تاریخ انتشار:1404/10/07 - 08:52 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214626

سینماسینما، ابوالفضل نجیب

شیرین بزدانبخش بازیگر سینما و تئاتر در ۷۷ سالگی و بر اثر سکته مغزی درگذشت. بنا به وصیت او بدون اطلاع‌رسانی درباره مرگش و حتما به شکل غریبانه‌ای به خاک سپرده شده است. آنچه مرگ او را تامل‌برانگیز می‌کند خواست و وصیتش به خاکسپاری غریبانه و حتما بعد از انجام تشریفات خاکسپاری او بوده. در این سال‌ها مرگ‌های غریبانه و در سکوت به راز و رمزی بدل شده که دلیل آن بر همگان معلوم است. هر چند بر سر مسکوت گذاشتن آن همه اجماع نظر دارند. به گمانم مسئول و مقصر این سکوت بیش از آن که نهادهای دولتی سینمایی اهالی خود سینما باشند. صنفی که بنا به عرف و وظیفه اخلاقی و صنفی می‌باید از حال و روز و وضعیت زندگی هنرمندان صنف خود مطلع باشد. تا آنجا که حافظه حقیر به‌خاطر می‌آورد در گذشته اصناف از هر طیف و حرفه‌ای همواره از حال و روز اعضای خود با خبر بودند. بسیاری از ورشکستگی‌های بی‌تقصیر هم‌صنفی‌های خود را جبران می‌کردند و به وضعیت خانوادگی و شغلی‌شان سامان می‌دادند. در یک کلام دست‌گیر بودند به جای این‌که فقط با هم دست بدهند.

فقدان این رویه و سنت اخلاقی در میان اهل هنر و سینما در ایران یک ضایعه است. این که به ضایعه تعبیر می‌کنم ناظر بر همین مرگ‌های غریبانه و وصیت‌های تاثر و تاسف برانگیز است که نمونه‌اش کم و کیف مرگ خانم شیرین بزدانبخش است. این‌که اهالی سینمای ایران اغلب دست‌شان به دهان خودشان هم نمی‌رسد، یک واقعیت است. وقتی فیلمساز پرفروش‌ترین فیلم اجتماعی سال به گفته خودش هنوز مستاجر و قادر به خرید یک خودروی آبرومندانه نیست، می‌شود حال و روز دیگران را حدس زد. اما معنای همدردی و هم صنفی الزاما به کمک‌های مالی محدود نمی‌شود. هر چند در این وضعیت هم هستند بسیاری که از قبل همین سینمای به‌ظاهر ورشکسته هفت پشت خود را بسته‌اند. آنچه غربت امثال خانم یزدانبخش را مضاعف می‌کند این‌که فلسفه وجودی هنر و سینما بر تربیت و تزکیه و ارتقا منزلت انسانی است. این‌که صنف و اهالی سینما خواربارفروش و طلافروش و پارچه فروش و … نیستند.

ظاهرا انگیزه اهالی این صنف از ورود به هنر و سینما انسانی، اخلاقی و آرمانی و مبتنی بر همدردی و همذات‌پنداری با خیل انسان‌هابیی بوده و لابد هست که هدف‌شان برانگیختن احساس و وجدان انسانی چه در نزد مردمان عادی و چه دولتمردان و حاکمان برای تعدیل درد و رنج و حذف نابرابری از نوعیت مناسبات اجتماعی است. بی‌اعتنایی و بی‌مهری و بی‌خبری اهالی چنین صنفی از اعضای خود از این حیث تاسف‌آور است. بسنده کردن به یک یادداشت درباره فعالیت‌های تئاتری و سینمایی خانم یزدانبخش ساده‌ترین واکنش به مرگ غریبانه ایشان است. همچنان که به یک سنت بعد از مرگ هنرمندان تبدیل شده است. این که بر این بازیگر در دوران حیات و خانه‌نشینی چه گذشته که مرگ و خاکسپاری در بی‌خبری را به وصیت‌نامه خود تبدیل کرده، خدا عالم است. اما می‌شود این وصیت را به مثابه گلایه و حتی اعتراض به همکاران و هنرمندان و حتی دولتمردانی تعبیر کرد که علیرغم بی‌مهری و بی‌اعتنایی به هنرمندان در زمان حیات و ناتوانی آن ها، اما بعد از مرگ‌شان در صف مقدم عزاداران ظاهر می‌شوند.

لینک کوتاه

 

آخرین ها