تاریخ انتشار:1404/06/11 - 22:09 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 210950

سینماسینما،‌ محمد حقیقت

سه‌شنبه دوم سپتامبر جدیدترین ساخته فرانسوا اوزون به نام «بیگانه» اقتباسی از کتاب آلبر کامو به نمایش درآمد. بسیاری منتظر دیدن این اقتباس جدید، بعد از کار لوکینیو ویسکونتی بودند- به نظر این اقتباس موفق‌تر و با دیدی مدرن از این اثر مشهور ادبی جهانی ساخته شده است، البته عده‌ای معتقد بودند سینمایی کردن آن دشوار خواهد بود- فرانسوا ازون برای اداپتاسیون سینمایی این اثر و برای اینکه‌ تماشاگر عمومی، بهتر بتواند در فضای آن دوره‌ای که داستان در الجزایر می‌گذرد قرار گیرد، در ابتدای فیلمش از طریق اخبار تصویری که توسط کمپانی گومونت آن زمان‌ها در سینماها پخش می‌شده، موقعیت پایتخت الجزایر را که تحت استثمار فرانسویان بود نشان می‌دهد. بعد از این قسمت مستند است که داستان شکل می‌گیرد و مشخص می‌شود که یک مرد فرانسوی یک جوان عرب را کشته و حالا ماجرا از زندان آغاز می‌شود. در بین زندانیان عرب تنها یک مرد فرانسوی جوان را به آنجا می‌آورند که مورد تعجب بقیه می‌شود. وی که در انتظار محاکمه‌اش است، خاطرات خود را مرور می‌کند، به‌ویژه از موقعی که یک تلگراف دو خطی در یافت می‌کند که: «مادر درگذشت، برای خاکسپاری به محل بیایید» این خبر هیچ اثر و تاثیر احساسی در این مرد ندارد، و حتی بعدا در موقع خاکسپاری مادرش که کاملا تنها بوده، با همین حال و احساس روبرو است و تعجب دیگران را هم بر می‌انگیزد.

پس از آن، روزی برحسب اتفاق یک جوان عرب را در کنار دریا، در اثر تابش آفتاب که وی را‌کلافه کرده بوده، با شلیک گلوله به قتل می‌رساند و احساس خاصی هم از این ماجرا به وی دست نمی‌دهد. وی با یک پوچی و بی حوصلگی از همه‌چیز، روزها را می‌گذراند و گاه با دوست و همسایه‌اش و گاهی دیگر با زنی جوان روزگار می‌گذارند بدون اینکه احساس عاشقانه‌ای در او ایجاد شده باشد. در دادگاه زمان بررسی جرم، وی هیچ توجیه و توضیحی برای تبرئه خود ارایه نمی‌دهد و در نهایت به مرگ محکوم‌ می‌شود‌. مدتی که در زندان منتظر روز اعدام خود است طبق سنت، کشیش پیش این محکوم می‌رود تا وی از گناهانش طلب آمرزش کند، اما این مرد او را پس می‌زند و حتی کار به درگیری می‌انجامد چرا که این عمل آمرزش خواستن، برایش مسخره می‌آید.

در این اثر، فرانسوا اوزون با انتخاب کادر تصویر نسبتا بسته و انتخاب رنگ سیاه و سفید در فیلمبردای‌که بسیار درخشان کار شده، توانسته فضای آن دوره را به تماشاگر به خوبی انتقال دهد. بعد از نمایش این فیلم که مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت، در کنفرانس مطبوعاتی که مملو از منتقدان بود، سوالات گوناگونی با کارگردان مطرح شد، از جمله اینکه «به چه دلیل سراغ این کتاب رفته؟» و اوزون پاسخ داد: «من سناریویی نوشته بودم در سه قسمت که هر کدام حدودا ۳۰ دقیقه طول می‌کشید و راجع به سه مرد سرخورده امروزی بود که نمی‌دانند چه بکنند. برای این افراد درباره زندگی امروز سوال پیش آمده بود. وقتی سناریو را به تهیه‌کنندگان دادم به من گفتند اگر یک داستان بلند و یک پارچه در این زمینه بنویسی حاضر به تهیه آن هستیم. در آن موقع بود که یاد رمان آلبر کامو «بیگانه» افتادم که در‌ جوانی‌خوانده بودم و سوژه‌اش‌ با موضوع من تطبیق پیدا می‌کرد لذا سراغ این رمان رفتم‌.»

وی ادامه داد: «این را اضافه کنم که همواره دوست دارم داستان تعریف کنم، لذا این اثر‌ را بیشتر به فرم داستان‌وار، اداپته کردم. همه می‌دانیم که «بیگانه» یک شاهکار است و هر فیلمسازی می‌تواند روایت خود را از آن بکند.»

در قسمت‌هایی از فیلم فرانسوا اوزون، گفتار شخصیت اول رمان، که به نظر درونی است، صحنه‌پروری کرده و شخصیت‌ها را به شکل فیزیکی جان بخشیده است. گاه موقعیت‌ها را نسبت به کتاب، جابه‌جا کرده و از سوی دیگر در پایان فیلم صحنه‌ای دیده می‌شود که یک زن عرب که قبلا مورد بهره‌کشی یک فرانسوی بوده و او را هم کتک می‌زده، بر سر قبر جوان عربی می‌رود که به ناحق قبلا کشته شده و حالا در کنار دریا، در یک تک قبر دور افتاده به خاک سپرده شده است. به این ترتیب فرانسوا اوزون با عرب‌های الجزایر احساس همدردی نشان داده است. در یک کلام «بیگانه» ساخته او، از فیلم‌های موفق جشنواره ونیز است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها