سینماسینما، مازیار معاونی
سرقت صبحگاهی موفقی که سرمایهی شرکت معتبر بین بریتانیایی «جانسون متی» را به آسانترین و غیرقابل باورترین شکل ممکن به تاراج برد بزرگترین سرقت تاریخ این کشور تا اوایل دهه هشتاد میلادی بود. سرقتی معادل ۲۶ میلیون پوند انگلیس که در یک تقارن عجیب درست در ۲۶ امین روز از ماه نوامبر سال ۱۹۸۳ میلادی اتفاق افتاد. سازندگان اثر شاید بنا به رعایت فرمول جلب حداکثری بیننده برای نامگذاری سریال از واژهی تک سیلابیِ «طلا» که به سادگی بر زبان و ذهن مخاطب مینشیند استفاده کرده است در حالی که مطابق مستندات ثبت شده از این واقعه، علاوه بر طلا، الماس و مقادیر قابل توجهی پول نقد هم از انبار موسوم به «برینکزمَت» به سرقت رفته است که در سریال به آنها اشارهای نمیشود تا جزء طلای به سرقت رفته که موضوع مورد تمرکز سریال است پررنگتر و برجستهتر به نظر برسد.
نکته قابل توجه اثر و حتی شاید مهمترین نکتهی تأمل برانگیزش که آن را از دیگر نمونههای زیرگونهی «سرقتهای مسلحانه» متمایز میکند خارج شدن سریع سارقان اصلی از دایرهی تمرکز روایت و افتادن داستان در مسیر پیچیدهی ذوب و نمادشویی طلا و پولشویی باشد که شکل پرداخت متفاوتی را برای سریال رقم زده است، پرداختی مبتنی بر مناسباتی دشوار که فهم کامل آن بسیار فراتر از تصوری است که از آثار کلاسیک سینمای ژانر جنایی و یا سریالهای پلیسیِ دور و نزدیک در ذهن داریم و برای عقب نماندن از سیر و موقعیتهای متفاوت و چندگانهی آن الزامی است که گاهی به عقب بازگردیم و برخی از سکانسها و دیالوگهایشان را دوباره و چندباره ببینیم و بشنویم، انگار که به شکلی عامدانه سریال از ابتدا برای مخاطبین خاص و دقیقتر و پیگیرتر از عامهی بینندگان آثار نمایشی ساخته شده باشد و یا اینکه به تأسی از آثار سینمایی دورهی نئوهالیوود نمایش اتمسفر یک فضای پیچ در پیچ و گنگ جنایی در قیاس با یک روایت سرراست پلیسی برای سازندگان سریال اولویت مهمتری بوده باشد.
بگذارید برای روشن تر شدن موضوع نگاهی مصداقی به داستان سریال بیاندازیم، شش سارق مسلح موفق به سرقت محمولهی طلایی به ارزش ۲۶ میلیون پوند که در یک سهل انگاری استثنایی خارج از گاوصندوق نگهداری شده، میشوند تا بزرگترین دستبرد تاریخ بریتانیا تا آن زمان (۱۹۸۳) رقم بخورد، تا اینجای داستان و حتی پس از آن که بنا به حساسیت موضوع یک گروه اختصاصی از کارآگاهان خبره برای پیگیری پرونده تشکیل میشود همه چیز عادی و مطابق جریان معمول دیگر آثار متعلق به زیرگونهی سرقت مسلحانه است اما از اینجا به بعد دیگر مخاطب با فرمول سادهی تعقیب و مراقبت پلیس و گریز سارقین و انکار مالخرها روبرو نیست چرا که فهم آنچه که بر سر طلاهای مسروقه میآید حتی از کاراگاهان مجرّب اسکاتلندیارد هم به تنهایی برنمیآید و همکاری کارشناسان ادارهی گمرک انگلیس برای آنالیز مسیر ثقیل پساسرقت لازم است. به نظر مهمترین زاویهای که باید از منظر آن به سریال نگاه انداخت در چگونه به تصویر کشیدن همین پیچیدگی است آنگونه که هم یک سرقت بزرگ و شبه مافیایی همان طور که اتفاق افتاده روایت شود و تا حدّ یک روایت پلیسی ساده و آسان فهم نزول نکند و هم از سوی دیگر مخاطب در درک و قرار دادن پازلهای چندگانهی داستان در کنار هم سر در گم نشود، اتفاقی که به رغم خوش ساخت بودن اثر آنگونه که باید و شاید رخ نداده و به عبارت بهتر سازندگان «طلا» نتوانستهاند سیر روایی سریال را از بار سنگینی که پیچیدگی ذاتی داستان به آن تحمیل میکرده به شکلی تمام و کمال نجات دهند، برای چرایی چنین اتفاقی میتوان چندین دلیل اقامه کرد، نخست اینکه چون سنگ بنای داستان یک حادثهی واقعی بوده سازندگان اثر خود را مقیّد به شرح تمامی ماجرای عینی دیده و به عمد نخواستهاند هیچکدام از پازلهای چندگانهی دستهی خلافکاران را از قلم بیاندازند و دوم اینکه ظرف در نظر گرفته شده یعنی یک مینی سریال شش قسمتی برای شرح و بسط مظروفی معادل یک داستان پیچیده و چند وجهی )سرقت طلا، ذوب کردن آن، راه اندازی حراجی صوری، مخلوط کردن طلای برینکزمت با طلاهای دست دوم دیگر، گواهی قلابی واردات طلای خاص از آفریقا و مکانیسم پیچیدهی تأسیس شرکتهای صوری برای پولشویی ) کافی نبوده و کارگردان را در تنگنای گذر سریع و عدم تعمق بر کاراکترها و موقعیتهای پرتعداد داستان گیر انداخته است به خصوص با در نظر گرفتن ضرباهنگ تند سریال و استفادهی مکرر از ترفندهای آشنایی زدایی و تعلیق که دائماً ذهن بیننده را به چالش کشیده و دست کم برای مخاطبین عام داستان ثقیل به نظر میرسند.
یکی از گزینههای خوب پیش روی گروه سازندهی اثر انتخاب بخشهای برجستهتر و نمایشیتر آن برای شرح و بسط دقیق و پرداختن به بخشهای کم اهمیتتر در قالب فلش بکهای سریعی بوده که میتوانستند از زبان نریتور (راوی) و یا همان کارشناس اداره گمرک روایت شوند، با این ترفند و یا دیگر شگردهای روایی نظیر این که فشار روایت کل واقعهی عینی را از روی فیلمنامه نهایی برمیداشتند این امکان وجود داشت که علاوه بر پیشگیری از سرگیجه گرفتن بیننده شخصیتهای ملموستری هم خلق کرد که از قدرت همذات پنداری بیشتری با مخاطب برخوردار باشند. در وضعیت فعلی، پرسونای قهرمان( به مفهوم کلاسیک آن) میان رئیس گروه ویژه و دو کارآگاه زن و مرد تحت ریاست او به گونهای تقسیم شده که بیننده رئیس (بویس) و مرئوس ( کاراگاه جنینگز) و (کاراگاه برایتول) با نقش آفرینی ایمون الیوت ایرانی/اسکاتلندی را کمتر در کنار یکدیگر و همچون اعضایی از یک تیم منسجم میبیند و همین امکان درگیر شدن مخاطب از نظر احساسی و همذات پنداری با قهرمانان را تا اندازهای سلب میکند، به خصوص که شخصیت ترسیم شده از مافوق تیم پلیس(بویس) که قامت و فیزیک چهرهاش بیننده را به یاد جیمز استوارت فقید میاندازد از آن دست شخصیتهای خشک کاملاً انگلیسی است که مخاطب برای نزدیک شدن به او و همراهی کردنش در طول درام به وقت و اختصاص سکانسهایی بیشتر و طولانیتر نیاز دارد. نظیر چنین اتفاقی را در سوی مقابل یعنی گروه مالخرها به سرکردگی کِنی نویه هم میبینیم، گروه پرتعدادی متشکل از خود نویه، جان پالمر (ذوب کننده طلا) گوردن پری و ادوین کوپر (پولشوها) و چند شخصیت فرعیتر دیگر که البته مناسبات آنها با همسران و دوستان مؤنثشان هم به درام اضافه شده تا جمع کردن تمام اینها آنگونه که بیننده از قصه و روابط پرسوناژها جا نماند به هدفی دشوار و حتی نشدنی در طول تنها شش قسمت تبدیل شود.
اما به جز اینها سریال چند نکتهی مهم دیگر هم دارد، اول تأکید چندبارهی سازندگانش بر مقولهی مدرن شدن لندن در زمان وقوع حوادث در اوایل دههی هشتاد میلادی که احتمالاً نمادی است از تغییرات اجتماعی و فرهنگی که در اواخر قرن میلادی گذشته به دنبال نفوذ گستردهی تکنولوژی و تغییر دادن سبک زندگی مردم از راه رسیدند و بی تردید پایتخت انگلستان هم از این تغییرات بی نصیب نمانده است، نکتهی دیگر پررنگ شدن بخش جنوبی لندن و تأکید مؤکد سریال بر آن است که احتمالاً برای مخاطبین خود کشور انگلیس و کشورهایی که تحت عنوان مجموعهی بریتانیای کبیر شناخته میشود در قیاس با بینندگان سایر مناطق جهان ملموستر و قابل درکتر است ولی آنگونه که جست و جوهای اینترنتی نشان میدهند جنوب لندن (منطقه قرار گرفته در قسمت پایینی/جنوبی رودخانه تایمز) نسبت به منطقهی قرار گرفته در شمال این رودخانه، منطقهی مستعدتری برای بزهکاری و جرم و جنایت است که اینگونه در سریال «طلا» مورد تأکید قرار گرفته است. وجه دیگری که البته به شکلی کمرنگ به آن اشاره شده و چندان تعمقی بر آن صورت نگرفته است موضوع نفوذ لژیون فراماسونری در رخدادهای مهم نظیر همین سرقت کلان و ارتباط سردسته گروه مالخر یعنی «کنی نویه» با یکی از ژنرالهای بلندپایهی نظامی به عنوان دو فراماسون است، ژنرالی که چند بار در موضوع مداخله و واسطهی گفت و گوی پلیس و کنی میشود اما از اظهار او به مراجع قضایی و بازجویی از او هیچ خبری نیست.
«طلا» در پاسخ به چند سؤال هم تا انتها ساکت میماند، یکی اینکه چرا پس از دستگیری دو نفر از سارقین انبار برینکزمت، چهار سارق دیگر از دستور کار پلیس خارج میشوند و تنها در سکانس پایانی سریال که پس از پیگیریهای فراوان تکلیف نصف طلاهای مسروقه روشن نمیشود دوباره این موضوع در دستور کار پلیس قرار میگیرد، دیگر آنکه چگونه سارقین و مالخرهای دستگیر شده (نوی، پالمر و میکی) به سهولت از درون زندان با هم تماس تلفنی برقرار میکنند بدون اینکه شنودی توسط گروه پیگیری کنندهی پرونده انجام شود؟!!! آیا همان لژیون فراماسونری چنین تسهیلاتی را در اختیار بزهکاران قرار داده است؟ سریال در پاسخ به این پرسش همچنان ساکت است و البته مهمتر اینکه مشخص نیست به چه منظوری جلسات بازجویی و محاکمهی بزهکاران درگیر پرونده عامدانه به گونهای پرداخت شده که ناکامی پلیس در محکومیت آنان را جلوه بدهد ولی در انتها بدون آنکه اتفاق برجستهای در سیر پرونده رخ دهد ورق به سود پلیس برمیگردد و کِنی و گروه تحت امرش راهی زندان میشوند تا در عین کسب این موفقیت، تکلیف یک و نیم تن طلای مسروقهی دیگر روشن نشده و ابهامی به دیگر ابهامات تاریخ جنایی دنیا افزوده شود.

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- برزخ بیپایان/ نگاهی به فیلم «بهشت تبهکاران»
- «پدر ما» در مستندات یکشنبه و «بنشیهای اینیشرین» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- این بار خرمشهر فریاد زد!/ نگاهی به مستند تلویزیونی «خرمشهر جمعیت ۸۰ میلیون نفر»
- مستند «خرمشهر ۸۰ میلیون نفر»؛ ویژهبرنامه چهلمین سالروز آزادسازی خرمشهر
- در جستوجوی ریشه/ نگاهی به فیلم «در جستجوی فریده»
- «آنتن»/ درنگی بر سریالهای نمایشی نوروز؛ شبهای بیپایتخت
- «آنتن»/ نگاهی به جایگاه کارشناس-مجریهای تلویزیونی؛ مدیریت یا اظهار فضل؟
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- به کارگردانی گرتا گرویگ؛ جیمز باند سابق به دنیای نارنیا میرود
- ترویج فرهنگ نیکوکاری با حمایت همراه اول از بیماران پروانهای
- معرفی بستههای ویژه رومینگ نوروزی همراه اول
- دیوان عالی کشور تایید کرد؛ حکم قصاص و زندان عاملان قتلِ داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر
- ۵ فیلم کوتاه ایرانی در بخش رقابتی جشنواره سوئیس
- اسپانسر ساسی مانکن و معاویه کیست؟
- در دومین هفته اکران؛ تیزر «هفت بهارنارنج» منتشر شد
- پروانه ساخت غیرسینمایی برای ۹ فیلمنامه صادر شد
- هفت نکته از جشنواره ۴۳ فیلم فجر/فیلمسازی به مثابه شغل کارمندی
- ناگفته های منوچهر شاهسواری از سریال در پناه تو
- بلاگرهای سینمایی، بلایی سینمایی
- فوت «اشرف سادات» فیلمهای داودنژاد/ بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم دوبی درگذشت
- فوت بازیگر «هری پاتر» و «دکتر هو»/ سایمون فیشر-بکر درگذشت
- همراه اول و وزارت نفت برای هوشمندسازی صنعت نفت و گاز تفاهمنامه امضا کردند
- همراه اول و دانشگاه علموفرهنگ تفاهمنامه همکاری امضا کردند
- مجوز ساخت سینمایی برای ۸ فیلمنامه صادر شد
- سومین دوره جایزه همراه اول برای رسالههای برتر مهندسی برق و فناوری ارتباطات برگزار میشود
- یادداشت کیوان کثیریان/ نامهای به ساترا؛ جهانِ تصویر، تحت کنترل شماست
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ درسهایی که نویسندگان از جدال ترامپ و زلنسکی میآموزند
- زمان همه چیز را درست میکند؟/ «۱۰۰۱» جای خود را باز کرد
- جایزه بهترین مستند جشنواره زوم لهستان به مستند ایرانی رسید
- هادی حجازیفر تهیه کننده «صفر پنج» شد/ معرفی بازیگران «بازی استریندبرگ»
- «ساعت ۶ صبح» و «خرچنگ» آنلاین اکران میشوند
- فوت نویسنده سیاسی اهل آفریقای جنوبی؛ آثول فوگارد درگذشت
- نگاهی به فیلم «کندو»/ جهانی بدون ترحم
- اکران نوروزی ۱۴۰۴؛ ترکیب ژانری متنوع و رقابت برای جلب نظر مخاطبان
- گزارش از برلیناله ۲۰۲۵؛ بازتاب چهرهی زنان در سینمای معاصر/ برلیناله، آینهای برای زنان در سینما
- پس از چند سال تعطیلی؛ سینما پارس به فروش گذاشته شد
- آتش و خاکستر؛ توضیحات جیمز کامرون درباره جزئیات «آواتار ۳»
- دریافت اسکار شوقبرانگیز بود/ تصور مردم نسبت به انیمیشن ایران تغییر کرد