تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۲۳ - ۱۱:۵۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 178277

سینماسینما، سارا کنعانی

تأثیر کرونا بر هنر تئاتر خیلی بیشتر از چیزی بود که خیال می‌کردیم. بعد از اینکه مدت زمان زیادی از آخرین پیک آن گذشت و گروه‌های تئاتری به اجرای کارهای تازه امیدوار شدند، نوعی آسیب پنهان، به درصد قابل توجهی از آنها خدشه وارد کرد، بدون اینکه به آن آگاه باشند. آسیبی که به زعم نگارنده انکار شدنی نیست، اینگونه نام‌گذاری می‌شود: «سهل‌انگاری تئاتر و کفایت به اقلیت‌ها». به بیان دقیق‌تر ما با تعدادی از آثار مواجه شدیم که دست اندرکاران آن پنداشته بودند مخاطب، بیش از دو سال است که به جبر پاندمی از تماشا محروم بوده و حالا که قرار است دوباره پای او را به سالن‌ها باز کرد، ذهن او هر خوراکی را پذیراست و نیازی به صرف هزینه‌ خاصی نیست. این‌چنین شد که هر بار نور تماشاچی رفت و صحنه روشن شد، سعی کردیم با دکوری که نبود، بازیگرها را در لباس‌هایی که مشخص بود فکر چندانی پشت‌شان نیست، تماشا کنیم و تنها چیزی که نقطه اتصال‌مان را به اثر نحیف هنری جلوی چشم‌هایمان نگه می‌داشت، خود هنر بازیگری بود و دیگر هیچ.

حالا در همین بحبوحه، نمایشی روی صحنه سالن ناظرزاده تماشاخانه ایرانشهر در حال اجراست که در اولین نگاه با مشاهده دکوری که برای آن ساخته شده (و نه اینکه صرفا جور شده باشد، بلکه طراحی و تولید شده) حس نابی از احترام به مخاطب را درک می‌کنیم. در کنار آن، لباس بازیگران نیز با اینکه ابتدا خیلی ساده جلوه می‌کند اما با گذشت چند دقیقه به هماهنگی آن با جهان کلی اثر و فضای داستان پی می‌بری و الهام شعبانی (طراح لباس) را تحسین می‌کنی که چگونه با انتخاب هوشمندانه‌ی انواع جین برای پوشش بازیگران، به عنوان یک لباس جهانی و بی‌وطن که در همه کشورها پیدا می‌شود، لامکان بودن داستان را به مخاطب گوشزد کرده است.

اما طراحی صحنه و لباس، تنها مزیت‌های «پناه‌کاه» نیستند، بلکه این خود نمایشنامه و بازی‌هاست که تو را یک ساعت و بیست دقیقه با حوصله نگه می‌دارد. این یادداشت اصلا بر این ادعا نیست که داستانی که فرید قادرپناه نوشته، بکر است و قبلا روی هیچ صحنه دیگری مشاهده نشده، بلکه یادآور می‌شود که به یک درد تاریخی، از منظرگاه یک قالب داستانی آشنا (تمثیلی) نگاهی نو انداخته شده. نو بودن این نگاه از سادگی و روانی دیالوگ‌ها مشهود است. ما با شخصیت‌هایی طرف هستیم که هر کدام‌شان در عین اینکه هویت و شناسنامه مشخصی ندارند، قصه و سرگذشت مخصوص به خودشان را برای ما تعریف می‌کند تا در نهایت همان سوالی را که همه‌شان یکصدا می‌خواهند، ما هم در ذهن‌مان تکرار کنیم: «چرا نمی‌گذارند مطابق با طبیعتی که با آن خلق شده‌ایم، زندگی کنیم؟».

نمایش بسیاری از دغدغه‌های روز را بازنمایی می‌کند، از تقابل بین دیکتاتوری و دموکراسی گرفته تا حق برخورداری از آزادی‌های اجتماعی و فردی که در قالب مباحث لیبرالیسم و غیره رخت نمایش پوشیده و پیش چشم‌هایمان ظاهر می‌شود. هرچند که هنگام اشاره به موضوع گرایش‌های متفاوت، مخاطب به خنده می‌افتد اما رویکرد خود نمایش به موضوع، جدی است؛ این جدیت با ظرافت و لطافت زنانه‌ای که در حرکات موزون دو کاراکتر دختر جوان قصه نمود پیدا کرد، تلفیق شد و لحظات دلچسبی از نمایش را رقم زد.

«پناه‌کاه» سرشار است از کنایه‌های روز اجتماعی و سیاسی که برای مخاطب آشناست. ممکن است شما از خودتان بپرسید تکرار چندباره این دردهای قدیمی قرار است چه گرهی باز کند؟ که در پاسخ باید گفت اولا، نسل جدید مخاطب تئاتر (متولدان نیمه دوم دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد) به این عرصه اضافه شده‌اند و بسیاری از مضامینی را که ما قدیمی‌ترها روی صحنه دیده‌ایم، ندیده‌اند و به غیر از آن، اگر قرار باشد به استناد همین یک جمله به دنبال مضامین خیلی نو و بکر بگردیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم، حال آن که تئاتر، هنری پویاست و برای نفس کشیدن، بیشتر از نگاه‌های سلبی به سعه صدر نیاز دارد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها