تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۰۵ - ۱۱:۲۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 147447

سینماسینما، ندا قوسی

برای گفتن و نوشتن از استاد بهرام بیضایی (استاد به معنای واقعی کلمه)، کلمات و واژه‌ها قاصرند. او فراتر از گفتار و نوشتار، هنرمند و مولفی است بی‌نظیر و بی‌همتا. حیف و صد حیف که اکنون در وانفسای روزگاری که در این سرزمین هنر -هم- به دست بسیاری از بی‌مایه‌گان و بی‌هنران افتاده، دور است و در فاصله از مردمانِ سرزمینش.(هرچند که آنجا قدر چنان گوهری را بیشتر می‌دانند.)
آثار این استاد بزرگ، مملو از حرف‌ها و معانی است، اما به وضوح می‌شود درک کرد که دغدغه‌ی اصلیِ وی، یافتن چیستی و کیستی، اصل و ریشه‌ و هویت انسان است و این امر موضوعیتِ حتمی و همیشگی در کارهای او اعم از فیلمنامه، نمایشنامه و هر کار تحقیقی و نمایشی‌اش دارد.
«شاید وقتی دیگر» که در بحبوحه‌ی جنگ، میانه‌ی دهه‌ی ۶۰ ساخته شد، قابل لمس و بی‌نقص مصوّر همین موضوع‌ست. یعنی تصویری منحصر به فرد از مفهوم هویت.
تشویش‌ها، اضطراب‌ها و ترس‌های یک زن -یک انسان- در شرایط بحرانی و پادرهوا میان وهم و خیال‌ و دنیای تاریکِ گمگشتگی و خواسته نشدن در شخصیت و کاراکتر کیان(با بازی حیرت‌انگیزِ سوسن تسلیمی) نمادی از احوال دگرگون انسان مدرن است. بیضایی از همان ابتدای این فیلم از نگرانی‌اش برای فردای مردمانی می‌گوید که یکه‌تازانه و بی‌پروا طبیعت را زیرپا می‌گذارند و درمی‌نوردند و جهان را کدر و تیره می‌کنند.(ارجاع به مستندی که مدبّر گوینده‌ی آن است و ازقضا میان نریشن‌گویی گمان می‌کند همسرش را کنار مردی غریبه دیده. مستند از آلودگی هوای شهرها در آینده‌ای نزدیک می‌گوید، که در آن آدم‌ها با ماسک این‌ور و آن‌ور می‌روند! -آلودگی هوا و آدم‌های ماسک‌دار، فاجعه‌ی آشنای این روزها-)
اوج تصویرسازی از این احوال دگرگون که گمان می‌کنم نمادی از انسانِ گمگشته‌ی امروز هم هست، در سکانسی متبلور شده که کیان بر رختخواب انگار میان زمین و آسمان رها و حیران است و هراسان در تلاطم. این دقیقا تصویری است ترسناک از سرگشتگیِ انسانی که به دنبال ریشه‌های خویش است و نمی‌یابد. نمادی کم‌نظیر از تموج در خلاء و غوطه‌‌خوردن در احساس پوچی و هیچی.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها