تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۱/۲۴ - ۱۰:۴۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 131304

سینماسینما، علیرضا حسن‌خانی
هرچه در طول زندگی پیشتر آمده‌ام ژانر موزیکال برایم پاراسمپات‌تر و نافهمیدنی‌تر شده است. اینکه وسط دیالوگ گفتن بازیگران ناگهان بایستند و شروع کنند به ترانه خواندن حالا دیگر به نظرم مسخره و بی معنی می‌آید. قبول دارم که شاید به دلیل گذران عمر و کم شدن احساساتی نظیر شوخ طبعی، کودکی یا فانتزی سازی باشد یا حتی ممکن است تلخی روزگار موجب از دست رفتن طبع لطیفم شده باشد. با این حال باور بفرمایید که حرکات موزون چندین مرد قلچماق و همسرایی‌شان با هم خیلی نچسب و خارج از قاعده است. حتی اگر خواننده‌ی اصلی فرانک سیناترای بزرگ باشد. اضافه شدن مارلون براندوی افسانه‌ای هم نمی‌تواند دالان باز کردن برای عبور خواننده و ادا و اطوارهای هماهنگِ گروه مردانِ قماربازِ مردان و عروسک‌ها را باور پذیر، پذیرفتنی و قابل تحمل کند. مردان و عروسک‌ها فارغ از این لحظات آزاردهنده‌ی رقص و آواز یک کمدی رمانتیک مفرح و عالی است. جوزف ال منکیه‌ویچ مردان و عروسک‌ها را بر اساس تئاتر معروفی به همین نام که در آغاز دهه‌ی ۵۰ میلادی یکی از برجسته‌ترین اجراهای برادوی محسوب می‌شده و با حدود ۱۲۰۰ اجرا برنده‌ی جایزه‌ی تونی هم شده بوده ساخته.
مردان و عروسک‌ها حکایت مردانی است که دچار عادت زشت قمار هستند و در راه برگزاری بازی و قمار از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. آن‌ها چنان غرق در قمارند که معشوقه‌هایشان را هم از یاد می‌برند و قربانی قمار می‌کنند. در این میان اما اسکای مسترسن با بازی مارلون براندو در گیر و دار انجام یک شرط بندی با نیتن دیترویت با بازی فرانک سیناترا گرفتار عشق یک بانوی نیکوکار (سارا براون با بازی جین سیمونز) که سعی در هدایت مذهبی گمراهان و گنهکاران دارد، می‌شود. آغاز تلاش اسکای برای فریب دادن سارا و جدال کلامی آن دو یکی از بهترین نمونه‌های دیالوگ نویسی و نمونه‌ای عالی از حرکت از یک گفت‌و‌گوی چالشی با بن مایه‌های اختلاف مذهبی و اعتقادی تا رسیدن به تفاهم و عشقی جاودان است. تسلط اسکای بر متون مذهبی و دست آویز قرار دادن مذهب برای فریب دادن سارا و کشیدن او به بازی، مرجعی بی نظیر برای کلید زدن یک رابطه‌ی عاشقانه در یک کمدی رمانتیک بی نظیر است. مجادلات سارا و اسکای نمونه‌های متعالی‌ای هستند از محاوراتی که طرفین در عین برتری جویی در کلام، میل شدیدی به جلب توجه طرف مقابل دارند و به هر شکل سعی می‌کنند سمت مقابل را مفتون سخنوری، اشراف و البته اگر در حد براندو و سیمونز باشند زیبایی و فریبندگی سحرآمیز خویش کنند.
اجرای کامل مردان و عروسک‌ها در استودیو و دکورهای ساختگی علاوه بر حفظ هویت و اصالت تئاتری اثر کمک شایانی به تسلط منکیه‌ویچ بر اجزای صحنه و جاری سازی یک میزانسن پویا و پر تحرک است. همین دکوراتیو بودن لوکیشن‌ها است که به فیلمساز کمک می‌کند تا ترکیب بصری فیلم را رنگ‌های گرم و تند و جلوه‌گر بزند تا بیننده حس عشق و حرارت میان کاراکتر‌ها را بهتر درک کند. در دیگر سو باید توجه داشت همین اجرای دکوری تصویری یکسره متفاوت از تصورات ذهنی ما نسبت به نیویورک دارد. هرچند نور و زندگی جاری در میدان تایمز به لطف فیلمبرداری هری استردلینگ و به نقل از دیالوگی از فیلم به مدد این تصاویر به خوبی برای بیننده بازسازی می‌شود اما باید در نظر داشت به شرط پذیرش فاز فانتزی فیلم این تصاویر برای بیننده قابل هضم و تحمل خواهند بود. در غیر این صورت مثل نگارنده با گارد دفاعی به تماشای این تصاویر خواهید پرداخت. دنیای فیلم هم برآمده از همان جهان شاد و موزیکال، فانتزی و رؤیاگون است. برای نمونه باید توجه کرد به از یاد بردن فاصله‌ی میان نیویورک و هاوانا و گذران شبِ عاشقانه و مفرح سارا و اسکای در هاوانا. همین‌طور هم هست قمارخانه‌ی فاضلابی نیتن که بیشتر از اینکه فضای زشت و متعفن و کثیف فاضلاب را به خاطر بیاورد با آن رنگ‌ آمیزی شاد، متنوع و فریبنده بیشتر به جهان ذهنی کودکان شبیه است تا فاضلاب.
درک جهان قماربازهایی که می‌پذیرند با تاس طرف مقابل بازی کنند آن‌هم تاسی که سفید است و صاحب تاس فقط می‌داند کدام عدد روی کدام ضلع نوشته شده است در تلخکامی‌های متعدد دنیای امروز کار سختی است. حتی اگر با آغوش باز و به امید تماشای فیلمی که جهان فانتزی و سرخوشش بتواند تو را در بر بگیرد به تماشایش شتافته باشی. با این حال فضای عاشقانه و کمدی رمانتیک اثر کاملاً فهمیدنی، خواستنی و حال خوب کن است. به همین خاطر هم هست که در تماشای امروز، مخاطب خود را در برزخی گرفتار می‌بیند. برزخی که لحظات موزیکال و آوازخوانیِ کاراکتر‌ها باعث گسسته شدن ارتباط میان بیننده و اثر می‌شود. در عین حال منکیه‌ویچ چنان روابط گرم و پرشوری میان زوج‌ها و کاراکترهای فیلم ایجاد کرده و بعضی از ترانه‌ها آن‌چنان مضامین جذاب، پیچیده، آموزنده و لذت‌بخشی دارند که بیننده را مدام درگیر این پرسش می‌کند که این آوازخوانی‌ها و رقص‌ها چه کمکی به درک بیشتر پیام جاری و مستتر در این سکانس‌ها می‌کنند؟ جالب این‌جاست که حضور فرانک سیناترای بزرگ با آن صدای اعجاب انگیزش هم درک متد موزیکال فیلم را برایم هموار نمی‌کند. شما را نمی‌دانم اما ژانر موزیکال جزو گونه‌هایی است که نه تنها برایم همدلی برانگیز نیست بلکه باهاش دچار تعارض هم هستم. با این حال مردان و عروسک ها چنان نسخه‌ی شفابخشی از عشق و نجات‌دهندگی و هدایت‌گری‌اش به دست می‌دهد که نمی‌توانم تماشای این فیلم را به مخاطب این یادداشت توصیه اکید نکنم. خاصه آن‌که منکیه‌ویچ چنان جلوه‌ی روحانی و طریقت‌گونه‌ای از عشق و نجات بخش بودنش به دست می‌دهد که اولی‌تر از هر آموزه‌ی مذهبی‌ای به کار می‌آید. چه بیانی عینی تر از اینکه مردان قمارباز معتاد به قمار را عشق، از فاضلاب به بیرون می‌آورد و همان عشق، دکان خالیِ پند و اندرز مذهبی را صاحب مشتری می‌کند؟

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها