تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۰۷ - ۱۷:۴۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 115560

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه
چه چیز ماجراهای جذاب کمیک استریپ تن تن و میلو بود که آن را برای نسل های مختلف کودکان سراسر دنیا این اندازه جذاب می کرد؟ رنگ آمیزی داخل کتاب ها یا شخصیت های گیرای آن یا شاید طرح و توطئه پلیسی پرکشش شان و البته به حتم مجموعه همه این ها کنار هم به علاوه رازی که انگار فقط خود ژرژ رمی، با نام مستعار هرژه، از آن خبر داشت، نوعی فوت و فن کوزه گری که فقط نزد اساتید نابغه حیطه هنر داستان پردازی یافت می شود. به این ها اضافه کنید شباهت غریبی که ماجراهای تن تن و میلو با سینما داشت، آن هم فقط به واسطه کمیک استریپ بودن کتاب ها.

این آخری البته دلیل موجهی نیست تا اثری ادبی را به سینما نزدیک کند. کمیک استریپ های آمریکایی قابلیت بیشتری داشتند تا به سینما نزدیک شوند اما ساختشان گونه ای بود که فاصله شان را به عنوان اثری کمیک استریپ همیشه حفظ می کردند. به طوری که هنگام خواندن شان همیشه می دانیم چیزی که روبروی ما است یک کمیک استریپ جذاب و پرماجرا است. همین و بس. ماجراهای تن تن اما فیلم های دهه چهل و پنجاه سینمای کلاسیک را به یادمان می آورد. شکل نماپردازی های داخل کتاب ها مثل ماشین های قدیمی ای که از پشت آن ها را در قاب گرفته اند یا حضور شخصیت ها در نماهای باز، جایی که دیالوگ و گفتگویی نیست و فقط تصویر قرار است با ما حرف بزند، حس و حالی غریب از فیلم دیدن را به خواننده منتقل می کند.
مثلا در کتاب خرچنگ پنجه طلایی در صحنه ای کاپیتان هادوک در تعقیب تن تن در بازار یک شهر عربی است. شکل قاب ها به وضوح فصل مشابهی در نسخه آمریکایی مردی که زیاد می دانست آلفرد هیچکاک را تداعی می کند که در حول و حوش همان سال ها هم ساخته شد. در آن فیلم کسانی به تعقیب مردی با پوشش عربی می پردازند. تعقیب در بازار شلوغ و کوچه های تنگ آن قرار است حال و هوای بودن در یک معمای غریب را تداعی کند. همان چیزی که داستان خرچنگ پنجه طلایی در پی آنست.

شروع کتاب کوسه های دریای سرخ در سالن سینما و با نمای پایانی یک فیلم وسترن است. در کتاب سرزمین طلای سیاه و خرچنگ پنجه طلایی بارها در پس زمینه پوستر البته کاتونی شده لورنس عربستان را می بینیم.

هرژه شکل قاب بندی و حس و حال فیلم های آن دوره را می گیرد اما هویت مستقل داستان ها و ادبی بودن شان را حفظ می کند. این است که اقتباس سینمایی از ماجراهای تن تن کار آسانی نیست. همه حس و حال تن تن به کمیک استریپ بودن آنست. در عین حال صحنه های نقاشی شده ، موقعیت های داستانی، آدم های داستان، لباس ها، ماشین ها چیزی از فیلم های سینمای آن دوره را در خود دارد و همزمان حرف زدن آدم ها در نماهای نزدیک و حالت کارتونی و اغراق شده وقایع داستان ها، کمیک استریپ بودن داستان ها را به رخ می کشد.

در داستان های تن تن تعقیب کسی یا ماشینی به سرعت در حال دور شدن یکی از مولفه های اصلی است. بیشتر داستان های تن تن شرح پیاده روی های طولانی است در تعقیب بدمن داستان یا آدم مرموزی که قرار است ما را به کشف معمایی برساند یا همراه تن تن و هادوک در یک تعقیب و گیر با اتوموبیل به دنبال ماشین کسی هستیم که می باید ما را به کشف چیزی برساند. گاهی نیز تن تن و هادوک را تعقیب می کنند و یا آن ها در حال فرار از کسانی هستند. صحنه های تعقیب، رنگ و بوی پلیسی و ماجراجویانه به داستان ها می دهد. همزمان انگار می دانیم آنچه می بینیم قرار است یک فیلم سینمایی را تداعی کند. به این می ماند در حال تماشای فیلمی پرماجرا و نفس گیر هستیم و تصورات مان از فیلم دیدن را به شکل نقاشی شده و کمیک استریپ در شکل و شمایل کتابی می خوانیم.

این ها اما گول زننده است. کتاب ها راه به اقتباس سینمایی نمی دهند. در تبدیل داستان ها به نسخه های انیمیشن متحرک یا فیلم های زنده چیزی این وسط از دست می رود. ریتم و تمپو حوادث داستان ها فقط در شکل کمیک استریپ خاص آن قابل تصور است. اقتباس های سینمایی این ریتم و تداوم تصویری کارتونی وار ماجراها را می شکنند. اسپیلبرگ در اقتباس سینمایی اش از ماجراهای تن تن کوشید چیزی شبیه سری فیلم های ایندیاجونز از آن بیرون بکشد. تلاشی البته ناموفق برای شبیه کردن ماجراهای تن تن به چیزی که نیست.

شاید کاری که رابرت رودریگرز در SIN CITY کرد راهگشا باشد. تلاش برای شبیه سازی فیلم ساخته شده به کمیک استریپ. داستان های تن تن اما دینامیک پر زد و خورد و پرتنش کمیک استریپ های فرانک میلر و نمونه های آمریکایی را ندارد. تصویر سازی ها و انتقال به صحنه های تصویری بعدی، آرام و بدون جامپ کات های داستان های معمول کمیک آمریکایی انجام می گیرد. از این زاویه کمیک استریپ های آمریکایی به فیلم های موج نویی می مانند و داستان های تن تن سینمای پیش از موج نو فرانسه را به یاد می آورد.

محافظه کاری هرژه نوعی جدید از کمیک استریپ خلق کرده. در این گونه تصویرسازی دوربین یا چشم ناظری که صحنه را می بیند معمولا ثابت است. از کادرهای کج و نامتوازن یا استفاده از صحنه های تک رنگ در تصویرسازی پرهیز شده. انگار در حال تماشای فیلمی ماجرایی از سینمای کلاسیک هستیم. کمیک استریپ های مارول یا دی سی و دیگر شرکت های کمیک از این منظر آوانگارد ترند. در هنگام خواندن اسپایدرمن یا بت من و رابین انگار به دل نقاشی های جکسون پولاک پرتاب شده ایم. ناظر یا دوربینی که صحنه را مشاهده می کند به قلب ماجرا پرتاب می شود و صحنه های نقاشی شده آن داستان ها را انگار با دوربین روی دست گرفته باشند. آن تنشی که در داستانهای آمریکایی است در داستان های تن تن آرام و قرار گرفته.

تمرکز داستان های تن تن هرژه بر شخصیت ها است که به مرور قوام یافته اند. داستان ها پلات ساده ای دارند. فقط روکشی معمایی رویشان کشیده اند. همین سادگی است که جذابشان کرده. هادوک خصوصیات شخصیتی تند مزاج و در عین حال مهربان و جوانمرد را دارد. دوپونت و دو پونط ساده لوحی از جنس شخصیت مسیو اولو ژاک تاتی را دارند. پروفسور تورنسل گیج، ترکیبی است از باز هم در اینجا مسیو اولو در شیوه راه رفتنش و شخصیت هارپو برادران مارکس.

کاستافیوره، با آن هیکل چاق و افاده ای اش چیزی است شبیه مارگارت دوموند فیلم های برادران مارکس. نماینده همه زرق وبرق های دنیای متمدن که در داستانهای تن تن درست مانند فیلم های برادران مارکس به سخره گرفته می شود. ژاپنی های خبیث و احمق داستان گل آبی ما را یاد ژاپنی هایی فیلم های جنگ جهانی می اندازند؛ آدم هایی که فقط سر و صدا می کنند و ادای ترسناک بودن درمی آورند. بومی های تن تن در کنگو سیاهپوست های بدوی فیلم های دهه سی را به یاد می آورند. اشاره به آل کاپون و گنگسترهای تن تن در آمریکا از فیلم های گنگستری دهه سی می آید. این را دیگر همه می دانند که گوریل قلعه مرموز کتاب جزیره سیاه ، در هنگام تماشای کینگ کونگ مریان سی کوپر و ارنست بی شودساک به ذهن هرژه آمده و همان حالت تهاجمی و مهربانی ذاتی گوریل سینمایی را در خود حفظ کرده.

انگار فقط میلو سگ وفادار همراه تن تن است که مستقل باقی می ماند. میلو تنها شخصیتی است که دیگر کاراکترها دنیایش را نمی فهمند چون زبان سگی اش را نمی دانند. میلو یک جور راوی در دل قصه است. خود هرژه است که در متن وقایع حضور دارد تا به تن تن و دوستانش در مواقع لزوم یاری برساند. میلو بیشتر شخصیت جیرجیرک داستان پینوکیو کارلو کولودی را به یاد می آورد. البته با این فرق که میلو وراجی نمی کند و ترجیح می دهد با تن تن و شخصیت های داستان همراهی کند.

سینما در تار و پود داستان های تن تن تنیده شده اما این رنگ و بوی رخنه کرده در داستان های تن تن ، خود سینما نیست. به محض برگردان سینمایی، مصنوعی بودن خود را فریاد می زند. داستان های تن تن انگار طراحی شده تا همان طور کتاب بمانند. تصویرسازی ای باشند از وقایع یک دوره. سفر به کشور های عربی در داستان های تن تن حال و هوای درمشرق زمین بودن را تداعی می کند. به این می ماند مثل یک توریست به آن نقطه عقب نگه داشته شده در تاریخ سفر کرده باشیم.

داستان های خلق شده تن تن در دهه سی مثل عصای اسرار آمیز، حال و هوای ملتهب اروپای در آستانه جنگ جهانی دوم را بازسازی می کند. راز اسب شاخدار فیلم های دزد دریایی و ماجرایی ارول فیلن در دهه سی را به یاد می آورد. هفت گوی بلورین انگار یک فیلم علمی تخیلی دهه چهل را در دل خود پنهان کرده باشد و معبد خورشید و آن راز گونه گی اش، پهلو به فیلم نوآرهای آمریکایی دهه چهل می زند. پرواز شماره ۷۱۴ در تب و تاب کشف اشیاء پرنده و سفینه های فضایی خلق شده و نوعی برخورد نزدیک از نوع سوم اسپیلبرگی البته از جنس داستان های تن تن است. تن تن و پیکاروها در تب و تاب انقلاب ها و کودتاهای آمریکای لاتین نوشته شده. زمانی که تب انقلاب و چریک گرایی به شیوه چه گوارا و کاسترو جهان سوم را تسخیر کرده بود.

داستان های تن تن انگار مروری باشند بر همه آنچه سینما از تحولات اجتماعی در قابل داستان های پلیسی و جاسوسی به ما عرضه می کردند. تلفیقی است از خیالپردازی کودکانه با یک جور سینمای ساده شده کلاسیک قصه گو. تب و تاب فیلم های ماجرایی جیمزباند را دارد البته با پیرنگ های ساده شده و قابل فهم برای مخاطب کودک و نوجوان. نوعی شوق ماجراجویی است و تجربه کودکانه از راز و رمز دنیای بیرون که بزرگترها از بچه ها دور نگه میدارند تا دنیای شان چیزی بماند بی ربط با هر آنچه رنگ و بوی واقعیت دنیای ما را دارد. هرژه اما مخاطبش را راست به دل این تنش می برد. هر چند در تصویر سازی محافظه کار و سنتی باقی می ماند. داستان های تن تن به یک سینمای کوچک شخصی می ماند که فقط برای بچه ها نوشته شده باشد. سینمایی که بدجور با دنیای ذهنی و خاطرات مان عجین شده.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها