تاریخ انتشار:1404/05/07 - 15:43 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 209928

سینماسینما، فرنوش رضائی دُرجی

سال‌هاست که آثار انیمیشن تولید شده در جهان، از ساخته های تجاری و پر سر و صدایی که برای گیشه ساخته شده اند و اصطلاح بلاک باستر به آنها اطلاق می شود، پیشی گرفته و به شخصه بسیاری از آثار انیمیشن تولید شده را از نظر فیلمنامه، فرم و مضمون ارائه شده درون اثر، از بسیاری ساخته های تجاری بزرگسال برتر می دانم.‌

البته ناگفته نماند که این آثار نیز به نوبه خود آثاری پرخرج هستند اما نکته ای که توجه مرا در جایگاه مخاطب به انیمیشن های تولید شده جلب می کند، فیلمنامه خوب آنها و نیز مضمون و درون‌مایه ارزشمند اکثر آثارتولید شده در این گونه پرمخاطب است.

انیمیشن «ربات وحشی» محصول کمپانی دریم ورکس در سال ۲۰۲۴ و  به نویسندگی و کارگردانی کریس سندرز روانه پرده سینماها شد و با استقبال خوب منتقدان و تماشاگران سینما رو به رو شد‌.

سندر پیش از این انیمیشن موفق چگونه «اژدهای خود را تربیت کنیم» را در سال ۲۰۱۰ روانه سینماها کرد که انیمیشن فوق نیز اثر موفقی بود و موفقیت گسترده در گیشه سینماها روبه رو شد و علاقه مندان بسیاری را در میان مخاطبان و منتقدان سینما به دست آورد.

سندرز در «ربات وحشی» از یک الگوی داستانی که پیش از این بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته بهره می گیرد تا داستان خود را بیان کند.‌

یک ربات به درون جزیره ای پرتاب می شود، ربات که ساخته شرکت یونیورسال  داینامیکس است و ژروم ۷۱۳۴ نام دارد برنامه ریزی شده که به انسان هایی که در جامعه مدرن زندگی می کنند خدمت کند، اما حالا در جهانی خالی از تکنولوژی قرار گرفته و باید خود را با آن هماهنگ کند.

این الگوی داستانی آشنا که از رمان رابینسون کروزوئه اثر دانیل دوفوئه تا فیلم دور افتاده اثر رابرت زمکیس بارها شاهد آن بودیم، با قراردادن قهرمان خود در مکانی ناشناخته باعث رشد و تحول شخصیت اصلی خود می‌شود.‌

بر طبق این الگو شخصیت برای زیستن مجبور است به فردی تبدیل شود که با آن فاصله زیادی دارد.

در فیلم «ربات وحشی» شخصیت اصلی یک ربات است، رباتی که باید یاد بگیرد خود را با طبیعت وقف دهد. او به طور اتفاقی  باعث مرگ یک خانواده از غازها می شود و تنها یک تخم غاز سالم می ماند و ربات تخم غاز را از چنگال روباهی به نام فینک نجات می بخشد.

جوجه غاز بیرون می آید و ربات را به جای مادر خود اشتباه می گیرد، حال ربات باید وظیفه مادری را به انجام برساند اما ژروم که زین پس او را  رز می نامیم درک صحیحی از مفهوم مادری ندارد، زیرا او هنوز معنای مسئولیت و مسئولیت پذیر بودن و تفاوتش با ماموریتی که از طریق برنامه ریزی انسان ها به وی داده می شود درک نمی کند.

او نام جوجه غاز را برایت بیل می گذارد.

برایت بیل  کم کم بزرگ می شود و رز و فینک که حالا دیگر ارتباط دوستانه ای با رز برقرار کرده به او شنا و پرواز می آموزند.‌

رز پس از رسیدن به هر هدف آن را تیک می زند اما زمانی فرا می رسد که دیگر ارتباط میان رز و برایت بیل از ارتباطی از سر وظیفه خارج می شود و وارد سطوح  عمیق تری می‌شود.

در صحنه ای که برایت بیل همراه دسته غاز ها به پرواز در می آید، کارگردان و نویسنده اثر به خوبی فُرم را در خدمت خود در می آورد تا به مخاطبین خود نشان  دهد رز به درک جدیدی از مفهوم مادری رسیده است.

رز پس از اینکه هدف به پرواز در آمدن برایت بیل را تیک می زند، دیگر وظیفه ای احساس نمی کند، اما نمی تواند طاقت بیاورد و برای  دیدن وی شروع به دویدن می کند.

در این لحظه رز دیگر عملی را که برایش برنامه ریزی شده و برای او یک هدف محسوب می‌شد را انجام نمی دهد، بلکه او دست به عملی خود انگیخته می زند، عملی که بر اساس غریزه است.

رز در این صحنه ورای تکنولوژی می رود‌ و به موجودی انسانی تبدیل می شود.

میزانسنی که کارگردان در این صحنه انتخاب می کند بسیار جالب است.

در این صحنه، دوربین به آرامی پری را که از برایت بیل جدا شده دنبال می کند وبه رز می رسد، رز پر را در هوا می گیرد، حس مادرانگی  موجود در این صحنه به درستی به مخاطب اثر منتقل می شود، زیرا کارگردان با پرهیز از کات بی دلیل و حفظ حس موجود در صحنه از طریق تداوم نما جلوی هرگونه اخلال در انتقال حس صحنه به مخاطب را گرفته است‌.

رز اکنون دیگر مفهوم عشق را می فهمد مفهومی که بسیار فراتر از مفهوم مکانیکی ماموریت است، زیرا این عشق است که موجودات زنده را نسبت به ماشین متفاوت می سازد.

حال دیگر رز به مسئولیت خود نسبت به دیگری نیز فکر می کند.‌

زمستان فرا می رسد و رز فینک را نجات می دهد و با کمک او جان دیگر حیوانات جنگل را نیز نجات می دهد، و این احساس مسئولیت رز نسبت به دیگری از وی موجودی جدید می سازد، موجودی که دیگر با رباتی تولید شده در یک شرکت تجاری فاصله بسیاری دارد.‌

در ابتدای اثر رز رباتی است که درکی فراتر آنچه او برای آن برنامه ریزی شده است، ندارد، او در واقع ننها یک برند تجاری است و بدون اینکه درکی درست از محیط اطرافش داشته باشد و با جهان اطراف خویش نسبتی درست بر قرار کند، تنها به انجام اعمالی می پردازد که توسط کارخانه برای آنها تولید و برنامه ریزی  شده است. اما اکنون  وی به شخصیتی تبدیل گشته است  که جان دیگری برایش اهمیت دارد؛ و این اهمیت یافتن دیگری  را می توانیم از منظری لویناسی بنگریم.

امانوئل لویناس معتقد بود انسان نسبت با دیگری دارای مسئولیت است، زیرا در حضور دیگری است که خود را پیدا می کند.

وی معتقد بود هنگامی که دیگری را بی چهره کنیم شر رخ می دهد.

این همان کاری بود که حیوانات در نخستین برخورد با رز انجام می دادند و به جای درک او از وی هیولایی نابودگر ساخته بودند بی آنکه به این نکته توجه کنند که تفاوت لزوما دلیلی برای تقابل موجودات در برابر یکدیگر نیست.

در صحنه ای که در آن  حیوانات نجات یافته از سرما سرگرم نبرد با یکدیگر هستند، رز پیش از آنکه خاموش شود از آنها می خواهد که جنگ را کنار بگذارند و آنها نیز پیشنهاد رز را قبول می کنند‌ و به صلح با یکدیگر می رسند؛ واین همان درک وجود دیگری است.

نکته جالب برای من این است که سندرز در انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم نیز به مسئله  برخورد صلح آمیز موجودات با یکدیگر و درک مفهوم دیگری  پرداخته است و درون‌مایه طرح شده در فیلم را می توان دغدغه درونی وی دانست.‌

هرچند داستان به همینجا ختم نمی شود و نبردی سخت به وقوع می پیوندد، نبردی میان رز و حیوانات جنگل و ربات هایی که از سوی شرکت برای اسیر کردن و پاک کردن حافظه رز به جزیره آمده اند.

در اینجا نویسنده و کارگردان هوشمندی خود در پرداخت فیلمنامه ای منجسم و با ساختار درست را به رُخ تماشاگر می کشد.

رز که ذهنش پاکسازی گشته با شنیدن صحبت های برایت دوباره اورا به یاد می آورد، و او که در ابتدای اثر برای نجات قطعه ای از خود باعث از دست رفتن والدین برایت بیل گشته است؛ حال برای نجات جان برایت بیل قطعه را از درون خود جدا می سازد و برایت بیل را درون خود می گذارد.

در اینجا رز آموخته است که آنچه از هر چیزی مهم تر است عشق میان موجودات است و به زعم من این مفهوم مهم ترین مفهوم طرح شده در اثر و درون‌مایه محوری اثر است، و سندرز در مقام فیلمنامه نویس به خوبی با چینش درست عناصر درام و در یک سیر صعودی درام، موفق می شود که داستان خود را بازگفته و مفهوم مورد نظر خود را به مخاطب خود انتقال دهد.‌

همچنین او موفق گشته از یک ربات شخصیتی کامل خلق کند که قادر است سیر منحنی تحول خویش را به صورت کامل طی کند.

نکته دیگری که سندرز در اثر خود بدان می پردازد طرح جایگاه روایت است.

روباه با داستانی که برای برایت بیل تعریف می کند این حقیقت  که والدین وی توسط رز نابود شده اند، را مخفی می سازد و رز را در جایگاه مادر وی قرار می دهد؛ اما این پنهان سازی در واقع در راستای ایجاد مفهومی ارزشمند برای برایت بیل است.

این صحنه مخاطب را در باب این مسئله به فکر فرومی برد که تا چه میزان اسطوره ها و داستان هایی که شنیده ایم به جهان ما معنا بخشیده اند و تا چه میزان جهان بی داستان به جهانی بی معنا تبدیل می شد.

فیلم «ربات وحشی» نیز از آن دسته آثاری  محسوب می شود که به جهان ما انسان ها معنا می بخشد و من امیدوارم درآینده نیز شاهد آثار بیشتری از این دست باشیم.‌

لینک کوتاه

 

آخرین ها