محمدرضا صمیمی سوزنبان جوان فیلم سینمایی «طبیعت بیجان ساخته سهراب شهید ثالث پس از سالها پیدا شد. گفت وگویی میخوانید حاصل حضور او پس از نزدیک به پنج دهه غیبت از عالم سینما است.
سوزنبان جوان: سلام
سوزنبان پیر: چیکار داری؟
– بهم گفتن بیام اینجا… سر کارم
– کی گفته؟
– رییس
– کدوم رییس؟
– رییس دیگه
این نخستین مواجهه ما با محمدرضا صمیمی در طبیعت بیجان است. سوزنبان جوانی که یک روز پس از اعلام بازنشستگی پیرمرد به جای او عازم محل کارش شده و درِ خانه پیرمرد و پیرزن را میکوبد. محمدرضا صمیمی وقتی این نقش را بازی میکرد و نخستین دیالوگهایش را جلوی دوربین میگفت، برای نخستین بار داشت سینما را تجربه میکرد. ولی تفاوت مهم او با دیگر بازیگران طبیعت بیجان سابقه تئاتریاش بود.
همین نکته انتخاب او را توسط شهیدثالث جالبتر میکند. صمیمی از قدیمیهای تئاتر استان گلستان است و هنوز هم میتوان گاهی او را در فیلمها و سریالها دید، ولی شاید بسیاری ندانند او بازیگر یکی از فیلمهای شاخص تاریخ سینمای ایران است. با خاطراتی شیرین و (خوشبختانه) حافظهای تر و تازه. یافتنش برای من در شهرم گرگان کار دشواری نبود. او همچنان در تئاتر آن منطقه فعال است و البته مصاحبه با او جذابیتی دیگر هم برایم داشت؛ من نه تنها با بازیگر طبیعت بیجان که با معلم کلاس چهارم ابتداییام مصاحبه میکردم.
مردی که شاید اگر سر کلاسش ننشسته بودم، راهی به تئاتر و سینما نمییافتم و عاقبت بهخیر میشدم! در طول همین مصاحبه فهمیدم حبیبالله سفریان هم هنوز سرحال است و در گرگان زندگی میکند؛ همان بازیگر نقش سرباز در طبیعت بیجان.
متأسفانه ساعاتی پس از پایان این گفتوگو باید به تهران بازمیگشتم. ولی همینجا قول انجام مصاحبه با او را هم میدهم.
طبیعت بیجان و شهیدثالث آن قدر مهم و عزیز هستند که برای یافتن یادگاران و همراهانشان آدم پاشنه را وربکشد و راهی سفر و جستوجو شود.
پرسشهای این مصاحبه طولانی نیست. قرار است شما بیشتر صحبت کنید. چهطور برای بازی در طبیعت بیجان انتخاب شدید؟
سال ۵۲ حدوداً چهار سال میشد که تئاتر کار میکردم. یک روز برای تفریح با دوستان تئاتری و هنرمند به جزیره آشوراده رفته بودیم. حبیبالله سفریان و شهیدثالث هم آنجا بودند. سفریان ما را به هم معرفی کرد. من شهیدثالث را نمیشناختم. آن زمان فقط یک اتفاق ساده را ساخته بود. بعدها شنیدم در وزارت فرهنگ و هنر کارهایی کرده و بودجه و امکانات محدودی برای فیلمسازی گرفته. خلاصه چند روز بعد سفریان گفت شهیدثالث میخواهد تو را ببیند. مشخصات تو را داده و گفته آن مرد فلان طوری را بیاور تا به چشم خریدار نگاهش کنم ببینم به کار فیلم میآید یا نه. با هم به بندرترکمن و محل اقامت شهیدثالث رفتیم که خانه کوچکی بود. شهیدثالث به محمد کنی (مدیر تدارکات) گفت آن لباس سوزن بان جوان را بیاور. لباس را پوشیدم. بعد گفت حالا راه برو. راه رفتم و دیدم شهیدثالث دارد لبخند میزند. گفت: «خودشه.» هیچ بحث مالی هم نکردیم. من دوست داشتم باشم و پول گرفتن برای چنین کارهایی را با توجه به سابقه و تعریفی که از تئاتر و بازیگری داشتم درست نمیدانستم.
به شهیدثالث گفتید تئاتر بازی میکنید؟
بله. اصلاً آن زمان در تئاتر گرگان من تنها کارگردان بودم. کم کم دوستان دیگر آمدند. به او گفتم من بازیگری و کارگردانی میکنم.
شهیدثالث در انتخابهایش سراغ بازیگران حرفهای یا آموزش دیده نمیرفت. اشاره به این نکته دافعهای ایجاد نکرد؟
اصلاً تعریف هایی که من از شهیدثالث میشنوم با تصویر خودم از او جور درنمیآید. مثلاً جایی خواندم که تندخو بوده و عصبی و… من سهراب را بسیار مهربان دیدم. وقتی به بازیگر بودنم اشاره کردم گفت اگر در کار چیزی به ذهنت رسید بگو. گفت اگر پیشنهادی در زمینه بازی یا میزانسن داشتی بده. اگر خوب بود میگویم خوب است و اگر بد بود میگویم مزخرف است. ناراحت هم نشو. با همین صراحت و عین همین کلمه ها را گفت و من هم گفتم قبول.
پیشنهادی هم دادید؟
صحنهایی هست که سوزن بان وارد خانه میشود و به زنش می گوید: «یکی رو فرستادن جای من. از کار، بیکار شدم.» بعد روی صندلی مینشیند، زن از پای دار قالی بلند میشود، سمت در میآید، لای در را باز میکند و من را میبیند که نشستهام. میزانسن سهراب برای نشستن من چیز دیگری بود. قرار بود چمدان باشد و من کنارش نشسته باشم. به او گفتم میخواهی من روی چمدان بنشینم و دستهایم را لای پاها بگذارم و به در نگاه کنم؟ گفت امتحان میکنیم. رفت در ویزور نگاه کرد و گفت عالیست. ولی نکتهای که درباره بازیگران غیرحرفهای گفتی، آن زمان برای خودم هم مطرح بود. من کلاً سه روز کار داشتم ولی چند روز دیگر سر فیلمبرداری رفتم. دیدم شهیدثالث با آن پیرمرد سوزنبان که نقاش ساختمان بود و هیچ درکی از بازیگری نداشت، چه طور کار میکرد. از پشت دوربین به او میگفت سیگارت را دربیاور، حالا بگذار گوشه لبت، حالا روشنش کن، حالا این جمله را بگو. بعد از پایان ضبط که خیلی هم زمان برد از او پرسیدم خب چرا بازیگر نمیآوری و چنین دشواریای به خودت میدهی؟ عین جوابی که به من داد این بود: «بازیگران حرفهای فرم گرفتهاند. من کسی را میخواهم که مثل موم در دستم باشد.» آن زمان متوجه حرفش نشدم. بعدها در یکی از فیلمهای رضا فاضلی با ناصر ملکمطیعی و پوری بنایی نقشی بازی کردم. دیدم رابطه بازیگر و کارگردان اصلاً عجیب است و متوجه حرف سهراب شدم. واقعاً مشاجره میکردند و ملکمطیعی کار خودش را میکرد و فاضلی علناً میگفت تهیهکننده این را به من تحمیل کرده. ولی الان که طبیعت بیجان را نگاه میکنم، میبینم بیخبری پیرمرد از جملههایی که میگفت و سادگیاش در بیان آنها به یکی از مشخصهها و شیرینیهای کار تبدیل شده و چقدر با سایر عناصر و دنیای فیلم هماهنگ است.
شهیدثالث یک اتفاق ساده را هم در بندر ترکمن ساخته بود. دلیل علاقهاش به این فضا چه بود؟
نمیدانم چطور آنجا را پیدا کرده بود ولی خیلی دوستش داشت. میگفت فضای مهآلود و غریبی دارد و دلم میخواهد باز هم اینجا فیلم بسازم. این را از خودش شنیدم. انگار با رخوت و سکون فیلمهایش جور بود.
الان اگر بخواهید یک ویژگی شهیدثالث را در کار بگویید، روی چه نکتهای دست میگذارید؟
وسواس عجیبش. نه فقط در کارگردانی، اصلاً در مدیریت فیلم. یادم میآید حدود ساعت دوازده شب در خانه نشسته بودم و داشتم پشت صحنه مرادبرقی را در تلویزیون تماشا میکردم. زنگ زدند. محمد کنی آمده بود جلوی در و گفت سهراب میگوید الان بیایی بندر. گفتم ضبط داریم؟ گفت نه. گفتم فردا ساعت شش باید سر صحنه باشم تا سکانسی خارجی را بگیریم و من یک ساعت قبلش آنجا خواهم بود. کنی گفت سهراب اصرار دارد الان بیایی. لباس پوشیدم و رفتیم. دیدم سهراب در اتاق کنار رختخواب خودش تشکی انداخته و وقتی من را دید گفت بیا همینجا بخواب تا من خیالم راحت شود آن سکانس را فردا صبح میگیریم، وگرنه خوابم نمیبرد!
درباره نقش سوزن بان جوان به شما چه گفت؟
تقریباً هر بار با هم تنها میشدیم از نقش صحبت میکرد. یعنی تا پایان ضبط آخرین پلان بازیام درباره نقش با من حرف زد. میگفت تو شخصیت منفی فیلم هستی. داری یک زندگی را به هم میزنی. حتی درباره تک تک نگاههایم که الان باید چه کار کنی و این نگاهت چیست و معنایش در فیلم چه میشود. یکی از دوستانی که فیلم را دیده بود همان زمان به من گفت راه رفتنت در فیلم فرق دارد. واقعاً هم وقتی لباس سوزنبان جوان را پوشیدم و چمدان را دست گرفتم، مدل راه رفتنم تغییر کرد. سهراب خیلی آدم عجیبی بود. اصلاً انگار مال این سرزمین نبود. رفتارش غریب بود. نمیخواهم اغراق کنم. یادم هست شبی شام کم بود. من به سفریان گفتم نخور تا برویم بیرون غذا بخوریم. رفتیم همان کافه انتهای فیلم. سهراب و هوشنگ بهارلو (فیلمبردار) هم آنجا بودند و داشتند شام میخوردند. سهراب از دیدن ما یکه خورد و پرسید چرا اینجایید؟ ماجرا را گفتم. خیلی ناراحت شد. گفت هیچوقت نروید جای دیگر غذا بخورید. هر چه کم دارید به من بگویید. برایمان غذا سفارش داد و خودش نشست تا غذایمان را بخوریم. گفتم شما بروید ما میآییم. قبول نکرد و همین طور نشست و بعد دیدم میخواهد خودش حساب کند که مبادا ما دست در جیب کنیم. آن نکته ها درباره تندخویی و عصبیتش فکر کنم به بعد از رفتن او مربوط است. چون یک بار هم از آقای نصیریان شنیدم که وقتی در آلمان با فرهاد آییش نمایشی اجرا میکرده، شهیدثالث را دیده و او به نصیریان پیشنهاد بازی در فیلمی را داده بود. فیلم هرگز ساخته نشد ولی نصیریان هم میگفت خیلی رفتارش عجیب بود. هر کسی را به دیدار نمیپذیرفت. نگران و به آدمها مشکوک بود. اینها را که میشنیدم باورم نمیشد این همان شهیدثالثیست که با او کار کردهام. شاید اذیت شد. یا بهتر بگویم فهمیده نشد. طبیعت بیجان را در هشت روز ساخت و دقیق به یاد دارم آن زمان روزنامه «آیندگان» ساخته شدن فیلمی در هشت روز را با طعنه اعلام کرد. ولی فیلم هنوز هم زنده و سرحال و موضوع بحث و نقد است.
البته ساخته شدن آن فیلم در هشت روز عجیب هم هست. یعنی الان که آن را میبینیم واقعاً باورش راحت نیست.
اصلاً کم نگذاشتند. این طور نبود که با عجله بگیرند. مرتضی ممیز که در تیتراژ فیلم هم جزو طراحان صحنه است، به همراه پرویز صیاد سر صحنه آمد. از سر کنجکاوی رفت از ویزور صحنه را نگاه کرد. به سهراب گفت این نمایی که داری خیلی لخت است. کاش یک درخت در صحنه باشد. سهراب خودش نگاه کرد و چیزی نگفت. ولی آن صحنه را نگرفت. فردایش دیدم کنی رفته کلی هماهنگ کرده و درخت بزرگی را بریده و با جرثقیل آورده که آنجا بکارند. آن زمان برای فیلمبرداری اصلاً نمیگذاشتند یک دیوار را رنگ کنید. ولی برای این فیلم چنین کارهایی هم کردند.
درباره نام فیلم و تغییر آن هم قصههایی هست. در جریان هستید که واقعیت دارند یا نه؟
بله. اسم فیلم «خاطرات یک مرد پیر» یا «خاطرات یک مرد خسته» بود. دقیق یادم نیست. سهراب از روز اول میگفت من از این اسم راضی نیستم و هر کس نام خوبی پیشنهاد کند، به او جایزه میدهم. یک روز داشتیم با تعدادی از عوامل قدم میزدیم. هر کس نامی میگفت. سهراب هم بلافاصله بعد از هر پیشنهاد میگفت هندیه، بده، بیربطه… بهارلو گفت «طبیعت مرده». سهراب مکثی کرد و خودش گفت طبیعت بیجان. کنی را صدا زد و گفت آقای کنی اعلام کنید نام فیلم شد طبیعت بیجان. از یاد نمیبرم که حسابی سرحال شد.
خودتان فیلم را کی دیدید؟
من تهران بودم و دیدم سینما کاپری دارد آن را نمایش میدهد. بلیت خریدم و به تماشایش رفتم.
شما آن زمان سن کمی داشتید و درک نکردن آن فیلم در آن سن اصلاً عجیب نیست. برایتان سوأل نبود فیلمی که با آن همه زحمت ساخته شد، چرا این قدر با سایر فیلمها فرق دارد؟
زمان تماشای فیلم در سالن دیدم مخاطب با آن همراه شده است. ریتم فیلم کند بود و در سکانسی که من در حضور سوزن بان و زنش غذا می خوردم کمی تندتر می شد که خواسته سهراب بود. من به محض تعارف غذا آن را برمی داشتم و با ولع یک دل سیر میخوردم و بعد به آنها می گفتم شما هم بخورید. در این سکانس یکی از تماشاگران فحش بدی به من داد که فلان فلان شده را ببین چه طور غذای این پیرمرد و پیرزن را میخورد! من هم فحش خورده بودم و هم خوشحال بودم که پیش بینیهای سهراب و تمهیدهایش در چنین فیلم متفاوتی روی تماشاگران تأثیر میگذارد. ولی خودم سالها بعد درباره فیلم به نکته های جالبی رسیدم. من در گرگان چند نمایش از اکبر رادی را اجرا یا در آنها بازی کردهام. هر بار سعی کردم جملهای را حذف یا صحنهای را کوتاه کنم، دیدم امکانپذیر نیست. با اینکه دنیای رادی متفاوت از شهیدثالث است اما همواره در این موقعیتها یاد او میافتادم که نمیشد دست به ترکیب فیلمهایش زد. هنوز هم هر بار طبیعت بیجان را نگاه میکنم، هر چه میاندیشم، میبینیم حتی یک پلانش قابل حذف نیست. بعدها دیدم نکته اینجاست که هر دو هنرمندی که نام بردم تحت تأثیر چخوفاند و این خصلت آثار چخوف است. به نظرم شهیدثالث واقعاً قابل تکرار نیست. به حضورم در این فیلم بسیار افتخار میکنم، به شناختن مردی مثل شهیدثالث، و خوشحالم که طبیعت بی جان به جایگاهش در تاریخ سینمای ایران رسید.
من هم بسیار خوشحالم که بازیگر طبیعت بی جان معلم کلاس چهارم ابتدایی من بوده. این از آن افتخارهای ناخواسته است.
بله. دوباره به هم رسیدیم. (میخندد.)
منبع: ماهنامه سینمایی فیلم- ، پوریا ذوالفقاری
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- سهراب شهید ثالث، فیلمسازی آوانگارد با دیدگاهی فراتر از رئالیسم
- فیلمسازی با دغدغههای انسانی
- مدخلنویسی یا گزارشنویسی؟ مساله این است/ نگاهی گذرا بر کتاب «راهنمای فیلم سینمای ایران»
- برترینهای سینمای ایران در صد سال اخیر به انتخاب نویسندگان سینماسینما/ بخش سوم
- کودکانی که کودکی نمیکنند
- خبرهایی از فیلم «سهراب شهید ثالث» به کارگردانی مرتضی فرشباف
- همسفر کوچههای عشق/ یادداشت جواد طوسی درباره خسرو سینایی
- بازتاب بازنشر گفتگوی مجله فردوسی با سهراب شهید ثالث در سینماسینما / یادداشت محمد حقیقت
- بازخوانی گفتگوی مجله فردوسی با سهراب شهید ثالث
- مستند «سهراب شهید ثالث: دور از خانه»
- برشهای کوتاه/ ویدئوی بخشهایی از مصاحبه بهرام بیضایی درباره مهاجرت، شهیدثالث و پروژههایش
- انگار همهی زندگی کابوسی باشد میانهی خوابی شبانه/ سینماگران اصیل ایرانی؛ بخش هفتم، سهراب شهید ثالث
- حضور بازیگرانی در نقش کیارستمی، بیضایی و امیر نادری در فیلم مرتضی فرشباف درباره شهید ثالث
- صحبتهای شنیدنی سهراب شهیدثالث در یک مصاحبه تلویزیونی/ نسخه کامل گفتوگو + ویدئو
- نمایش سه فیلم کمتر دیده شده از سهراب شهید ثالث در باشگاه هنروتجربه
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- بخش رسمی جشنواره کن شروع به کار کرد
- درباره آثار ایرج رامینفر/ تکیه بر پشتوانه نظری، برای رسیدن به نقاط قوت
آخرین ها
- دومین جایزه بینالمللی یک بازیگر در یک هفته؛ فروغ قجابگلی، بهترین بازیگر جشنواره آمریکایی شد
- درخواست هواداران: هنگام تماشای فیلم «شرور» فعلاً همخوانی نکنید
- داستان کوتاه/ بومرنگ
- دعوت دبیر جشنواره جاده سبز از مستند سازان
- گزارشی از فیلمهای پرمخاطب جهانی؛ ۱۰ فیلم پرفروش سال ۲۰۲۴ همه دنباله هستند!
- فصل سوم «آقای قاضی» ساخته میشود/ تولید سیتکام در دستور کار سیمرغ
- گزارشی از گیشه سینماها؛ ۳ فیلم کودک و نوجوان در میانِ ۵ فیلم صدرنشین گیشه در هفته گذشته
- بیست و سومین جشن حافظ برگزیدگانش را شناخت/ تقدیر از یک عمر فعالیت هنری مرتضی عقیلی
- «انسان سالم»؛ زنِ سالم
- «لیلی و مجنون»؛ داستانی که در هر عصر روایان خویش را میطلبد
- جشنواره فیلم جهانی آسیایی به «در آغوش درخت» جایزه داد
- انتشار اولین تصویر سعید آقاخانی و آناهیتا افشار در «خاتی»
- نمایش مستند «کارون – اهواز» در جشنواره نیجریهای
- مراسم رونمایی از کتاب «بیتا؛ درختها ایستاده میمیرند» / گزارش تصویری
- درباره آثار ایرج رامینفر/ تکیه بر پشتوانه نظری، برای رسیدن به نقاط قوت
- در آستانه سالگرد درگذشت بیتا فرهی؛ «بیتا؛ درختها ایستاده میمیرند» رونمایی شد
- پایان کار مجید زینالعابدین؛ سرپرست بنیاد سینمایی فارابی منصوب شد
- موتمن: سردر سینماهای کشور شبیه تئاتر بولینگ عبدو شده است/ فارابی را تعطیل کنید
- مستند لهستانی از جشنواره هلندی جایزه گرفت/ ایدفا برندگان خود را شناخت
- بخش رسمی جشنواره کن شروع به کار کرد
- نکوداشت مقام فرهنگی و هنری علی اکبر صادقی؛ هنرمندی که هنر و اندیشه اش رنگ کهنگی نمی گیرد
- چهاردهمین حضور بینالمللی «آخرین حرکت»؛ فیلم شهاب حسینی در بخش اصلی فستیوال بزرگ سالرنو ایتالیا
- انتخاب هیات رییسه جدید انجمن تهیهکنندگان مستقل سینما
- رقابت ۲۸۵ فیلم در ۳ بخش انیمیشن، مستند و بینالمللی اسکار نود و هفتم
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما