تاریخ انتشار:1404/09/21 - 23:36 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214265

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه؛

نمایش رابین‌هود، این نسخه​ نمایشی شده​ی موزیکال انیمیشن معروف دهه​‌ی هفتاد دیزنی، روی خاطره‌ی مخاطب رابین‌هود دیزنی حساب باز کرده. کارتونی که در دهه​‌ی خاکستری و دلگیر دهه‌​ی شصت و و دهه‌​های بعد آن، بارها از تلویزیون ایران پخش شد. با اینکه این انیمیشین ولفگانگ واترمن، در همان زمان پخش به شدت مورد حملات تند و تیز کسانی قرار گرفت، که معتقد بودند دیزنی دارد اصولی که همه​‌ی موفقیت دیزنی روی آن بنا شده بود را در هم می​شکند، اما در ایران بواسطه​‌ی شخصیت‌​های جذاب و پرطرفدارش، چون داروغه‌​ی ناتینگهام، یا آقای هیس(مار مشاور پادشاه)، پرنس جان، جان کوچولو و صد البته خود رابین‌هود، و دوبله‌ی شنیدنی​اش، در اوج دوران طلایی دوبله​‌ی ایران، و صداسازی‌​های بی​نظیر شخصیت​‌ها در نزد مخاطب ایرانی محبوب شد.

این را گفتیم که به یاد بیاوریم بازآفرینی یک خاطره​‌ی کارتونی سالهای دور، در شکل نمایشی موزیکال، تا چه اندازه می​تواند ریشه‌​یابی سلیقه‌​ی مخاطب ایرانی را برایمان روشن کند. این که فقط با یک اقتباس موزیکال خوب یا بد، از اثری انیمیشنی روبرو نیستیم، و ردپای سلیقه​‌ی مخاطب ایرانی در آن هویدا است. این که تماشاگر اینجایی، بازسازی یک خاطره​‌ی قدیمی را شاد و رنگی و موزیکال می​خواهد، یا اینکه ترجیح می​دهد این طور به یاد بیاورد، گویی این تنها گریزگاهی باشد که او را از هجوم واقعیت گزنده​‌ی سالهای دور ایمن نگه می​دارد. این که عدالت​خواهی هنوز بعد گذشت چهار دهه ​و نیم از انقلاب، هنوز دغدغه‌​ی جامعه​‌ی ایرانی است. این که هنوز نیاز به حضور خیالی ملکه​ای افسانه​‌ای و سفید پوش است، تا ساکنان خیالی جنگل شروود را از وضعیتی که در آن گرفتار شده‌​اند خارج کند.

نمایش​هایی چون رابین هود، گریزگاه​هایی داستانی‌​اند برای فرار از ابر سیاهی که بر ساکنان شروود سایه انداخته. شاید اِشکال نمایش این باشد، که زیادی به زرق و برق موزیکال و جلوه​‌های بصری داستان بها داده، آن هم در کاری که بر وجه نمادین بودن حرکات ریتمیک و صحنه‌​آرایی و همسرایانی که آقای هیس را همراهی می​کنند این اندازه بها داده. با نمایشی روبروییم که روی کودک درون مخاطب بزرگسالش خیلی حساب کرده، در عین حال بدش نمی‌​آید حرف​های شعارگونه هم کنار این بازنمایی خاطره​‌وار بزند.

این دورنمایی از نمایشی است، که در جاهایی موفق است، که با بازی‌​های نور و رنگ، سعی در نوعی صحنه‌​آرایی نمایشی دارد، که اتفاقا در این قسمت​ها نمایش به انیمیشن دیزنی ربطی ندارد، وبیشتر حال و هوای روی صحنه و دیسکو یا سالن رقص را تداعی می​کند. چیزی که به نفسه چیز بدی نیست. به چالش کشیدن واقعیت و خیال برای ساختن جلوه‌​ا​ی نمایشی است. کاش کارگردان روی غلوهای عاشقانه​‌ی رابین‌هود و پرنس ماریان این اندازه تاکید نمی‌​کرد. صحنه‌​ی ابراز علاقه​‌ی این دو، می​توانست چیزی شبیه داستان وست​ساید باشد، اما در اجرا به واسطه​‌ی غلو عمدی کارگردان، برای ساخت نوعی هجویه​‌ی عاشقانه، تبدیل به چیزی شده که با کلیت اجرا نمی​خواند.

نگارنده، نمایش را نه بخاطر دکورهای پزرق وبرق​، یا موزیکال بودنش، که برای بازی​های نوجوانان آن به خاطر سپردم. نوعی بی‌​واسطه​‌گی در اجرای نمایشگران تین‌ایجر هست، که به نمایش رنگ و جلا می​‌دهد. گویی به دیدن یک بازی کودکانه رفته‌​ایم، تا نوعی ذوق زدگی نوجوانانه را در تجسم بخشیدن به شخصیت​‌های رابین‌هود ببینیم. انگار نوعی کودکانه ​گی در اجرای نمایش، ما را به خاطرات دورمان پیوند می​زند. به این می​ماند که کودکان بازیگر برای لحظاتی اجرا را به دست گرفته، و بدان زندگی بخشیده باشند. چنین چیزی برای نمایشی موزیکال دستاورد کمی نیست، هر چند پیوستگی در حفظ این حال و فضا، با کلیت نمایش نخواند. هر چند کاش بعضی ترانه‌​های قدیمی زیبای ایرانی( مثل تولدت مبارک)، با سازبندی بومی‌تر، و نه به شکل الکترونیکی عرضه می​شد.

چیزی که در نمایش می​بینیم اصرار به نوعی فرم‌گرایی (برای مثال حرکات دست‌ها و بدن​‌های بازیگران و همسرایانی که شخصیتهایی چون آقای هیس را همراهی می​‌کنند) در پیوند با خطابه‌​های نمایشی است. این همه در تلفیق با صحنه‌​های آواز، که رو به تماشگران اجرا می​شود. نوعی همراهی موسیقی و اجرا که پیش از این، دو سال پیش، به شکل کامل‌تر و با ارکستر زنده​‌ی در حال اجرا (به رهبری منوچهر صهبایی) در نمایش مری پاپینز (در همین تالار) شاهد بودیم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها