تاریخ انتشار:1404/08/14 - 07:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 213022

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

در روزگاری که بسیاری از فیلم‌های ما از اقلیم و ریشه‌ی فرهنگی خویش فاصله گرفته‌اند، فیلم «سامی» (Sami)  از همان نخستین نماها یادآور حقیقتی است که هنوز در لایه‌های زیرینِ  خاک جنوب و در حافظه‌ی زخم‌خورده‌ی مردمانش زنده است. فیلمی آرام، تلخ و در عین حال سرشار از مهر و پایداری؛ روایتی انسانی از مردی که پس از جنگ، نه در پی قهرمانی، که در جُست‌وجوی بازگرداندنِ حق زیستن به زمینی مین‌گذاری شده است. نخستین تجربه‌ی بلند حبیب باوی ساجد ـ نویسنده و کارگردان عرب ‌تبار زاده‌ی اهواز ـ در نگاهی کلّی، ادامه‌ی منطقیِ مسیر وی در داستان‌نویسی و فیلم‌های کوتاه پیشین اوست؛ مسیری که همواره با عشق به خاک جنوب و باور به رنجِ آدم های گمنام همراه بوده است.

نمایش فیلم در خانه‌ی هنرمندان ایران، در روز جمعه نهم آبان، فرصتی بود برای دیدار با اثری که گرچه شش سال از زمان ساخت آن می‌گذرد، اما هنوز طراوت صداقت در آن جاری است. تماشاگران ـ چه فیلمسازان نام آشنا و منتقدان سینمایی و‌دوستداران عادی ـ با فیلمی مواجه شدند که در سادگی روایت و فروتنی بیانی‌اش، حقیقتی درونی و بی‌ادعا نهفته است؛ حقیقتی از زخم‌های ناپیدای جنگ که هنوز از دل خاک و مین‌زارهای خطه‌ی جنوب برمی‌جهد.

باوی ساجد، فیلمسازی خودآموخته است؛ از چهارده‌سالگی در تئاتر و از شانزده‌سالگی در فیلم کوتاه تجربه اندوخته، و امروز در چهل‌وپنج‌سالگی به ثمر رسیده است. او در «سامی» با شناختی عمیق از اقلیم و مردمانش، تصویری از جنوب می‌سازد که نه تصویری زیبا و تزیینی است و نه کلیشه‌‌یی و تکراری. خاک خوزستان، نخل‌ها، پالایشگاه‌های دوردست و بادهای داغ جنوب، همه در خدمت روایت‌اند، نه زینت صحنه. فیلم در ظاهر قصه‌ی مردی به نام سامی (با بازی سعید نگراوی)  است که زمینش آلوده به مین مانده و دخترش سعاد (با نقش‌آفرینی امینه دغاغله) با نقصی جسمی و یک پای قطع شده ـ یادگار جنگ ـ بزرگ شده است؛ اما در عمق، داستان انسانی است که در برابر فراموشی ایستاده است.

جنگ در این فیلم حضوری فیزیکی ندارد، اما همچون روحی سرگردان بر زندگی همه سایه افکنده است. مین‌ها نماد باقی‌مانده‌ی خشونتی‌اند که هیچ‌گاه تمام نمی‌شود، و سامی، قهرمانی از جنس مردم عادی است؛ صبور، کم‌حرف، خسته و در عین حال پابرجا. او زنش را در همان مین‌زار از دست داده و اکنون می‌خواهد زمین را از خطر پاک کند تا دوباره در آن بکارد، اما دیوان‌سالاری فرساینده و بی‌اعتنایی نهادهای رسمی، او را به نومیدی می‌کشاند. در یکی از بهترین لحظه‌های فیلم، مأمور اداره‌ی پاکسازی، برای مُهر کردن ِ نامه ، در پاسخ به درخواست پیره زنی در حضور سامی با طنزی تلخ می‌گوید: «اینجا شتر با بارش گم می‌شود، چه برسد به مُهر!» جمله‌یی که عصاره‌ی رابطه‌ی پُرملال میان مردم و دیوان سالاری دست و پاگیر و ناکارآمد را به تصویر می‌کشد.

فیلم با زبانی ساده، اما آگاهانه میان مستند و داستانی حرکت می‌کند. نماهای بلند، سکوت‌های طولانی  و میزانسن‌های باز، فضای زندگی را چنان بازتاب می‌دهند که هر لحظه‌ی عادی، رنگی از تأمل دارد. دوربین اغلب از فاصله‌‌یی اندک ناظر است؛ بی‌قضاوت و صبور، همان‌گونه که مردمان این جغرافیا به زندگی می‌نگرند.

در این میان، انتخاب زبان عربی برای گفت‌وگوهای فیلم و حضور نابازیگران محلی، نه‌تنها به باورپذیری فضا می‌افزاید، بلکه مخاطب را به نوعی مواجهه‌ی برون‌متنی دعوت می‌کند؛ گویی فیلمی بیگانه می بینند و در عین حال به زبان خود سخن می‌شنوند.

باوی ساجد، در کارگردانی، میان شعر و واقعیت پلی ظریف می‌زند. در فیلم او، خاک و باد و صدا و نور، معنایی انسانی دارند. صحنه‌ی آغاز فیلم در کارگاه ساخت پای مصنوعی، استعاره‌ یی‌ست از تلاشی برای بازسازی زندگی پس از ویرانی؛ همان‌گونه که سامی می‌کوشد از خاک مین‌زار دوباره مزرعه یی سرسبز بسازد.

بازی‌ها، طبیعی و یکدست‌اند. حضور نابازیگر در نقش اصلی، تصمیمی جسورانه و درست است. در روایت کارگردان آمده که ابتدا نقش سامی را با حضور علیرضا شجاع‌‌نوری فیلمبرداری کرده بودند، اما در نهایت از سعید نگراوی ( برای ایفای نقش ِسامی) استفاده کرده‌اند تا با نابازیگری بومی، هماهنگی میان چهره‌ها و روح اقلیم حفظ شود. این تصمیم، از درک درستِ باوی نسبت به جهان فیلمش خبر می‌دهد.

فیلم در پرداخت شخصیت سامی، گاه ‌یادآورنده‌ی «ناخدا خورشید» ساخته‌ی درخشان زنده‌یاد ناصر تقوایی است؛ همان صبوری و وقار مردی که در برابر سرنوشت می‌ایستد، بی‌آن که برآشوبد. این تأثیرپذیری، تقلید نیست، بلکه ادامه‌ی طبیعی میراث سینمای جنوب است.

از سوی دیگر، حضور پالایشگاه‌ها در پس‌زمینه، و عبور چندباره‌ی سامی از کنار خطوط لوله‌ی نفت، تضادی تلخ را برجسته می‌کند: مردمی که در کنار ثروتی عظیم زندگی می‌کنند و خود در تنگدستی به سر می‌برند. این استعاره‌ی تصویری، یکی از زیباترین دستاوردهای فیلم است که بدون هیچ شعاری، معنا را در تصویر  بازتاب می دهد.

باوی ساجد به‌درستی می‌داند که ضرباهنگِ کُند و تکرارشونده، بخشی از زندگی این مردم است. حرکت آرام موتورسیکلت سامی در دشت‌های باز، با نماهای طولانی و ضرباهنگی سنگین، تلاشی سیزیف‌وار را تداعی می‌کند؛ گویی او بارِ سنگین تقدیر را پیوسته به بالای کوهی بلند می بَرد و هر بار دوباره این کار رنج آور را از سر می‌گیرد.

کابوس‌های سامی نیز ـ اگرچه در ظاهر لحظه هایی غیرواقعی‌اند ـ تداوم همان رنجِ بیداری‌اند. در آن‌ها، مرز میان خواب و واقعیت از میان می‌رود و اندوه، شکل رؤیا به خود می‌گیرد. شاید واقعی ترین اتفاقی که ریشه در امیدواری به فردایی بهتر دارد؛ درصحنه ی پایانی فیلم شکل می گیرد. جایی که سامی با فروش اسبش – با همه ی دلبستگی هایی که به آن دارد- برای دختر دلبندش(سعاد)  یادگار همسرش؛ جهیزیه  تهیه می کند تا او را به خانه ی بخت بفرستد.

از حیث موسیقی نیز فیلم موفق است. بُرش‌هایی از نغمه‌ها و ترانه‌های عربی با تمپوهای کُند، فضایی غریب و درعین‌حال آشنا می‌آفریند. این موسیقی نه‌فقط پس‌زمینه‌ای احساسی، که بخشی از روایت است؛ ادامه‌ی نفس‌های خسته‌ی قهرمان و تپش‌های خاک داغ جنوب.

در بخش فیلمنامه، گفت‌وگوها ساده وسنجیده‌اند. تسلط کارگردان برزبان و ادبیات، در نگارش گفت‌وگوهای موجز و گویای فیلم آشکار است. با این همه، می‌توان گفت فیلم در ساختار داستان پردازانه، هنوز به بلوغ کامل نرسیده است. برخی خُرده‌پیرنگ‌ها ـ مانند ارتباط با افراد مین‌روب یا مواجهه‌ی سامی با شیخ قبیله ( با بازی سید محمد آل مهدی)  ـ جرقّه می‌زنند اما شعله نمی‌گیرند. اگر نویسنده اندکی مجال پرداخت بیش تر به آن‌ها می‌داد، لایه‌های عاطفی و تعلیقی فیلم می‌توانست پُررنگ ‌تر شود. با این حال، همین ایجاز و سکوت نیز با طبع شاعرانه‌ی فیلم و با شخصیت محوری داستان همخوان است؛ سکوتی که به‌جای پُرگویی، مخاطب را به تأمّل وا می دارد.

در عنوان‌بندی پایانی، اطلاعات مستندگونه‌ یی درباره‌ی مین‌های به‌جامانده از جنگ نمایش داده می‌شود و از آسیب های جهانی این پدیده ی شوم  آمار و ارقامی ارایه می دهد، اما کیفیت تصویری آن چندان مطلوب نیست و خواندن نوشته‌ها دشوار است. این نکته هرچند کوچک به نظر می‌رسد، اما در فیلمی با این میزان از دقت بصری، اندکی ناهمخوان می‌نماید.

با همه‌ی این‌ها، «سامی» فیلمی است شریف، صادق و ریشه‌دار؛ تجربه یی که با هزینه‌ یی نه چندان سنگین اما با پشتوانه‌ی عشق و شناخت ساخته شده است. این اثر نه تنها تصویری از دردهای یک منطقه، بلکه بیانی از رنج  و درد مشترک انسانی است؛ رنج زیستن در جهانی که جنگش تمام شده، اما زخم‌هایش هنوز تازه است.

فیلم‌های این‌چنینی، یادآور رسالت فراموش‌شده‌ی سینما هستند: روایتِ صبورانه‌ی زندگی انسان‌های معمولی، بدون فریاد، بدون تظاهر. «سامی» نشان می‌دهد که هنوز در میان فیلمسازان جوان ما، صداهایی هستند که از دل خاک می‌آیند و به جای «هیاهوی بسیار برای هیچ»، از نجابت و صبوری می‌گویند. باوی ساجد را باید در زُمره‌ی همین صداها دانست؛ فیلمسازی که به دور از هیاهوی بازار، در خلوت و پشتکار، جهان کوچک اما صادق خود را می‌سازد. از نگاه من،در میان فیلم‌های بومی و اقلیمی سال‌های اخیر، «سامی» جایگاهی ویژه دارد؛ نه تنها به‌دلیل بازتاب جنوب، بلکه به‌سبب نگاهی انسانی که از مرزهای جغرافیای جنوب و ایران نیز فراتر می‌رود و گویی به رنج ها و دردهای بشری در سراسر جهان اشاره می‌کند .

لینک کوتاه

 

آخرین ها