تاریخ انتشار:1404/07/08 - 17:28 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 211907

سینماسینما، زهرا راد

سریال «وحشی» به کارگردانی هومن سیدی، فقط یک درام ساختگی نیست؛ این اثر، تلفیقی هوشمندانه از یک ماجرای واقعی شگفت‌انگیز—زندگی علی اشرف پروانه، معروف به «مایکل اسکوفیلد ایرانی»—و آزادی عمل هنری برای خلق یک تراژدی اجتماعی عمیق است. هسته‌ی اصلی داستان از واقعیت الهام گرفته، اما برای واکاوی مفاهیمی بزرگ‌تر مانند نقش شانس، ویرانی ناشی از یک لحظه‌ی نابخردانه، و فروپاشی یک انسان در چرخه‌ی معیوب جرم و مجازات، تغییر کرده و پرداخت شده است.

وجه اشتراک اصلی سریال با زندگی علی اشرف پروانه، در «ایده‌ی مرکزی» آن پنهان است: یک مرد از طبقه‌ی محروم که به دلیل فشار شرایط و یک جرم، به زندان می‌افتد و بعد با نقشه‌ای خارق‌العاده و استفاده از ابزارهای پیش‌پاافتاده (مانند حفر تونل با قاشق)، از زندانی می‌گریزد. این مفهوم، موتور محرک اصلی داستان است و به شخصیت داود اشرف همان هاله‌ی افسانه‌ای را می‌بخشد که در زندگی واقعی وجود داشت. هر دو داستان بر بستری از فقر و بی‌پناهی اجتماعی رشد می‌کنند و قهرمان خود را در چرخه‌ی باطل «جرم – زندان – فرار» به دام می‌اندازند.

حالا به مهم‌ترین نقطه‌ی افتراق می‌رسیم؛ جایی که هنر برای خلق همذات‌پنداری و شدت دراماتیک، واقعیت را تعدیل می‌کند. جرم اولیه در زندگی واقعی، سرقت مسلحانه بود، اما در سریال، این نقطه‌ی آغاز به یک قتل غیرعمد تغییر می‌یابد. این تغییر، یک تصمیم دراماتیک کلیدی است.

تماشاگر به راحتی می‌تواند با مردی که از سر یک حسن نیت (سوار کردن کودکان برای حفظ امنیت‌شان) به کام فاجعه کشیده می‌شود، ارتباط برقرار کند. این اتفاق، بسیار تصادفی و تراژیک‌تر از یک سرقت عمدی است و بار گناه شخصیت را در منطقه‌ای خاکستری قرار می‌دهد.

اما ماجرای انعکاس یک زخم اجتماعی اینجاست؛ این تغییر، به سریال اجازه می‌دهد تا به یکی از حساس‌ترین موضوعات جامعه—یعنی ترس از آزار کودکان—بپردازد. سریال به خوبی نشان می‌دهد که چگونه یک اتهام هولناک (مانند تجاوز) می‌تواند در فضای ملتهب اجتماعی، بدون هیچ مدرکی، به سرعت دامن‌گیر فردی شود و زندگی او را نابود کند. مخاطب در طول داستان، هم با وحشت این اتهام و هم با رهایی از رد آن همراه است.

تراژدی دوگانه آنجاست که وقتی راستی، تو را به دام می‌اندازد.

سریال با افزودن خط داستانی رابطه با وکیل (نگار جواهریان) و اعتراف جوگیرانه‌ی اشرف در خلوت، بر عمق تراژدی می‌افزاید. این اعتراف، که از جنس صداقت و حتی عشق است، به عاملی برای بازگشایی پرونده و محکومیت مجدد تبدیل می‌شود. اینجاست که سریال از الگوی واقعی خود فاصله می‌گیرد و به پرسشی فلسفی‌تر می‌پردازد: در سیستم‌های پیچیده، آیا حقیقت‌گویی می‌تواند خود نوعی خودزنی باشد؟ این عنصر، سقوط تدریجی داود اشرف را از یک انسان معمولی به موجودی وحشی شده، باورپذیرتر و دردناک‌تر می‌کند.

در نهایت، اعتبار سریال «وحشی» نه در وفاداری مو به مو به واقعیت، که در وفاداری به حقیقت روانی و اجتماعی نهفته در آن ماجراست. این سریال از هسته‌ی جذاب یک ماجرای واقعی بهره می‌برد تا به مسائل بزرگ‌تری بپردازد: خشونت ساختاری، بی‌اعتمادی نهادینه شده، و تاثیری که فقر و یک اشتباه ناخواسته می‌تواند بر سرنوشت یک انسان بگذارد.

با در نظر گرفتن پایان باز سریال، به نظر می‌رسد هدف هومن سیدی، ارائه‌ی یک بیوگرافی نبوده، بلکه استفاده از یک ایده‌ی قدرتمند برای به تصویر کشیدن دور باطلی است که بسیاری از افراد در حاشیه‌ی جامعه ممکن است در آن گرفتار شوند. «وحشی» قصه‌ی یک قدیس یا یک تبهکار حرفه‌ای نیست؛ قصه‌ی آدم‌های معمولی است که در دام تصمیم‌های لحظه‌ای و تعبیرهای شتاب‌زده‌ی جامعه گرفتار می‌شوند و راه فراری برای خود نمی‌بینند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها