سینماسینما، امین نصیری
نام: autumn sonata
کارگردان: ingmar Bergman
سال: ۱۹۷۸
نوشتن راجع به فیلمهای برگمان دشوار است. سونات پاییزی آن پیچیدگی فیلمهای دهه ۵۰و۶۰ برگمان را ندارد اما فیلمی عمیق و تکان دهنده است. اثری که مطمئنا نشات گرفته از زیست شخصی برگمان، به عنوان یکی از بزرگترین هنرمندان قرن بیستم است. برگمانی که مانند همه انسانها، زندگی خانوادگی اش دچار التهابات گوناگونی بوده. اما فرق یک هنرمند با دیگران همینجا مشخص میشود. جایی که او این التهابات را در قالب اثری هنری بیان میکند تا بلکه در انتها کمی آرام تر شود. در دقایق اول، شخصیت ایوا و ویکتور توسط خود ویکتور که رو به دوربین ایستاده تا حدودی به ما معرفی میشوند و چگونگی به وجود آمدن علاقه و ازدواجشان شرح داده میشود. در همین زمان ابتدایی که ویکتور در حال آشنایی دادن به مخاطب است ما هم خود ویکتور را بیشتر میشناسیم یعنی به طور مثال طبق حرفی که خودش میزند پی میبریم که نمیتواند به زنش آن ابراز محبتی که میخواهد را نشان دهد و به قول خودش کلمات را پیدا نمیکند، و هم با زنش آشنا میشویم که دوربین با تغییر فوکوس ها و کاتهایی که میدهد بر روی آن تاکید دارد. ایوا را در کادر می بینیم که مشغول نوشتن است. چند دقیقه بعد متوجه میشویم داشته نامه ای برای مادرش می نوشته تا او را به دلیل اینکه عزادار شده دعوت کند تا مدتی را در کنارشان باشد. در همین صحنه ویکتور حرکتی انجام میدهد که صحت حرف هایش را اثبات، و روحیاتش را لو میدهد. دقیقا زمانی که ایوا از روی صندلی بلند میشود و به سمتش می آید او سریعا و به طرزی غیرمنتظره از کادر خارج میشود و به اتاق کارش میرود تا مبادا ایوا چیزی بشنود. ماشین مادر در جاده در حال حرکت است اما دوربین کات نمی دهد به درون ماشین و انگار علاقه ای ندارد به آن نزدیک شود و منظره بکر اطراف جاده را ترجیح میدهد. حتی در همین دقایق اولیه چون ما مادر را هنوز نمیشناسیم و دوربین هم به درون ماشین کات نمی دهد حالتی شکل میگیرد که انگار مادر عنصر مزاحمی است و اجازه نمیدهد با آسودگی این طبیعت زیبا را تماشا کنیم و درواقع حس انزجار در ما تولید میکند. در تمهیدی مشابه همین رویکرد دوباره تکرار میشود. مادر میرسد و اینجا یک pov از دختر داریم که با فاصله و پشت پنجره در طبقه بالای خانه مانند یک غریبه لحظه ای به مادرش نگاه میکند و سپس به استقبال او میرود. مادر وارد خانه میشود و دختر سعی میکند جلوی او خودش را لوس کند. به نظر میرسد حرکات و رفتارش و حتی ظاهرش تا حدودی شبیه بچه هاست و نه زنی بالغ. مادر با کمترین توجه به دختر شروع میکند راجع به لئوناردو حرف میزند و توضیح می دهد چگونه تا آخرین روزهای عمرش در کنار او بوده. در اینجا یک ایراد را وارد میدانم و آن این است که دوربین زمان حرف زدن مادر باید تعداد کنش بیشتری از ایوا میگرفت اما اینکار را نمیکند و روی مادر میماند. در اینجا یک فلش بک داریم که در اتاق بیمارستان است، جایی که شارلوت در کنار لئوناردو ست. فلش بک در این صحنه و جاهای دیگر همگی اساسی اند. فلش بک در این صحنه هم وضعیتی که بر مادر گذشته را با یک دوربین بدون حرکت و بافاصله، شرح می دهد و هم عیان می۰کند که او شدیدا در فکر شوهر مرده اش است و با وجود اینکه سال هاست دخترش را ندیده اما اهمیت زیادی نسبت به او قائل نیست. البته چند دقیقه بعد سوالاتی از ایوا راجع به زندگی اش میکند اما مشخص است این پرسش هایش تظاهرست. تمامی شخصیت های فیلم در این عریانی صریح و تلخی که قرار است رخ دهد سهیم میشوند. ایوا به مادر خبر میدهد که هلنا اینجاست و مادر به شکلی عجیب شوکه میشود و به هم می ریزد و ابراز دلخوری میکند. آنها به دیدار هلنای بیمار میروند و مادر که سال ها از او دور بوده و همیشه نسبت به او بی اعتنایی کرده به سختی با دخترش ارتباط برقرار میکند و درواقع دیگر صحبت کردن با او برایش دشوار و حتی ناممکن شده. در صحنه بعدی میفهمیم که قضیه به این سادگی هم نیست و با مادری خبیث، بی عاطفه و بی احساس طرف نیستیم. مادر در اتاق تنهاست و برای شام آماده میشود. با خود حرف میزند، افکارش به هم ریخته، عصبی شده و اضطراب و تشویش او را فراگرفته. گویی به اینجا آمده است تا با حقیقتی سخت رو به رو شود. در میان این صحنه ها دختر را داریم که انگار مانند یک کودک پر جنب و جوش سعی میکند به بهترین شکل میز غذا را آماده کند. حتی در دیالوگ هم مانند یک بچه به شوهرش میگوید: به نظرت مادر فکر میکنه من بزرگ شده ام؟ به طور کلی بسیاری از رفتارهایی که ایوا از خود نشان می دهد درونیات واپس رانده شده و کودکی نکرده اش را هویدا میسازد. مادر با لباس مجلل اش می آید اما لحظه ای بعد مانند ایام قدیم دوباره پای تلفن میرود و به زبان خارجی با دوستش صحبت میکند. سکانس پیانو زدن ایوا را داریم. او به دلیل اینکه مادرش از نواختنش راضی نباشد و شاید ترسی که نسبت به او دارد، ابتدا طفره میرود اما بعد قبول میکند که بنوازد. جایی که ایوا شوپن می نوازد و مادر نگاهش می کند بینظیر است. ترجمه نگاه مادر به فرزندش چه می تواند باشد؟ ممکن است تحسین در آن نباشد اما عشق و مهری فراوان در آن است. مگر امکان دارد آن چهره سرشار از نفرت و اندوه ایوا را که آنچنان خطوط چهره اش آشکار می شود که مثل یک زن میانسال به نظر می رسد را فراموش کرد. ایوا و ویکتور هنوز اتاق فرزند مرده شان را نگه داشته اند. گفت و گوی مادر و دختر در اتاق بچه باز هم تاکیدی بر تم کودکی است. در همین سکانس ایوا که در لحظه ای به دوربین هم نگاه می کند حرف هایی می زند که گاهی اغراق شده است و با اثر همخوانی درستی ندارد. البته تمام حرف های او بی ربط به گفت و گو اصلی شان (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت) نیست اما در تک لحظات کوتاهی متاسفانه کارگردان کنش، و دلالت منطقی میان پرسوناژها و اتمسفر به وجود آمدهِ بین شان را خدشه دار می کند. در صحنه بعدی ویکتور طبق اخلاقی که دارد به جای اینکه راجع به زندگی خصوصی شان با خود ایوا حرف بزند، نزد شارلوت زبان باز می کند و می گوید که ایوا به او گفته نمی تواند کسی را دوست داشته باشد (که به طور غیرمستقیم اشاره دارد که مادر باعث این شده) و همچنین بعد از مرگ فرزندشان زندگی شان دچار تغییرات زیادی شده. سکانس بعدی بسیار حائز اهمیت است چون منتهی می شود به مهم ترین جای فیلم. ایوا و مادر در اتاق خواب هستند و خیلی عادی راجع به موضوعات مختلفی حرف می زنند و رابطه شان معقول به نظر می رسد، اما وقتی ایوا اتاق را ترک می کند، با ژستی در تاریکی بر روی پله می نشیند که انگار کوله باری از دردها و ناگفته ها بر دوشش سنگینی می کند. مادر کابوسی می بیند و بیدار می شود و اتاق را ترک می کند. دختر هم صدای مادر را می شنود و برمی خیزد. مادر می گوید: ایوا دوستم داری؟ ایوا پاسخ می دهد: البته، تو مادر من هستی. و مادر می گوید: این جواب روشنی نبود. اینجاست که دونفرشان (مخصوصا ایوا) احساسات مخوف و دردناک خود را رها می کنند و روی دیگری نشان می دهند. رویی که مدت ها سرکوب شده بود و یا پنهانش کرده بودند و اکنون سر برآورده. دختر از بی مهری و رفتار سردی که مادر با او، پدرش و هلنا داشته گلایه می کند و به شکلی متاثر کننده تمامی ناگفته هایش را بیرون می ریزد. مادر تمام صورتش خیس می شود و گاهی پاسخ هایی مانند: «یادم نمی آید پدر و مادرم به من دست زده باشند، نه نوازشی نه تنبیهی. می خواسم دوستت داشته باشم اما از توقعاتی که داشتی می ترسیدم، من از تو می ترسیدم» و . . . می دهد. اما در انتها تسلیم می شود و می گوید: «ایوا مرا می بخشی؟ به من دست بزن، مرا لمس نمی کنی، به من یاد بده تا جبران کنم». در این بین گاهی هلنا وسط حرف های آنها شروع می کند به داد زدن و فضا را هولناک تر می کند. در اینجا فلش بک ها اساسی اند و دقیقا چیزی را که ایوا در ذهن دارد و در این لحظه به یادشان می آورد را تصویر می کنند. به طور کلی در فلش بک ها دکوپاژ طوری است که ما در جایگاهی هستیم که مانند ایوا از مادر دوریم و او را نمی فهمیم. همین باعث مغشوش شدن ساحت مادر برای مخاطب و پس زدنش می شود. در این بین هلنا، ویکتور و حتی لئوناردو هم با اینکه در بحث حضور فیزیکی ندارند اما به آن متصل، و بدل به مهره هایی متحرک می شوند. شخصیت مادر بیش از هر کس به خود برگمان نزدیک است. کارگردان، شارلوت را به خوبی می فهمد چون شارلوت همان برگمان است. برخورد تندی که فرزندش با او می کند مطمئنا برگمان در زیست خصوصی اش لمس کرده و با آن غریبه نیست. هنرمند حس خلق می کند و قطره قطره اشک از چشمان مخاطبانش می گیرد اما خود می تواند سرد باشد و ظاهرش مانند سنگی بی عاطفه و سخت به نظر برسد. باید اشاره کرد که بازی لیو اولمان و اینگرید برگمن خارق العاده است. برگمان بدون شک استاد بلامنازع هدایت بازیگران است. در صحنه بعد از گفت و گوی سهمگین آنها و زمانی که مادر رفته است، ایوا به تنهایی به قبرستان می رود و با ژست و کالبدی خموده (درست مانند درختی که کنارش است) قدم می زند، می نشیند و فکر می کند. صدای سوبژکتیو اش حس و حال مایوس اش را هویدا می سازد و آب پشت سرش گویی تیره به نظر می رسد. پایان بندی می گوید این زخم کهنه اکنون وجود ندارد و یک نوع خوش بینی مخاطب پسند به اثر تزریق می شود اما واقعیت این است که ایوا و شارلوت این زخم عمیق را باید تا آخر عمر به جان بخرند، اما نه با آن شدتی که در این همه سال وجود داشته. به نقل از خود برگمان: اکنون اشباح درون کمی رام شده اند، همین.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- کنارهگیری آگنیشکا هالند؛ ژولیت بینوش ریاست آکادمی فیلم اروپا را بر عهده میگیرد
- باز لورمن شیفته «کازابلانکا» است/ ترکیبی از عشق، فداکاری و سیاست
- ویدئویی از سکانس پایانی فیلم «کازابلانکا» با گویندگی شهلا ناظریان
- مصائب روح مسیح، وقتی خود را بر صلیب، رهاشده یافت
- «ساموئل ال. جکسون» و «لیو اولمان» اسکار افتخاری میگیرند
- بلوغی مهرورزانه در روزهای کهنسالی/ تاملاتی زنانه بر فیلم «توتفرنگیهای وحشی»
- نمایش اثر درخشان تارکوفسکی در جشنواره جهانی فجر
- سکانس طلایی/ ساعت گرگ و میش
- برشهای کوتاه/ آینهها در فیلمهای اینگمار برگمان
- ترجمه و زیرنویس اختصاصی سینماسینما/ ویدئویی از مصاحبه مطبوعاتی فدریکو فلینی و اینگمار برگمان
- بازیگری که با مرگ شطرنج بازی کرد/ به بهانه مرگ ماکس فون سیدو
- بازیگر فیلمهای برگمان درگذشت
- دوباره سازی سینمای برگمان، بخش سوم؛ «نور زمستانی»، «نخستین اصلاحگر» پل شرایدر
- جایی که رویاها هم ما را پس میزنند/ دوبارهسازی سینمای برگمان – بخش دوم
- روزی که خدا لب به سخن گشود/ دوبارهسازی سینمای برگمان در آثار سینماگران متاثر از او؛ بخش اول – معجزه
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش