده بود.

همان طور که گفته شد فیلم تنها جنبه روایت یک موقعیت یا شخصیت را دارد و به هیچ وجه قضاوت و ارزش گذاری فعل و انفعلات را بر عهده نمی گیرد و آن را کاملا به مخاطب واگذار می کند. آیا ساکنان شهرک محق بودند که به آن شکل بر روی سوابق همسایگی خود با پرویز چشم بپوشند ؟ یا محق بودن پدر پرویز برای ازدواج مجدد، موضوع این صحبت نیست، موضوع این است که آن رفتار در ترکیب با یک شخصیت ضعیف و شکننده می تواند چه عواقبی را به بار بیاورد و این عواقب بعضا به صادرکنندگان افعال نیز بازگشت می کنند و بعضا دامن افراد دیگری را می گیرد که احتمالا هیچ ارتباطی با موضوع نداشته اند. پس باید فیلم را نه به چشم روایت یک داستان، که به چشم یک مستند روانشناسانه نگاه کرد.

برچسب‌ها: ,

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها